eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫به فرموده مولا و مقتدایمان هر روز 🌟دعای هفتم صحیفه سجادیه🌟 را میخوانیم👆👌👌 اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج •┈••✾🕯🏴🕯✾••┈• 💕 @oshahid
💛🌻به وقت رمان جدیدمون🌻💛 🌸درحوالی عطر یاس🌸☺️
🍀﷽🍀 🌸💜 💜🌸 قسمت کمی که به سکوت گذشت گفت: _شما اصلا از من خوشتون میاد؟؟ اگه قرار باشه واقعا با من زندگی کنین؟؟😊 از حرکت ایستادم، ایستاد و نگام کرد، چی میگفتم، میگفتم یه ساله ذهنم درگیره نگاهی که به من نکردی،🙈☺️ چی میگفتم، میگفتم من احساس رو از تو یاد گرفتم، میگفتم تمام احساسات من خلاصه شده در عطر یاست .. سکوتمو که دید اروم پرسید: _اگه من رفتم و شهید شدم چی، چیکار میکنین؟!😊 امشب داشت شب بدی میشد برام، نمی خواستم انقدر زود به رفتنش فکر کنم -مگه نگفتین حالتون خوب نیست، میتونم بپرسم چرا؟!!😊 بحث رو که عوض کردم چیزی نگفت و جواب سوالم رو داد: _دلم برای دوستم تنگ شده، حسین، دیشب براش روضه گرفته بودن تو محلمون.. حسین دوست دوران دبیرستانم بود، خیلی باهم صمیمی بودیم بعد دبیرستان بابا منو برای ادامه تحصیل فرستاد خارج ولی حسین رفت حوزه پرسیدم: _فوت شدن که روضه گرفته بودن؟؟ نگاهی بهم کرد و با بغضی که تو صداش حس میکردم گفت:😢 _نه ... فوت نشده، این اواخر تمام صحبتا و پیامامون در مورد جنگ و شهادت بود، قرار بود باهم بریم سوریه، من منتظر بودم ترمم تموم شه، اما حسین طاقت نیاورد، رفت، دو هفته بعد رفتنش ... دستی به چشمای خیسش کشید، باور نمی کردم،😭عباس داشت گریه می کرد، - شهید شد ... پیکرشم برنگشت ... هنوزم اونجاست ... منتظرِ من ... قدماشو کمی تند کرد تا ازم فاصله بگیره، من اما ایستادم، اشکای عباس دلمو به درد آورده بود،💗😢 پس تموم بی تابیش برای رفتن به خاطر رفیقش بود، رفیقی که چه زود پر کشیده بود.... رو نیمکت نشسته بودم تا عباس بیاد، نمیدونستم کجا رفته، گوشیمو دراوردم و ساعت رو نگاه کردم داشت یازده🕚 میشد، دیر کرده بود تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم، 📱داشتم دنبال شماره اش میگشتم که صدای پای کسی رو حس کردم، نمیدونم چرا کمی داشتم میترسیدم .. تو تاریکی ایستاده بود، 😨 بلند شدم و صداش زدم: _ عباس!! اومد جلو و گفت:👤 _خانومی این موقع شب اینجا چیکار میکنی رومو از چهره کریه ش برگردوندم و باز مشغول گشتن شماره شدم که اومد نزدیک تر... و خواست دستشو دراز کنه طرفم، سریع خودمو عقب کشیدم چشمام از ترس گشاد شده بود، 😳😰دستام به وضوح میلرزید، جیغ خفیفی کشیدم و به سرعت شروع کردم به سمت خیابون دویدن، تو تاریکی یکدفعه پام گیر کرد به چیزی و محکم با کف دست و زانوهام خوردم زمین، از درد آخ ی گفتم،😖 خواستم بلند شم که پاهایی جلوم سبز شد، چشمام از درد و سوزش پرِ اشک شده بود، نگاهش کردم،👀 با چشمایی که از اشک قرمز شده بود و نگرانی توشون موج میزد نگاهم کرد و گفت: _حالت خوبه معصومه؟!😨 متوجه جمله اش نشدم درست، درد رو فراموش کردم اون مردی که قصد مزاحمت داشت رو هم فراموش کردم، اینکه منو چند دقیقه تنها گذاشته بود و رفته بود هم فراموش کردم، فقط به یه چیز فکر می کردم ... منو معصومه صدا کرد!!
💜🌸 💜🌸 قسمت بعد اون شب دنیای من تغییر کرد،رفتارای عباس هم تغییر کرد،😊 حالا دیگه توجهش روی من بود، Sapp.ir/roman_mazhabi تازه زندگی داشت روی خوشش رو نشونم میداد، ساعتای زیادی رو باهم میگذروندیم، 😍❤️😍 بیشتر باهام صحبت می کرد .. گرچه بیشتر صحبتامون درمورد جنگ و سوریه و رفیقش حسین بود.. ولی من ساعتای کنار عباس بودن و دوست داشتم حتی اگر صحبتایی در مورد خودمون نمیشد.. هر روز که میگذشت بیشتر بهش وابسته میشدم، و وقتی حرف از رفتنش میزد دلم بدجور میلرزید،😢 . . یه ماه انقدر به سرعت گذشت که نفهمیدم، با خستگی از دادن آخرین امتحان برگشته بودم .. بوی خوش غذا بد جور اشتهامو باز کرد،😇😋 باز مامان با دستپخت خوبش این بوی خوش رو راه انداخته بود، سلام بلندی کردم که مامان با خوش رویی جوابم و داد و گفت:😊 _عباس اومده! سه روز بود که ندیده بودمش رفته بود تهران، با خوشحالی گفتم: _واقعا؟!!! 😍 +آره تو اتاق محمده😉 چادر و کیفمو انداختم رو مبل و سمت اتاق محمد رفتم، تقه ای به در زدم و وارد شدم، با خوشحالی سلام کردم که هردوشون جوابمو دادن .. عباس با دیدنم با هیجان بلند شد اومد سمتم، 😍😃چشماش از خوشحالی برق میزد، نگاهمو از محمد که سرش پایین بود😔 و تو فکر گرفتم، و به چشمای پر از خوشحالی عباس دوختم ... نمیدونم چرا ته دلم خالی شد یکدفعه.. باشوق نگاهم میکرد ..😥 دلم می خواست بپرسم دلیل خوشحالیش رو .. اما زبونم نمی چرخید .. شاید چون میدونستم چرا خوشحاله.. آروم با اشکی از شوق که تو چشماش جمع شده بود گفت: _کارام جور شد بالاخره .. دارم میرم معصومه .. دارم میرم ..☺️😍 با جمله اش قلبم کنده شد،😥😢 بالاخره رسید، رسید روزی که منتظرش بودم .. چه زود هم رسید .. چه زود ..😢
💜🌸 💜🌸 ملیحه خانم فقط گریه می کرد،😭 سخت بود ببینم مامان عباس رو که گریه میکنه ولی جلوی اشکای خودمو بگیرم، خیلی سخت بود،😣 عمو جواد وقتی فهمید عباس میخواد بره چیزی نگفت، نه تایید کرد و نه خواست مانع رفتن عباس بشه،😒 ملیحه خانمم وقتی فهمیده بود من راضی ام به رفتنش دیگه چیزی نگفت و فقط گریه می کرد ...😭 همه امشب خونه ی عمو جواد جمع شده بودیم برای خداحافظی از عباس!!😢 مامان کنار ملیحه خانم نشسته بود و سعی میکرد با حرفاش دلداریم بده .. مامان هم بهم هیچی نگفت .. راستش تنها کسی که از این رضایتی که از رفتن عباس داشتم سرزنشم نکرد بود.. شاید چون می فهمید تو دل عباس چی میگذره ..😣 نگاهم به مهسا افتاد که یه گوشه مبل کز کرده بود، نگرانی رو از چشمای این خواهر مهربون میشد دید، میدونم که به من فکر میکرد .. میدونم که فکر میکرد با علاقه زیادی که به عباس دارم چجوری راضی شدم به رفتنش... محمد تو اتاق عباس بود، منم دلم میخواست برم پیش عباس .. اما گفتم شاید بهتره محمد کمی با رفیقش خلوت کنه..😒 همینجوری کنار عمو جواد نشسته بودم و درست مثل عمو سعی داشتم تو حال خودم باشم و چیزی نگم .. محمد با حالت جدی اومد بیرون، با دیدنش بلند شدم و رفتم تو اتاق عباس تا این شب آخر کمی بیشتر حس کنم عطر یاسش رو ... وارد اتاق که شدم نگاهش بهم افتاد، در حالی که داشت لباساشو تو ساک🎒 میذاشت....
💜🌸 💜🌸 قسمت گفت: _معصومه میشه در و ببندی! درو بستم و کنارش رو زمین نشستم که گفت:😒 _گریه های مامان برام سنگینه، چکار کنم؟! تمام تلاشمو میکردم بغضِ تو گلومو پنهان کنم گفتم: _خب مادره دیگه، باید بهش حق بدی، براش خیلی سخته از تنها بچه اش بگذره😒 - آخه اگه اینجوری باشه که همه بچه هاشونو دوست دارن ..😕 دیگه کسی حاضر نمیشه بچه شو بفرسته با دستم انگشترش رو که کنار ساکش رو زمین افتاده بود برداشتم و گفتم: _آره حق با توئه ..ولی کنار اومدن با این واقعیت براش سخته، باید به مامانت فرصت بدی😔 نگاهی بهم کرد و گفت:😊 _ای کاش همه مثل تو بودن نگاهمو باز ازش گرفتم، پشت چشمام دریایی از غم بود 😞 که داشتم تمام تلاشمو بکار میبستم کسی متوجهش نشه، دوست نداشتم منی که تا الان مشوقش بودم و تمام مدت از کمک کردن بهش حرف میزدم، حالا بشینم و جلوش گریه کنم،😓 نمی خواستم این لحظات آخرِ رفتن، دل عباس رو بلرزونم ...😥☝️ با انگشترش توی دستام بازی میکردم که گفت: _این یادگاری حسین بود، بهم گفته بود به ضریح امام حسین "علیه السلام" متبرکش کرده ...😊 لبخندی روی لباش نشست: _بهم میگفت این💚 عقیق سبز 💚همیشه به دستت باشه که محافظت بکنه ازت ... عقیق رو لمس کردم، تودلم با عقیق حرف میزدم، "مراقب عباسِ من باش!! "😭 . داشتیم آماده میشدیم که برگردیم خونه .. ساعت نزدیکای دوازده شب🕛🌃 بود، مامان گفت _بهتره بریم که عباس هم کمی استراحت کنه، ملیحه خانم آروم تر شده بود ... ولی بازم چند لحظه یه بار چشماش خیس میشد و دلش می خواست به عباس بگه که نره، حالش رو درک میکردم، بدجور بی طاقت بود، درست مثل من... 😢😣 با این تفاوت که من بروز بدم حالمو که مبادا عباس پاش گیر بشه و بره!! همه بعد خداحافظی رفتن بیرون، سریع رفتم اتاق عباس تا کیفم 👜و بیارم .. نفهمیدم چیشد که کیفم گیر کرد به گوشه میز اتاقش و پرت شد پایین، چون زیپش باز بود همه ی وسایلام ریخت رو زمین درست کنار وسایلای پخش شده عباس کنار ساکش، سریع شروع کردم به جمع کردنش، عباس اومد تو اتاق🚶و گفت: _ بقیه منتظرتن کجا موندی؟؟ سریع وسایلا رو ریختم تو کیفم و گفتم: 😢😣 _اومدم اومدم بلند شدم که نگاهم گره خورد به نگاهش، نگاهم میکرد،👀💔👀 با همون چشمای سیاهش،خوشحالی توی سیاهی بی انتهای چشماش موج میزد، احساس دلتنگی برای این چشمها از همین الان تمام وجودم رو آتش میزد،😢 یعنی ممکن بود دیگه این چشمها نگاهم نکنه،.... ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. 💚💚💚💚💚 قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃 😊 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 [♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️ ♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
‏‏‏‏‏‏‏🖤🥀👌😍 باسلام داریم یه ختم قرآن میزاریم هر صبح یه صفحه میزاریم هر کس دوست داره بخونه و همراهی کنه زیاد وقت نمیبره ثوابشو هدیه میکنیم به روح حضرت زهرا س و برای سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان عج ،وشادی روح شهدا و سردار دلها ،رفع گرفتاریها و بلایا و بیماریها و آمرزش اموات اگه هیچ وقت وقت نکردین الان بهترین فرصته که قرآن را ولو یکبار ختم کنیم یه یا علی بگو ⇦⇦ @oshahid
🌸 شروع هفته را با عطر نامهای خدا آغاز میکنیم 🌼 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ🌼 🌸 یا اَللهُ یا رَحْمنُ 🕊 یا رَحیمُ یا خالِقُ 🌸 یا رازِقُ یا بارِیُ 🕊 یا اَوَّلُ یا آخِرُ 🌸 یا ظاهِرُ یا باطِنُ 🕊 یا مالِکُ یا قادِرُ 🌸 یا حَکیمُ یا سَمیع 🕊 ُیا بَصیرُ یا غَفورُ 🌸روزتون پر از عشـق ✨ پر از انرژی مثبت 🌸 و هفته تون سرشاراز الطاف خداوند ﷽ سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت ⛄️ امروز شنبه ☀️ ١٨ بهمن ١٣٩٩ ه. ش 🌙 ٢٣ جمادی الثانی ١۴۴٢ ه.ق 🌲 ٦ فوریه ٢٠٢١ ميلادى ‍ سلام 😊✋ صبحِ زیباتون بخیر🌸🍃 به شنبه خوش آمدین🌷🍃 ان شالله امروز درپناه پروردگار دلتون بدون درد💖 زندگیتون بدون غم دنیاتون بدون مشکل لحظه هاتون شادتر ازهرروز سپری بشه🌷🍃 شروع هفته تون پر برکت 🌷🍃 🍃🌸کانال مارا به دوستاتون معرفی کنید👇 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
‍🍃🌸شروع هفته تون 🍃🌸پر برکت با ذکر شریف 🍃🌸صلـوات برحضرت محمد (ص) 🍃🌸و خاندان مطهرش 🍃🌸امروز سلام و ارادتمان را 🍃🌸تقدیم کنیم به 🍃🌸حضرت فاطمه زهرا (س) 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍃🌸وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
💚 اے یوسف زهرا سفرت ڪے بہ سر آید؟ ڪے چهره ماهت ز پس پرده در آید؟ از پیڪ صبا ڪے شنوم آمدنت را؟ ڪے بانگ اناالمهدیت از ڪعبہ بر آید؟ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🌹🍎 باب الورود قلب مرا با دم قلبے علے الهواڪ مدامے ڪشیده اند ازمیان دلم تا ضریح عشق مِنّے الےالحسینِ ڪشیده اند 💚 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌹 📢 ابراهیم و موتور سواری از شهدا بیاموزیم👌👌 🔹داستانی از شهید پهلوان ابراهیم هادی و کنترل خشم به موقع او که باعث شد....!!! 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid •┈••✾ 🍃🌹🍃✾••┈•
💚 🌹😍 چه شبی با تو شود آن شب بین الحرمین با تو حتما سفر کربُبلا میچسبد😍👌🍎 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خدا جمعه گذشت و مهدی (عج) نیامد😢😭😭 چه شود آقا بزند شنبه بیایی ودل جمعه بسوزد😍🤩🤗😃😉🙃☺️👌👌👌 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
💚 🌹 باحجابٺ از گزندِ دشمنانٺ ایمنـی🌹 دخٺرِ چادربھ‌سر٬ تو اِفتـخار میھـنی🌼 نقشھ‌هاپیچیده دشمنـ ٺا بگیرد عفّتٺ🍃 با حجابِ فاطمی ٺیرۍبھ چشمِ👀🍂 دشـمنی🧕 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
1_817028650.attheme
91.4K
📲 • 😍 درخواستی اعضا😊 🔰تنوع حق شماست👇👇 با ما خاص باشید😌😎👇🏻👇🏻 🍃🌸 @‌oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ڪلیپ💚🌹 ڪوتاه و جالبے🌱 ڪه بعد از دیدنش ناخودآگاه آن را براے دیگران ارسال خواهید ڪرد ! 👌👌👌 دشـمنی🧕 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹💚 تا حالا مقایسه به این زیبایی دیده بودین؟ به یاد حاج قاسم سلیمانی..و همه شهدا🥀🍎 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🌿 💚 🌹 ✦✨✦ گرچہ‌اَز لطفِ‌‌ پدࢪ‌وارِ‌ علے سرشارم؛.. هر‌چہ‌دارم‌✨ زِ‌،غلامىِ‌مُحَمَّد❞ص❝دارم...🌸 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹 انتقادی روز گذشته نسبت به وضع معیشت مردم در حضور رهبرانقلاب👌👌👌 برادرانه از آنها گلایه داریم شکسته بغض گلوها گرفته حنجره‌ها نشسته سایه تبعیض روی پنجره‌ها... بسیار دیدنی✅ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
♦️دیروز 👈ورود ایرانی و سگ ممنوع . 👆باشگاه تنیس امریکا در دل ایران. ♦️امروز 👈آمریکا هیچ غلطی نمی‌توانند بکند 👌به برکت ورود ولایت و رهبری امام خمینی و خامنه ای و شهدا، صاحب عزت و اقتدار و امنیتیم به کوری همه دشمنان داخلی و خارجی👌👌✅ ما به عشق رهبری و شهدا و به یاری امام زمان عج تا ظهور پای انقلاب ایستاده ایم👌 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌹😍 🎥 نماهنگ «عشق به رهبری» ➕خاطرهٔ آیت الله مصباح یزدی از جلسه دیدار با رهبر معظم انقلاب 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
‌🔸️خطبه فدکیه(۲۵) 🔸️اهل بیت (علیهم السلام) فرزندانشان را به حفظ خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها ) وا می‌داشتند، آن سان که آنان را به حفظ قرآن وا می‌داشتند. 📚المراجعات، سید شرف الدین ، ص ۳۹۲ حتما بخوانید👌👌 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🌟💚👌🌹 ﺭﻭﺯ‌ﻗﯿــﺎﻣـﺖ ﻧﯿﮑـی‌ﻫﺎمــان‌ࢪرﺍ🌱 ﺑـﻪ‌ﻣﺤﺒـــﻮﺏ‌ﺗﺮﯾـﻦ♥️ ﻓـــــﺮﺩ‌ﺯﻧﺪﮔﯿمــان ﻧﺨـﻮﺍﻫیــــم‌ﺩﺍﺩ...🖐🏻 🔥ﺍﻣـﺎ‌مجـﺒــﻮﺭﻣﯿﺸﻮیـم‌بـﻪﮐﺴﯽ 🔥ﻧﯿـﮑﯽ‌ﻫﺎیمـانﺭﺍﺑـﺪﻫیـم 🔥ﮐﻪﺍﺯﺍﻭمـﺘﻨﻔــﺮﺑﻮﺩیـم 🔥ﻭﻏﯿﺒﺘﺶ راﮐﺮﺩیم!!! 👥حق‌الناس... اوج‌حمــاقت‌است‌نه‌زرنـگی‌! زرنـگی‌بنـــدگی‌خــداستـــ🍀  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ 🍃🌸کانال مارا به دوستاتون معرفی کنید👇 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid