eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.3هزار دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها پناهگاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم... غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم... مرحوم @ostad_moayed
گرچه دوریم ز فیض حرم کرببلا هرکجا نام تو آید حرم توست حسین مرحوم @ostad_moayed
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها، پناه گاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم؟ عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام، وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم... غم تو کرده سیه، روزِ من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطه ی سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم... مرحوم @ostad_moayed
السلام علیک یا اهل بیت النبوه اقامه عزای امام سجاد علیه السلام و عزای اسارت آل الله از شام عاشورا به مدت 10 شب منزل مرحوم عبادی 73 بین فاطمیه 28 و 30 ساعت 20:30 تا 22 @ostad_moayed
یا رب! چه روشنى است که در خانه‌ی من است؟ گویا دمیده ماه، به کاشانه‌ی من است من در تنور خانه چراغى نداشتم پس این فروغ کیست که در خانه‌ی من است؟ این سِر چو دید همسر خولى که از سَر است سَر را گرفت و گفت که جانانه‌ی من است از بخت خویش این همه باور نداشتم کامشب عزیز فاطمه در خانه‌ی من است آوخ! سر حسین در این جا چه می‌کند؟ این ظلم، کار همسر دیوانه‌ی من است ماتم که کَنزِ مخفى و دُردانه‌ی رسول مخفى چرا به گوشه‌ی ویرانه‌ی من است؟ آن جاست هودجى و در آن بانگ گریه‌ها جانسوزتر ز گریه‌ی مستانه‌ی من است مرحوم @ostad_moayed
ای سر که سر گذاشته‌ای بر سرِ تنور! آتش گرفته از غم تو مِجمَر تنور خورشید پاره پاره‌ی زهرا! چه شد که حال تو ماهِ روی نیزه‌ای و اختر تنور؟ جسم تو آرمیده به دامان دشت خون امّا سرت درآمده در بستر تنور من میهمان داغ تو گشتم به قتلگاه تو میهمان اشک منی در بر تنور سخت است باورش که ببینم عجین شده است خون‌های گردن تو و خاکستر تنور حوران برای دیدنت از جنّت آمدند ای یاس سربریده! گل احمر تنور! مادر بمیرد از غم جان‌سوزت! ای حسین! نعشت عقیق دشت و سرت گوهر تنور با چشم خون گرفته ببین با من و علی این جدّ توست گریه‌کنان در بر تنور بر سوز مادرانه‌ی من پی بَرَد کمی بگشاید ار که همسر خولی درِ تنور مرحوم @ostad_moayed
زبان حال ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها آمدی با سر به دیدارم که برگردد، حسین، دیده‌ی مردم ز محمل‌ها به سوی نیزه‌ها من فدای حنجر خشکت که نوشیده‌ست آب گه زجام دشنه‌ها، گاه از سبوی نیزه‌ها از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد کاش این دختر نگردد روبروی نیزه‌ها ای مؤید! تا بیابم آن سر ببریده را می‌روم با پای دل در جستجوی نیزه ها مرحوم @ostad_moayed
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟  ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دِیْر ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟  سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم به امیدی که شبی در بر من باز‌آیی آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس! که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی  خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد تو مگر، ای سر بُبْریده! سر یحیایی؟  زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!  من سرت را به یکی بدره‌ی زر، بسْتاندم به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی  از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی  شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانه‌ی دل چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم که تو مجلای حق و قبله‌گه دل‌هایی دولت وصل تو، پاداش عبادات من است وه! چه نیکوست، نمازی که تواَش معنایی! لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!  وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی مرحوم @ostad_moayed
علیه السلام وقت مرگ است؛ کجایی؟ پسرم! منتظرم تا در این لحظه بیایی به سرم، منتظرم زهر، بار سفر آخرتم را بسته است تا نگاه تو شود هم سفرم، منتظرم مادرم آمده و منتظر رفتن من تا جوادم تو بیایی به برم، منتظرم آتش هجرِ تو از زهر، جگر سوزتر است تا بیایی بنشانی شررم، منتظرم ماه من! حُجره‌ی تاریکِ مرا روشن کن در رهت خونْ جگرم، دیده ترم، منتظرم گل من! تا که تو را بوسم و بسپارم جان بر لبم آمده جان؛ محتضرم، منتظرم خویشتن را برسان تا نرسیده اجلم تا کنی جلوه‌ای اندر نظرم، منتظرم تا بیایی و گذاری سر من در دامن که من آسوده ز جان در گذرم، منتظرم زودتر هرچه بیایی، کنی آسوده‌ترم پا سوی قبله، نظر سوی درم، منتظرم مرحوم @ostad_moayed
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره‌اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینه ی تمام نمای رباب بود نامش که بود آمنه، مادر سکینه خواند کآرام بخش جان و دل مام و باب بود پیوند بست عشق حسین و رباب را یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی هم رکاب بود در کربلا حماسه ی اشک و پیام داشت گلواژه ی قیام و گلِ انقلاب بود او را اگر حسین به همراه برده است نِیْ حُسن اتفاق که یک انتخاب بود در پاسخ عطش زده ى نوگلان عشق آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود لب‌های خشک و تشنه ى او را به هر سؤال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود می‌کرد ناله‌اش جگر سنگ را کباب از بس دلش ز آتش غم‌ها کباب بود دشمن اگرچه معجر او برده است باز در پرده ى جلال خدا در حجاب بود از یاد قتله‌گاه و شهیدان سر جدا نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمه ى آب آب بود در یاد، داشت آن شب و روزی که اصغرش از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود در یاد، داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می‌زد و او گرم خواب بود در یاد، داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریده ى دامان افتخار کی جای او خرابه‌ ى شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود مرحوم @ostad_moayed