5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_مولودی
• من حیدرم و
جنگاورم و
مریم نداره شأنیت مادرم و.
• شمس و قمرم
فوقِ بشرم
مؤمن شده از اول بعثت پدرم .
محمدرضا نوشه ور | فوق بشر
@ostad_shojae
دین عاشقانه.mp3
7.87M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #آیتالله_مصباح
✘ دو تا مشکل اصلی
که مانع «رفیق شدن» ما با خدا شده!
همین دو تا رو رفع کنیم، راه باز میشه.
@ostad_shojae | montazer.ir
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
✘ اولین چیزی که چشم ما بعد از مرگ میبینه، عامل یه حسرت بزرگ میتونه باشه!
منبع : مهارت شاد زیستن
@ostad_shojae | montazer.ir
※ بسته محتوایی ویژه وفات #حضرت_زینب سلام الله علیها
• صفحه ویژه مناسبتی حضرت زینب سلام الله علیها در وب سایت مدیا منتظر، آماده است برای استفاده تمام عزیزانی که یا برای بهره گیری معنوی و یا برای تأمین محتوای صفحات اجتماعی خود بدنبال محتوای مناسب این مناسبت می گردند.
http://media.montazer.ir/tag/حضرت-زینب-سلام-الله-علیه/
• آدرس این صفحه در سایت منتظر / مدیا منتظر / مناسبت ها / مناسبتهای مذهبی / حضرت زینب سلام الله علیها می باشد.
@ostad_shojae | montazer.ir
✍ تیرها، به عاشقها اصابت نمیکنند!
جانِ عاشقها، در آغوش محبوبی به اَمن و اَمان رسیده است که دست کسی دیگر بدان نمیرسد.
عاشورا هم که برایش تدارک ببینند،
باز جز زیبایی چیزی نمیبیند!
عاشقها میآموزند جامی را سر بکشند،
که جانشان را بپیراید برای محبوبشان ...
این است که در لابلای تحیر تماشاگران، جام بلا از یکدگر میربایند.
@ostad_shojae
#گپ_روز
#موضوع_روز : « ریسمان شادی، به جای دیگری بند است.»
✍ اتاق عمل شاید، توحیدیترین نقطهی زندگی معمولِ ما باشد که ساده از کنارش میگذریم.
جایی که قرار است داروهایی تزریق شوند، که تنفسمان را از ما گرفته و به دستگاه بیهوشی بسپارند.
• سالها پیش بیماری داشتم حدود چهل و هفت هشت ساله!
مردی متین و وزین، که چند ماهی را در icu بستری بود. بیماریش اما، هم ما میدانستیم و هم خودش که در روند طبیعی، خوب بشو نیست مگر آنکه معجزه شود.
• هرچند شب یکبار منتقل میشد اتاق عمل، برای شستشوی حفرهی شکم. این جزو روند درمانش بود.
بیهوش میشد، و محل عمل باز میشد و با دهها لیتر سرم، شستشو و ساکشن انجام میشد و دوباره .... میرفت تا برگردد.
• همه عاشق شخصیت وزندارِ این مرد بودند،
هوشیار، آرام، سبک، و سرشار از نشاط !
• هر بار میآمد اتاق عمل، همهی کادر آن شیفت، میآمدند و قبل از بیهوش شدنش دورش جمع میشدند.
و من میدانستم که همه برای جذب این نور و نشاط است که دور «قاسم» جمع میشوند.
• شب آخری که قاسم آمد من شبکار بودم!
و اتفاقاً او مریضِ اتاق من بود.
برانکاردش که از در اتاق آمد داخل، با اشتیاق رفتم به سمتش...
گفتم: خوش آمدی قاسم جان، خوبی آقا؟
گفت: الحمدالله عالی .... از این بهتر نمیشود!
با این جملهی قاسم قلبم تکان خورد!
چند دقیقه پیش، سرشیفتمان از من همین سؤال را پرسیده بود و من گفته بودم: «عصر و شب بودم آقاجان، تو خودت حساب کن الآن حالم چگونه است.»
قاسم دید تغییر حالم را، لبخند زد و با صدای نحیفی گفت:
فردا از دردِ امروز دیگر خبری نیست!
دردها میروند و جایشان را به درد دیگری میدهند، مهم این است آنکه دارد نگاهت میکند و یک لحظه چشم از تو برنمیدارد، تو را نه فقط راضی، که شاد ببیند!
گفتم: قاسم جان، تو الآن شادی ؟
گفت: بله «الحمدالله»
و دکتر داروی بیهوشی را تزریق کرد و چشمان قاسم آرام روی هم افتاد.
• تمام مدت عمل، اشکهای من ریز ریز به لبهی ماسکم گیر میکرد و قلبِ به درد آمده از سبکوزنیام، را خنک میکرد.
و من به خودم فکر میکردم و تفاوتم با قاسم!
«قاسم» چقدر عاشق است که لحظهای نمیخواهد دلبرش حتی «چهرهاش را هم نِقآلود ببیند».
• صبح شد و بعد از تحویل شیفت رفتم icu ببینمش. قاسم خواب بود، جوری خواب بود که انگار در یک بغل بزرگ، عاشقانه به خواب رفته است. من تفاوت جنس خوابیدنش را میفهمیدم.
کمی که ایستادم کنارش، چشمانش را باز کرد و گفت: از شما برای همه زحماتتان ممنونم، اگر باز ندیدمتان مرا حلال کنید همهتان.
• شیفت بعد، جای قاسم بیمار دیگری در خواب بود !
خوش بحال بچههای icu که چند ماه پرستار آن بدن نورانی بودند.
و خوش بحال من، که پرستار آخرین عمل قاسم بودم... قاسم به دلبرش رسید و من از خاطرهی عشق او هنوز ارتزاق میکنم.
@ostad_shojae | montazer.ir
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
√ مشکلات و بلاها امکان نداره راحت بگذرن برات، مگر در یک حالت!
(ویدئو رو ببین و تمرین کن)
منبع: جلسه چهارم از مبحث سبک زندگی شاد
@ostad_shojae | montazer.ir