32.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حدیث شناسی
مباحثی پیرامون : تاریخچه شهرت، سیر ارزیابی حدیث در شیعه و بررسی برخی روایات مشهور
📚درس خارج فقه، ۱۴۰۰/۰۹/۲۰
🏠@ostadmadadi
💢نسخه شناسی و فقه
💠 ملاک جواز نظر به اهل ذمه
🔻« لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ » قانوناً یا عصیاناً ؟
اهل ذمه در آن زمان حجاب نداشتند و این برایشان مجاز بود و از ائمه (ع) پرسیدند که آیا ما می توانیم به موهای آنها نگاه کنیم؟ روایت اهل ذمه را وسائل آورده که روایت سکونی است و به پیامبر (ص) هم نسبت داده است که این باب اول است. یک باب دیگر را وسائل جدا کرده و دوم آورده که «جواز نظر به شعور اهل البوادی» است و دارد که «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ». یعنی وسائل دو استثنا فهمیده که یکی برای اهل ذمه است و یکی برای روستا نشینان است.
ظاهر این عبارت، علت است و منشاء شد که فقها به این فکر افتادند که این استثناء شامل هر دو مورد می شود. برخی فقها از موی سر به کل بدن هم تسری داده اند و منشا آن کار صاحب وسائل است.
در کافی دارد که «لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ »
مرحوم صدوق همین حدیث را با همین سند آورده است و قید «مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ » دارد، یعنی مراد از اعراب و اهل بوادی همان اهل ذمه است. درنتیجه این، دو باب نیست و یک باب است. هرچند کافی ادق است ولی اگر مرحوم صدوق با عنایت روایتی را آورد، درواقع به غلط بودن روایت کافی اشعار دارد.
بنابراین «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی اگر شما به اهل ذمه گفتی مویت را بپوشان می گوید: قانون به من اجازه داده است. لذا «لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» یعنی قانوناً نه عصیاناً.
🔸[روایت کافی] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى رُءُوسِ أَهْلِ التِّهَامَةِ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ السَّوَادِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُمْ إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةِ وَ الْمَغْلُوبَةِ عَلَى عَقْلِهَا وَ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِكَ.
🔸[روایت مرحوم صدوق] رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شُعُورِ نِسَاءِ أَهْلِ تِهَامَةَ وَ الْأَعْرَابِ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ الْعُلُوجِ لِأَنَّهُنَّ إِذَا نُهِينَ لَا يَنْتَهِينَ قَالَ وَ الْمَجْنُونَةُ الْمَغْلُوبَةُ لَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَى شَعْرِهَا وَ جَسَدِهَا مَا لَمْ يَتَعَمَّدْ ذَلِك
📚خارج فقه ، سه شنبه 12 دی 1396
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن اسحاق
شیخ در الفهرست(ص16) درباره او چنین گفته است:
إبراهيم بن إسحاق؛ الأحمري(نهاوندی) : كان ضعيفا في حديثه، متهما في دينه (غلو)، و صنف كتبا جماعة، قريبة من السداد (یعنی از نظر تحلیل فهرستی خوب نقل کرده است یعنی کتابش خوب است نه اینکه نقل هایش معتبر است).
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، جزو خط غلو است ولی گویا راوی نسخه است. یکی از میراثهای خط غلو که نسبتاً مورد اعتنای کلینی قرار گرفته، ایشان است. ظاهراً در نهاوند بوده و اصحاب قم از ایشان تحمّل حدیث کردهاند.
« قریب من السداد» یعنی مبانی حدیثی ضعیف است لکن مطالبی نقل می کند صحیح است. یعنی به نحو وجاده نقل کرده ولی مطالب خوبی نقل کرده است. کتابی که نوشته مطالب ضعیفی نیست مورد عنایت اصحاب بوده است. قریبه من السداد به همین معنا است. به لحاظ فهرستی کتاب هایش خوب است.
نجاشی هم تضعیف کرده: «كان ضعيفا في حديثه» (رجال النجاشی، ص19) تضعیف نجاشی را این طور معنا کنید، نه آنطور که آقای خویی نوشتهاند: «ضعیفة...»؛ خیر، میراث ضعیف است. خوب دقت کنید.
چون خط غلو دیدگاههای سیاسی داشت، الان هم اگر دقت بکنید اینها که خیلی تندرو سیاسی هستند، خیلی به این مطالب علمی بها نمیدهند. این که ایشان غالی باشد به معنای عقایدی اش منحرف باشد یا عملش، ثابت نیست! لکن به هر حال اینهایی که متهم هستند به خط غلو در اصطلاح بغدادیها، ظاهرا میراثهای علمیشان خیلی نقی نیست، نه اینکه باطل باشد.
📚 درس خارج فقه 1395/8/5
#ابراهیم_بن_اسحاق
🏠@ostadmadadi
💢 کتابشناسی
💠 کافی
مرحوم کلينى، فوارق بين فهرست و رجال، تحليل فهرستى و تحليل رجالى و ضوابط اينها را خوب تجزيه و تحليل ننموده است. از عجايب کار، اين است که کلينى در بخش فهرستى، ضعيف است و ما نمى دانيم چرا؟!
....کلينى، اضبط است و چون کلينى اضبط است، اکثر فقها به کلينى مراجعه مى کنند. امّا من معتقدم که صدوق چون متأخّر است، ناظر است به تصحيح تُراث کلينى.
کلینی از کتاب علی بن محبوب نقل نمی کند جز یک مورد درحالیکه جلیل القدر است. دلیل آن را نمی دانیم.
📚درس خارج 16/9/92
#کافی
🏠@ostadmadadi
💢کتابشناسی 💠کافی نمی توان گفت که کلینی حدیث ضعیف آورده است، بلکه باید گفت: علی المبنای ایشان احادیث صحیح بوده است، إلا در باب النوادر و روضه شاید بگوییم قبول نداشته است. عبارت نجاشی درباره ایشان که درباره کسی دیگر نگفته است: «اوثق الناس فی الحدیث و اضبطهم فیه» این درست است خود ما هم به این نتیجه می رسیم. بعد بگوییم 9 هزار روایت او ساقط است! خیلی مشکل است. کتاب صحیح الکافی و اینکه برویم از کافی، با معیار صحیح بیاوریم مقبول نیست. 🏠@ostadmadadi
💢کتابشناسی
💠 روضه کافی
کتاب روضه ی مرحوم کلینی آنقدر مشکوک است که حتی برخی گفته اند این کتاب برای کلینی نیست. برخی هم گفته اند برای ابن ادریس است که نمی دانیم چرا چنین حرفی زده اند و چرا به ابن ادریس نسبت داده اند! به نظر ما کتاب از آنِ کلینی است. همچنین این کتاب، فوائدی دارد و برخی روایاتش خیلی لطیف است. روایات صحیحه هم در این کتاب موجود است.
#روضه_کافی
📚درس خارج فقه، 27/10/1395
🏠@ostadmadadi
TAHLILFEHRESTIGHRAAT.mp3
33.46M
🎧 صوت کرسی ترویجی
💢 قرائت های مختلف از تحلیل فهرستی
🎙 حجتالاسلام سید رضا شیرازی
🗓 یکشنبه 2 مرداد ۱۴۰۱
Ⓜ️ @r_c_i_s
💢 حدیث شناسی
💠 اصطلاح «اخباری»
تعبیر «اخباری» را سنی ها هم دارند، الان بعضی از علمایی که اهل ادبند می گویند: اخباری، صحیح نیست، صحیحش «خبری» باید بگوییم. خیلی خب این هم بحث لغوی. الخبری أو الاخباری این هم بحث لغوی آن. اما مراد از اخباری در آن زمان یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه، بدون تحقیق و تمحیص، این را اخباری می گفتند، مثلا این روایت در فلان کتاب مثلاً در کتاب مدینة المعاجز هست، هر چه در هر کتابی آمد آن را نقل کند، این را اخباری می گفتند، اصطلاح اخباری یعنی این.
در مقابل کسانی که فکر می کردند، ضابط بودند، محاسبه می کردند، مقایسه می کردند، این راویش ثقه است؟ ثقه نیست؟ کس دیگر این را نقل کرده؟ مقارنه با حدیث دیگر. این را «محدث ضابط» می دانستند. بنابراین اخباری یعنی: أن یرویَ کل ما سمعه.
پس این جناب محمد ابن زکریای غلابی که متاسفانه در سند این حدیث واقع شده است یرویَ کل ما سمعه.
#اخباری
📚خارج فقه، جلسه 16، چهارشنبه: 17/7/1398
🏠@ostadmadadi
💢 فقه
💠 منشاء انتزاع نمی تواند متعلق اعتبار قانونی باشد
اینگونه اذن هایی که منشأ انتزاع دارد نمی تواند منشأ حکم قانونی شود. در جایی که دو نحوه ی عقد است نمی توان ما به الاشتراکشان را منشأ حکم قانونی قرار بدهیم. مثل منطق نیست که بین زید و عمر و بکر حکم به انسانیت کنیم چون قدر متیقن و جامعشان هست. فقه یک امر اعتباری است. قدر متیقنش آثار فقهی ندارد چون اثر فقهی روی عنوان اذن است. «آجرتک» با «أعرتک» هر کدام یک اثر دارد. در اعتبارات قانونی و و ادبی به لوازم اخذ نمی شود. بله به عنوان انتزاع به این معنی که کار حرامی نکرده است می شود حکم کرد ولی اینکه احکام قانونی بار شود نمی شود.
📚درس خارج فقه، شنبه : 30/11/1395
🏠@ostadmadadi
💢 رجال
💠 ابراهیم بن علی
الشيخ قال في كتاب الرجال: «إبراهيم بن عليّ الكوفيّ، راوٍ مصنّف زاهد عالم، قطن بسمرقند، وكان نصر بن أحمد صاحب خراسان يكرمه، ومن بعده الملوك»[1]، وقلنا: آل سامان كانوا من أُمراء ماوراء النهر، لكن أخذوا خراسان في ما بعد. المهمّ أنّه كان محلّ احترام الأمير، وبعده للأُمراء. يبدو أنّ إبراهيم بن عليّ الكوفيّ شخصيّة بارزة اجتماعيّة، ولم يكن مغموراً. يوصف بالعلم والزهد، فلم يكن في زاوية البيت. وعادتاً مثله لا يستطيع أن يكذب. وكيفما كان كون رجل بهذه المنزلة يوصف بأنّه عادل وكذا يكفي لقبول روايته. «راوٍ ومصنّف للكتب و...» يكون من الشواهد كافياً لقبول خبره.
ذكره الشيخ من أصحاب العسكريّ، وليس ببعيد، وطبقته يساعد أنّه في طبقة أُستاذ العيّاشيّ. يحتمل اتّحاده مع بعض من كان في كتب أهل السنّة. يصفه الشيخ بعنوان «الكوفي»، وفي «قاموس الرجل» بيان الفرق بين «كوفيّ» و«الكوفيّ»، فالأوّل يعني بالفعل ساكن بها، والثاني يحتمل كليهما.
رأيت في كلام بعض المعاصرين (السيّد الجلاليّ) نقلاً عن آخر (المرحوم آقاعزيز الطباطبائيّ) أنّ المرحوم السيّد الخونساريّ الذي معروف بالرجال كان كتابه موجوداً عند صاحب «القاموس»، ففرّق فوائده الرجالية في كتابه، وعندما نلاحظ «قاموس الرجال» فبعض فوائده جميل جدّاً، وهذه الفائدة أيضاً أحتمله من فوائد السيّد الخونساريّ. الكتاب ليس على منوال واحد، لكن إنصافاً أنا أتصوّر أنّ وجود نكات فنّيّة في «القاموس» لا ينكر، ولكن لا نستطيع أن نقول: هذه ممّا استفاد من «الفوائد الرجاليّة» للسيّد الخونساريّ؛ فإنّه في غاية الزهد، وهذا (أي: التذكّر بأنّي أخذت منه) أقلّ شيء في هذا المضمار.
وهذا الفرق إنصافاً لا يمكن أن يقبل. نعم، يوجد شيء في كتب أهل السنّة بالخصوص إلى المدينة، يقال: «مدينيّ» إذا كان بها ولم يخرج، فإذا خرج يقال له: «مدنيّ». نعم، هنا شيء آخر ولعلّه أراد هذا: بالنسبة إلى الأشخاص والبلاد يختلف. مثلاً الكوفيّ في البغداد أي: يسكن بباب الكوفة. فمثلاً لحريز الصواب أن يقال: السجستانيّ، لا: سجستانيّ. فإنّ تجارته كان إليها، ولم يكن منها.[2] كما أنّ «الزراريّ» يقال لأولاد أخيه. الآن مثلاً عدّة اشتهروا بـ«التميميّ» وليسوا من التميم، بل كان جدّهم «تميم الداريّ» مثلاً. فإذا لم يكن من أهل الكوفة عادتاً يقال له: «الكوفيّ»، لا: كوفيّ.
فالفرق الذي أبداه في غاية الصعوبة. نعم، ليس من البعيد أن يكون في الحرف والمشاغل هكذا، فـ«التمّار» من كان بائع التمر، ولم يكن الآن هكذا. هذه طريقتنا في المناقشة، والآن في الغرب مثلاً يناقشون بالاستقراء ولغته الآن هكذا. فما قاله الشيخ في «القاموس» أظنّه أنّه ليس من عنده.
فإبراهيم بن عليّ الكوفيّ «راوٍ»، وقلنا كراراً: إنّ كلمة «راوٍ» المراد به من يروي كتب الأصحاب؛ مثل «طبعة...» في هذا الزمان، ولذا كان يذكر ظهر الكتب، ولذا اشتبه بعضهم في نسبة الكتاب. لكن إذا قلنا: «إنّه يتّحد مع أحد من أصحاب العسكريّ» فـ«الراوي» أي: يروي عن الإمام ع. سمع من الإمام بالسامرّاء، ثمّ سمع من عبد العظيم بالريّ، ثم راح إلى سمرقند فسكن بها.
ثمّ قال: «مصنّف» أي: مضافاً على روايته للكتب، صنّف بنفسه. لا ندري بالفعل صدر شيء من تصانيفه أم لا، وإذا كان مصنّفاً فعلى النجاشيّ أن يذكره. «راوٍ» ما شأن النجاشيّ، لكن «مصنّف» كان شأنه. والسمرقند أبعد منطقة كان يتصوّر للشيعة، وجلّ هذا التراث وصل من طريق ابن العيّاشيّ إلى بغداد. «جعفر بن محمّد عن أبيه» أي: ابن العيّاشيّ عن أبيه. الظاهر أنّ الشيخ أخذ هذه المعلومات من الكشّيّ أو كان عند العيّاشيّ لأنه أُستاذه، لكن يعتقد أنّ في كتابه أغلاطاً كثيرة.
[1] الأبواب (رجال الطوسيّ): 407/ 5921.
[2] حريز بن عبد الله السجستانيّ أبو محمّد الأزديّ من أهل الكوفة، أكثر السفر والتجارة إلى سجستان فعرف بها. [فهرست أسماء مصنّفي الشيعة (رجال النجاشيّ): 144/ 375]
#ابراهیم_بن_علی
📚درس خارج فقه، كتاب الحج،(چهارشنبه): 18/4/1399
🔸فهرست اسامی
🏠@ostadmadadi
💢رجال
💠 معنای اصل
🔹 احمد بن هلال العبرتایی
یکی از راههای توثیق این بود که راوی، صاحب کتاب است و کتابش جزء اصول و مصنفات حساب شده. ولی داشتن کتاب و یا جزء مصنفات بودن باعث توثیق نمیشود. اما اینکه داشتن «اصل» باعث توثیق باشد مبتنی بر دانستن معنای «اصل» است. در یونان قدیم و اهل سنت چیزی مثل اصل داشتند که همان چرکنویس بود؛ آنچه از استاد فراگرفته بود اصل بود، بعد در کتاب گزینش میکرد. [چند نکته وجود دارد]
1. کلمۀ «اصل» احتمالاً بین اصحاب ما از حدود سالهای 200 و انتقال به قم شروع شد. احتمالاً اسمی انتزاعی بوده که بعدیها به کتاب دادند.
2. احتمالاً این کلمه را اصحاب از حدود زمان حضرت رضا (ع) شروع کردند. اولین فرد احمد بن هلال است که «روی أُصول أصحابنا»[1].
3. احتمال سوم که ما دادیم اینکه احتمالاً کلمۀ «اصل» را در بین شیعه اولین بار واقفیها به کار بردهاند که ارزشی ندارد و به جای رجوع به ائمه ـ علیهم السلام ـ به اصول مراجعه میکردند.
4. نجاشی کمتر و شیخ حدود 70 اصل اسم برده. ظاهراً نکتۀ خاصی ندارد و اصلاً در نام کتاب شیخ اسم اصول هست،[2] ولی موضوع کتاب نجاشی این نبوده.
5. از سالهای 200 به بعد اهل سنت دست به تصحیح سند زدند. بعید نیست اصحاب ما در مقابل دنبال جمع آوری اصل افتاده و دست به تصحیح کتاب زده باشند.
کلمۀ «اصول» در بین اصحاب ما این طور بوده. بعدها در کتب رجالی زیاد شرح دادند.
6. اصطلاح «اصول اربعمائة» را اولین بار در کتاب ابن شهرآشوب داریم که از شیخ مفید نقل میکند،[3] اما فعلاً در هیچ یک از آثار شیخ مفید نیست. من احتمال دادم ابن غضائری پسر چون یک «فهرست الأصول» و یک «فهرست المصنفات» دارد که شیخ طوسی میگوید: هیچ کس به اندازۀ او ننوشته،[4] من احتمال دادم آن عبارت ابن شهرآشوب اشتباه کرده و این تعبیر (اصول اربعمائة) برای ابن غضائری پسر باشد.
پس اگر مرحوم صدوق فرمود: «صحیح» معنایش آن نیست که پیش شما هم صحیح باشد. ایشان از یک ناصبی حدیث نقل کرده و میگوید: «لم أر أنصب منه»[5]، اما این منافاتی با عظمت و شخصیت مرحوم صدوق ندارد. پس اگر هم فرض کردیم این آقا صاحب اصل است، اصل معانی مختلفی دارد و معلوم نیست نتیجۀ داشتن اصل به تمام این معانی وثاقت شخص باشد.
پس اوّلاً اگر ثابت شود صاحب کتاب یا مصنف و یا اصل است، نتیجهاش وثاقت نیست. ثانیاً کی گفته ایشان صاحب کتاب است؟ بله، نوشتهاند: در خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) بوده.[6] مهم اثبات این است که صاحب کتاب بوده و یا شفهی است. نجاشی که کتابش کتاب فهرست است اسم ایشان را برده. بحث رجال بحث راوی و فهرست بحث مؤلف است.[7]
[1] أحمد بن هلال العبرتائي، وعبرتاء قرية بنواحي بلد اسكاف، وهو من بني جنيد، ولد سنة ثمانين ومائة (180)، ومات سنة سبع وستين ومائتين (267)، وكان غاليا متهما في دينه، وقد روى أكثر أُصول أصحابنا. [الفهرست: 83/ 107]
[2] عمدت إلى كتاب يشتمل على ذكر المصنفات والأصول. [الفهرست: 32]
[3] وقال الشيخ المفيد أبو عبد الله محمد بن النعمان البغدادي (رض): صنف الامامية من عهد أمير المؤمنين علي (ع) إلى عهد أبي محمد الحسن العسكري ـ صلوات الله عليه ـ أربعمائة كتاب تسمى الأُصول، وهذا معنى قولهم: أصل. [معالم العلماء: 39]
[4] ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله (ره)؛ فإنه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأُصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه. [الفهرست: 32]
[5] حدثنا أبو نصر أحمد بن الحسين بن أحمد بن عبيد النيسابوري المرواني بنيسابور، وما لقيت أنصب منه. [علل الشرائع 1: 134/ 1]
[6] روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن [عليهما السلام]. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي): 150/ 391]
[7] ابوالصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد (یا معبّد) حسینی از راویان مسلم کتاب نجاشی است. کتاب او طرق دارد، اما ظاهراً بیشتر اشتهار نسخه بوده. کتاب از لحاظ علمی بسیار پخته است و مطالب علمی خوبی دارد. در انساب اطلاع خوبی دارد. شیخ الشیعه فی زمانه بوده. احتمالاً کتاب را باز گذاشته و تمام نکرده بوده.
📚درس خارج فقه، جلسه 8، شنبه: 6/7/1398
🏠@ostadmadadi