eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
146 دنبال‌کننده
712 عکس
530 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰اختتامیه جشنواره شعر غدیرانه (نمی از یمی) ➖➖ 🔻معاون امور فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی کشور: قم پایه و اساس شعر آیینی در کشور است/ با شعر می توان به جنگ روایت ها رفت https://hawzahnews.com/xbNRV 🔻مدیرکل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم: امیرالمومنین علی(ع) بزرگترین عامل قدرت کشور ماست https://hawzahnews.com/xbNRC 📸 گزارش تصویری https://hawzahnews.com/xbNQK @HawzahNews | خبرگزاری‌حوزه
. ای عشق سر بزن به دلِ سنگِ من که گاه روید ز سنگ فرشِ خیابان جوانه ای...
شب است و سكوت است و ماه است و من  فغان و غم اشك و آه است و من  شب و خلوت و بغض نشكفته‌ام  شب و مثنوي‌هاي ناگفته‌ام  شب و ناله‌هاي نهان در گلو  شب و ماندن استخوان در گلو  من امشب خبر مي‌كنم درد را كه آتش زند اين دل سرد را  بگو بشكفد بغض پنهان من  كه گل سرزند از گريبان من  مرا كشت خاموشي ناله‌ها دريغ از فراموشي لاله‌ها كجا رفت تأثير سوز و دعا؟ كجايند مردان بي‌ادّعا؟ كجايند شور‌آفرينان عشق؟  علمدار مردان ميدان عشق  كجايند مستان جام الست؟  دليران عاشق، شهيدان مست  همانان كه از وادي ديگرند  همانان كه گمنام و نام‌آورند  هلا، پير هشيار درد آشنا! بريز از مي صبر، در جام ما  من از شرمساران روي توام  ز دُردي كشان سبوي توام  غرورم نمي‌خواست اين سان مرا  پريشان و سر در گريبان مرا  غرورم نمي‌ديد اين روز را چنان ناله‌هاي جگر‌سوز را غرورم براي خدا بود و عشق  پل محكمي بين ما بود و عشق  نه، اين دل سزاوار ماندن نبود  سزاوار ماندن، دل من نبود  من از انتهاي جنون آمدم  من از زير باران خون آمدم  از آن‌جا كه پرواز يعني خدا  سرانجام و آغاز يعني خدا  هلا، دين‌فروشان دنيا‌پرست! سكوت شما پشت ما را شكست  چرا ره نبستيد بر دشنه‌ها؟ نداديد آبي به لب تشنه‌ها نرفتيد گامي به فرمان عشق  نبرديد راهي به ميدان عشق  اگر داغ دين بر جبين مي‌زنيد چرا دشنه بر پشت دين مي‌زنيد؟ خموشيد و آتش به جان مي‌زنيد  زبونيد و زخم زبان مي‌زنيد  كنون صبر بايد بر اين داغ‌ها كه پر گل شود كوچه‌ها، باغ‌ها ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
هدایت شده از یوسف نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری کن ای عزیز ! شود دلم اگر تویی ، جگرِ غرق خون کم است ... سید حمیدرضا @yousofnaame🌷
پدربزرگ یکی از مریدهای تو بود بزرگ طایفه‌ای بود و خاک پای تو بود مقابل احدی دست او دراز نشد امید حجره‌ی کفاشی‌اش خدای تو بود کمی رشید، کمی‌ اهل درد خلق الله که تن به ظلم نمی‌داد و مبتلای تو بود و پیش خلق خدا خاکی و زمین‌خورده درست مثل حصیری که زیر پای تو بود پدر بزرگ علی نام داشت مشت علی کبوتری که همیشه پی رضای تو بود کبوتری که شب اربعین از اینجا رفت پدربزرگ که یک عمر در هوای تو بود گذشت و ماه خدا آمد و عزای تو شد چنان که در همه‌ی ناله‌ها نوای تو بود که قصد کرد به نامت مرا صدا بزند پدر که چون پدرش از مرید‌های تو بود گذشته بود زمان شهادتت اما هنوز پیرهن مشکی‌اش برای تو بود علی علی علی‌اش در فضای زایشگاه جنون شاه‌مآبانه‌ی گدای تو بود بغل گرفت مرا موقع اذان گفتن اگر غلط نکنم نام دلربای تو بود که هق‌هق‌ پدرم را بلندتر میکرد که سینه‌ی پدرم خیمه‌ی عزای تو بود غریبه نیستم آقا غریبه هم باشم غریبه بیشتر از هرکس آشنای تو بود من اولین بله را بعد نام تو گفتم که کل قصه‌ی قالو بلی ولای تو بود همین که نام تو را می‌شنید می‌چرخید از آن به بعد سرم در طواف‌های تو بود توان تازه بده تازه اول مدح است که شاه بودی و در کهنگی قبای تو بود به آسمان تو نرفتی که آسمان با سر دوید سمت تو از بس که در هوای تو بود بگو به سابقه خویش مفتخر نشوند در اولین لب لبیک‌گو صدای تو بود برای شیعه همان لیلة المبیت بس است که جانشینی احمد فقط سزای تو بود غدیر مدح تو را گفت با زبان رسول خوشم از اینکه خدا هم غزل‌سرای تو بود تو با حدود نود زخم باز جنگیدی که پیکرت سپری پیش پیشوای تو بود میان معرکه عمروبن عبدود فهمید که در قواره کاهی به کهربای تو بود زمان خشم تو خورشید ذره‌ای می‌شد چنان که آن در چون کوبه‌ای برای تو بود گذشت تیغ تو از مرحب و ترک برداشت زمین که مثل اناری به زیر پای تو بود زمین زیادتر از قبل شد هوادارت همین که نصف نشد حاصل عطای بود دمی که روی سرت بود دستمالی زرد نمای کل عرب زرد از نمای تو بود طلایه‌دار سپاه تو مالک نخعی میان معرکه مبهوت کیمیای تو بود کُشنده‌ای که از او ترس داشت عزرائیل اگر خطا نکنم تیغ بی‌خطای تو بود یکی شبیه فلانی به علم تو مدیون... چو عَمْروعاص یکی بنده‌ی حیای تو بود چه اشتباه بزرگی‌است سنجشت با عدل که عدل نیز خودش ذوب در ولای تو بود اجازه هست که نُه بیت روضه‌‌خوان باشم به نُه‌ بهار که آن یاس پابه‌پای تو بود سوال می‌کنم از نوبهارِ پیغمبر مگر چه بود گناهش که مبتلای تو بود؟ چگونه باز شد آن در... چرا به آن گونه... چرا طناب به دست گره‌گشای تو بود چرا نگفت علی جان برس به فریادم! چه شد که فضه در آن لحظه‌ها بجای تو بود چرا به بوسه‌گه مصطفی...زبانم لال چه شد عقوبت دستی که بر عبای تو بود میان کوچه چرا سربه‌زیرتر می‌شد کدام خشت نگاهش به مجتبای تو بود چه‌ها گذشت شب دفن یاس...آن ساعات نهایت غم و سرفصل انزوای تو بود یکی نگفت چرا عکس ماه در چاه است چرا در آینه‌ی چاه جای «های» تو بود کدام چاه علی جان حریف آه تو شد کدام چاه به عمق غم صدای تو بود تو شاه بودی و در کهنگی قبای تو بود و از قضا کفِ نان جویی غذای تو بود تو بر خلاف امیران زرق‌ و برق پرست امیر بودی و از کاه و گل سرای تو بود بریده‌دست شد آن دزد و از تو دل نبرید بگو چه محکمه‌ای شاهد جفای تو بود در آرزوی تو دنیا چقدر حسرت خورد که کاش آب دهان سگ سرای تو بود کمی دچارتر از قبل کن مرا به خودت که بعد مرگ بگویند مبتلای تو بود توان بده نشود خم سرم مقابل ظلم که در هراس نبود آن دلی که جای بود تو ای که فرق سرت هم شکست و عهدت نه پدربزرگ یکی از مریدهای تو بود... ۱۴٠۱/۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 جان نبی 🔸 وجود مبارک پیغمبر اصرار دارد که بگوید علی جان من است! یکی از اصحاب در جلسه رسمی سؤال کردند که صحابه شما چطور هستند؟ حضرت درباره صحابه سخن گفت، بعد گفتند یا رسول الله چرا از علی حرف نزدی! فرمود شما از صحابه و اصحاب من سؤال کردی، از خود من که سؤال نکردی! علی خود من است!
شاعر گذاشت قافیه ها را کنار هم همچون کسی که سنگ بنا را کنار هم... حبل المتین عالمیان نام مرتضاست که جمع کرده اهل ولا را کنار هم جز در کنار سفره این خاندان،کسی هرگز ندیده شاه و گدا را کنار هم در لحظه لحظه بندگی اش چون علی کسی در بند کرده خوف و رجا را کنار هم؟ دیدم به گَرد قنبر او هم نمیرسند وقتی گذاشتم خلفا را کنار هم مولا کجا و آن سه نفر؟؟!کِی گذاشته عقل سلیم خاک و طلا را کنار هم " او بنده است یا که خدا؟؟"جمع کرده است این مساله همه علما را کنار هم ما مست ها به سمت نجف سجده میکنیم اینگونه بنده ایم خدا را کنار هم ## هنگام حشر زیر عبا جمع می‌کند ما نوکران آل عبا را کنار هم
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجم🌱 دوش رفتم به محفلی که در او سجده میبرد پیش بت , هندو اندر آن بزم پیر دیری بود همدم جام و همنشین سبو چشمی , اما ز باده گیرا تر چهری اما نکوتر از مینو گیسوان هشته بر روی شانه هشته بر روی شانه ها گیسو ابرویش منحنی تر از قامت قامتش منحنی تر از ابرو در لبش یک جهان سخن پنهان در نگاهش نهان دو صد جادو سخن این به به آن که :هیچ مپرس سخن آن به این که :هیچ مگو ناله ی عودو رود و چنگ و رباب گوش جان مینواخت از هر سو نغمه ی دلپذیر مطرب بزم حالت ی داده بود بر مشکو میوزید از چمن نسیم بهشت چون گل یاس و یاسمن خوشبو هندوان , گرد پیر حلقه زنان همه مویین میان و مشکین مو همه پاکیزه روی و نیکو خو همه پاکیزه خوی و نیکو رو پیر گفتا که کیستی ؟ گفتم که علی را غلامم و هندو گفت در هند کنگر ش خوانیم من غلام غلام قنبر او که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست 🌷
به جاویدِ زلف آشفته پیچ و خم دارد عاشقانی کنار هم دارد نه فقط مثل میثم تمار عشق یک جمع متهم دارد عده ای سر سپرده از عربند عده ای نیز از عجم دارد شاعر و دفتر و قلم بنگر مدح تو چند هم قسم دارد هر چه خواهی بخواه از این در هر چه گویی علی کرم دارد نه فقط در نجف، به لطف خدا در دل شیعه هم حرم دارد هر چه دارد خدا به او بخشید هر که دارد علی، چه غم دارد هم نوا با فرشتگان امشب دلم این ذکر دم به دم دارد که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست پ.ن: ❌❌☘🌹بندهای دیگر در کانال
مست افتاده از سبوی علی هر که دارد گذر به کوی علی قصه اش می کشد به سوی جنون هر کسی یک نظر به روی علی مست از پا فتاده چون همام هر که رفته به گفتگوی علی در نمازش فقط خدا می دید که علی بود روبروی علی دیر آید ز شب نشینی ها عاشق رفته تا به موی علی کار صدها مسیح خواهد کرد قطره ای آب از وضوی علی آتش دوزخ ست بی شبهه قسمت هر که شد عدوی علی بیتی آمده به خاطرم زیباست که در او بود رنگ و بوی علی که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست
آی شاعر بگو دلیر بگو شعر را مست و دلپذیر بگو چون امینی ز هر چه تاریخ است یک کتابی پر از غدیر بگو هم چو یک بنده سیاه بیا سخن از حضرت امیر بگو کوچه در کوچه از کرم بگذر از عطایش به هر فقیر بگو هل اتی را بیار در نظرت و از آن سائل و اسیر بگو دست حاجت مرید وار ببر پس از آن از عطای پیر بگو از قناعت بگو به نان و نمک از قناعت به یک حصیر بگو آی شاعر بیا به حلقه ذکر همچو بی نظیر بگو که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوی به دست علی ست
ساقی امشب شراب می بخشد بی حساب و کتاب می بخشد باد آباد لطف بی حد او که به مست و خراب می بخشد آی مردم به ذره های درش مرتضی آفتاب می بخشد کرمش گر که تاختن گیرد در نمازش رکاب می بخشد در نجف لطف او به هر زائر یک بغل مستجاب می بخشد عطش علم را سلونی او جرعه در جرعه آب می بخشد دارم امید من به روز حساب که علی بی حساب می بخشد بیتی از عرش وام گیرم من که به شعر التهاب می بخشد که علی دست قادر ازلی ست رشته ما سوا به دست علی ست ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر پدرهامان همین که کم می‌آوردند یک سفره موسی‌بن‌جعفر نذر می‌کردند ولادت امام موسی‌کاظم(ع) مبارک
بیست و دوم ذی الحجه شهادت میثم تمار علیه السلام مرد خرما فروش در زندان راوی سرنوشت مختار است حرف هایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد از سر انجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است زخم های دلش نمک خورده، بار ها این چنین محک خورده از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است یاد آن روز های خوب بخیر، که علی بود و میثم و سلمان جمعشان جمع بود و می گفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود چوبه دار او همین ئخل است، لیف خرما طناب این دار است با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است که بمیرد فقط به عشق علی، که علی دست قادر ازلی است رشته ی ما سوا به دست علی است، سر این رشته نا پدیدار است رشته اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد لحظه های عروج میثم شد، که همان لحظه های دیدار است
توییتر میثم مطیعی از شعر استاد
در آیه ی مباهله ترسیم کرده است شرح زلال انفسنا را پیامبر....
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📝 🌸🍃
4_5789723319255173773.mp3
10.93M
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد 🌷