قالَ الحَسنُ بنُ عَلِىٍ عليهماالسلام في وَصفِ القُرآنِ المَجيد
إنَّ هَذَا القُرآنَ فِيهِ مَصابِيحُ النُّورِ، وَشِفاءُ الصُّدُورِ، فَلْيَجُلْ جالٌ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلْضِّياءِ نَظَرَهُ، فَإِنَّ التَّفْكِيرَ حَياةُ القَلْبِ البَصيرِ، كَما يَمْشِى المُسْتَنِيرُ فِى الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.
امام حسن عليهالسلام در توصيف قرآن مجيد فرمودند
«در اين قرآن است چراغهاى درخشنده هدايت و شفاى دلها و قلب ها ، پس بايد دلها را با فروغ تابناكش روشن ساخت و با گوش فرادادن به فرامينش، قلب را كه مركز فرماندهى بدن است، در اختيارش گذاشت؛ زيرا به وسيله انديشيدن، قلب، زندگىِ روشن خود را مى يابد، همان طورى كه رهروان در پرتو نور از تاريكيها گذر مى كنند و مى رهند.»
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
قـالَ الحَسنُ بنُ عَلِىٍ عليهماالسلام
«ما بَقِىَ فِى الدُّنْيا بَقِيَّةٌ غَيْرَ هَذَا القُرآنِ فَاتَّخـِذُوهُ إماما يَدُلُّكُمْ عـَلى هُداكُمْ، وَإنَّ أَحَقَ النّاسِ بِالقُرآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَإنْ لَمْ يَحْفَظْهُ وَأَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَإنْ كانَ يَقْرَأُهُ.»
امام حسن عليهالسلام فرمود
«تنها چيزى كه در اين دنياى فانى باقى مىماند قرآن است. پس قرآن را پيشوا و امام خود قرار دهيد، تا به راه راست و مستقيم هدايت شويد. همانا نزديک ترين مردم به قرآن كسانى هستند كه بدان عمل كند، گرچه به ظاهر (آيات) آن را حفظ نكرده باشند و دورترين افراد از قرآن كسانى هستند كه به دستورات آن عمل نكنند گرچه قارى و خواننده آن باشند.»
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
قـالَ لَهُ رَجُـلٌ يابنَ رَسُولِ ما لَنا نَـكرَهُ المَوتَ وَ لا نُحِبُّه؟
فَقالَ عليهالسلام
«إنَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَكُمْ وَعَمَّرْتُمْ دُنْياكُمْ، فَأَنْتُمْ تَكْرِهُونَ النُّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرانِ إلى الخَرابِ.»
مردى از امام حسن عليهالسلام پرسيد
چرا سفر مرگ براى ما ناخوش آيند است و از او
استقبال نمى كنيم؟
حضرت فرمودند
«شما خانه آخرت را خراب كرده ايد و خانه
دنيا را آباد، طبيعى است كه انتقال از اقامتگاه
آباد به جايگاه خراب براى شما ناخوشايند است.»
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
حضرت آقا مدظلهالعالی
من همیشه به دوستان میگویم که سزاوار است انسان یکبار هم در اول ماه رمضان، «#دعای_وداع» را بخواند.
آخر ماه رمضان، با سوز و گداز این دعا را میخوانیم و با این ماه که اینقدر فضیلت دارد، اینقدر زیبا و با ارزش است، خداحافظی میکنیم؛ اما روز آخر ماه رمضان و شب عید فطر، دیگر وقت گذشته است. مؤمنین یکبار هم، امروز این دعا را مرور کنند تا بفهمند این فرصت چقدر گرانبهاست.
🖇 دعاى وداع ماه مبارک رمضان
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
💠 شرط تأثیر روزه
آیت الله مجتهدی ره
💎 اگر بخواهی روزه اثر کند باید #گناه هم نکنی؛ مثل دارویی که اگر بخواهی اثر داشته باشد، پرهیز هم میکنی
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
استاد اخروی
📣 سخنرانی شبهای ماه مبارک رمضان 🔹 از ۱۶ فروردین الی ۲۵ فروردین 🔸 از ساعت ۲۱:۳۰ الی ۲۳ 📌 خی
▪️مراسم احیاء شبهای قدر
▫️از ساعت ۲۳ الی ۲:۱۰
📍 خیابان ۱۷ شهریور - بلوار قیام
خ مشهدیرحیم (زیبای شمالی)
حسینیه میامیها
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
دعایجوشنکبیرآسان.pdf
345.9K
متن دعای جوشن کبیر
با فونت درشت و خوانا
مخصوص به اندازه صفحه گوشی
رسول خدا صلی الله علیه و آله
تَجاوَزوا عَنْ عَثَراتِ الْخاطِئينَ يَقيكُمُ اللّهُ بِذلِكَ سوءَ الاَْقْدارِ؛
از لغزشهاى خطاكاران، درگذريد كه خداوند در عوض آن، شما را از پيشامدهاى ناگوار، حفظ خواهد كرد.
تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰
🔻شب قدر بهترین زمان است برای
حلالیت طلبیدن و
حلال کردن همه آنهایی که در حق ما
تقصیر و قصوری داشتند 🌹
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi
آن شب، شب نوزدهم ماه رمضان ، عبدالله سحری اش را که خورد، اسبش را زین کرد لباس سفر پوشید، غلاف شمشیر به کمر بست و درحالیکه خود را در لباس و عمامه سیاهی پوشانده بود، راهی مسجد جامع شد.
افسار اسب را به تیرک چوبی مقابل مسجد بست و راه افتاد. تیغهی شمشیرش را تیز کرد و آن را به زهری کشنده آغشته کرد. امیدوار بود که دوستانش برک و عمرو در چنین شبی به مراد خود رسیده باشند.
شاید برای آن دو که در مصر و شام غریبه بودند و کسی آنها را نمیشناخت، کار به دشواری کار او نبود که همه در کوفه او را میشناختند. مثل نافع ابن اشعث دوست قدیمیاش که حالا مقابل در مسجد با دیدن او ایستاد و بدون سلام و احوالپرسی، با کنایه پرسید: «تو اینجا چه میکنی عبدالله؟ نکند تو هم از توابین شدهای؟!»
بعد بدون اینکه منتظر جواب باشد، ادامه داد: «لباس سفر به تن داری؛ تازه از راه رسیدهای یا عازم سفری؟»
عبدالله از گوشهی چشم او نگاه کرد. فکر کرد اگر برای کار مهمتری نیامده بود، جواب او را طوری میداد تا دیگر در کار دیگران دخالت نکند.
بیآنکه پاسخش را بدهد بهطرف شبستان مسجد به راه افتاد، هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بود که نافع کتف او را چسبید. عبدالله بهناچار ایستاد. بدون اینکه برگردد و به نافع نگاه کند، گفت: «تو از من چه میخواهی؟ چرا دست از من برنمیداری؟»
نافع کنارش ایستاد و گفت: «بگو با چه قصدی به کوفه آمدهای؟ اینجا چه میخواهم؟»
بعد پوزخندی زد و ادامه داد: «راستی! میخواهی در نماز به علی اقتدا کنی؟» عبدالله بر خود مسلط شد و نرمی گفت: «به قصد و نیت خیری به کوه آمدهام بهزودی خواهی فهمید.»
سپس با پیمودن چند گام بلند به اندرون مسجد رفت. بدون اینکه سرش را بلند کند و در انتهای مسجد چهارزانو نشست و درحالیکه غلاف شمشیرش را زیر عبایش پنهان کرده بود، سرش را روی سینهاش خم کرد و مشغول گفتن ذکر شد و زمانیکه صدای همهمهای شنید، سرش را بلند نکرد. سرش را دوباره به زیر انداخت تا نگاهش در نگاه علی تلاقی نکند.
علی در سجده بود و همه نمازگزاران صدای محکم پاهای عبدالله را شنیدند. کسی انگار میدوید؛ کسی که نعره بلندی کشید و پیشاز آنکه علی سرش را از سجده بردارد، او را در محراب نقش زمین کرد.
آنهایی که سر از سجده برداشتند؛ دیدند که مردی با شمشیر خونآلود بهطرف در خروجی مسجد میدوید. فریاد نافع، اولین فریادی بود که برخاست:
بگیرید این حرامزاده را! بگیرید!
چندنفری بهطرف او یورش بردند و پیشاز اینکه از در خارج شود، به چنگش آوردند. صدای تکبیر و واویلا از محراب بلند شده بود. از جاییکه علی، غرق در خون زیر لب بسمالله و بالله و علی ملّة رسول الله میگفت.
اقتباس از کتاب
«ناقوسها به صدا درمیآیند»
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
کانال رسمی حجتالاسلاموالمسلمین اخروی:
@ostadokhravi