اسطوره شماره 3
از تولد تا نوجوانی شهید نواب صفوی
در سال 1303 ه . ش در یک خانواده متدین و روحانی مقیم محله «خانی آباد» تهران، فرزندی به نام «سید مجتبی» به دنیا آمد. پدرش «آقا سید جواد میرلوحی» که روحانی ای علاقه مند به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بود، سید مجتبی را در معرض تربیتهای ناب اسلامی قرار داد و به آموزش او همت گمارد. او در سن هفت سالگی راهی دبستان «حکیم نظامی» شد و پس از آن، برای ادامه تحصیل به «مدرسه صنعتی آلمانیها» رفت.
پس از مدتی سید مجتبی وارد دبیرستان شد؛ اما اشتیاق به علوم حوزوی او را بر آن داشت تا دبیرستان را رها سازد و به تحصیل علوم حوزوی روی آورد. او بعد از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف گردید.
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره شماره 3
هجرت شهید نواب صفوی به نجف اشرف
سید مجتبی با ورود به نجف اشرف، در «مدرسه علمیه قوام» اقامت گزید. در همان روزها، حضرت علامه امینی رحمه الله صاحب کتاب شریف «الغدیر» در یکی از حجره های فوقانی آن مدرسه، کتابخانه ای دائر کرده و به تألیف الغدیر مشغول بود. این امر سبب شد تا سید مجتبی که تازه از ایران به نجف عزیمت کرده بود، با این دانشمند سترگ آشنا شود.
او که در تهران دروس مقدماتی حوزه را فرا گرفته بود، در نجف، دروس عالی را پی گرفت و در درس بزرگانی چون: علامه امینی رحمه الله ، آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی رحمه الله و آیة الله العظمی شیخ محمد تهرانی رحمه الله حضور یافت و علاوه بر علوم متداول حوزه، اعم از فقه، اصول و تفسیر، اصول فلسفه سیاسی اسلام را نیز آموخت و با فقه سیاسی اسلام هم آشنا گردید.
در همین دوران، یکی از کتابهای نویسنده مرتد، «احمد کسروی» به دستش رسید که در آن نویسنده کتاب، آشکارا دست به توهین ائمه اطهار علیهم السلام و به ویژه امام صادق علیه السلام زده بود. وی کتاب مذکور را به تنی چند از علمای برجسته نجف نشان داد در نتیجه، مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی رحمه الله با صراحت ارتداد نویسنده را اعلام داشت. این موضوع، سید مجتبی را به تأمل واداشت و او را به اتخاذ تصمیمی مهم وادار کرد. او تصمیم گرفت تا به وظیفه دینی خود در برابر توهین به ائمه اطهار علیهم السلام عمل نماید و از این رو، به وطن باز گشت.
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره شماره 3
📸 تصویری قدیمی و تاریخی از شهید نواب صفوی در مسجد فخریه در حال معرفی محصولات ساخت داخل کشورمان
خیلیها پا منبریاش بودند. خیلیها از راه دور و نزدیک میآمدند مسجد بنشینند پای سخنرانیاش. آن روز حرفهایش با روزهای دیگر فرق داشت. ایستاده بود پشت بلندگو و چراغ را گرفته بود توی دستش. میچرخاند و تعریفش را میکرد و با آب و تاب میگفت: «مردم ببینید، ساخت کشور خودمونه»
طلبه بود. مبارز بود. انقلابی بود. دلش میسوخت. میدانست کلی کارگر عرق ریختند تا همین یک چراغ ایرانی ساخته شده. دلش میخواست هر طور شده کمک کند مُزد زحمتشان را بگیرند💯
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره های واقعی
اسطوره شماره 3 هجرت شهید نواب صفوی به نجف اشرف سید مجتبی با ورود به نجف اشرف، در «مدرسه علمیه قوام
ادامه داستان در پی اهانت احمد کسروی به مقدسات 👇👇👇
اسطوره شماره 3
شهید نواب صفوی نخستین مبارزه سیاسی
پیش از حرکت سید مجتبی از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه نگاران به مقابله با کسروی برخاستند و اندیشه های منحرف او را به باد انتقاد و اعتراض گرفتند و خواستار محاکمه وی به دلیل انتشار کتاب گمراه کننده اش شدند؛ اما از آنجا که تلاشهای کسروی همخوانی زیادی با سیاست اسلام زدایی رژیم داشت، اعتراض به جایی نرسید.
هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی به ایران رسید، بدون فوت وقت به خانه کسروی رفت و با وی گفتگو کرد و او را از نوشتن مطالب توهین آمیز به مقدسات اسلام و تشیع برحذر داشت؛ اما سخنان وی در کسروی که نویسنده ای سرسپرده بود، تأثیری نگذاشت. این گونه بود که حجت بر سید تمام شد و تصمیم به قتل آن عنصر مهدور الدم گرفت. برای تأمین این منظور، حدود چهارصد تومان وجه از مرحوم «آقا شیخ محمد حسن طالقانی رحمه الله » از علمای پارسا و مجاهد تهران دریافت کرد و یک قبضه سلاح کمری تهیه نمود و در اردیبهشت 1341، در حالی که بیست و یک سال بیشتر نداشت، کسروی را در خیابان حشمت الدوله هدف چند گلوله قرار داد؛ اما فقط یک گلوله به او اصابت کرد و از مهلکه نجات یافت و پس از بهبودی با خیره سری بیشتری به فعالیتهای گمراه کننده خود ادامه داد. امّا این عنصر ضد دینی به همت فدائیان اسلام در 20 اسفند همان سال کشته شد و به کیفر اعمال پلید خود رسید.
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
مصاحبه حسام نواب صفوی بازیگر نقش شهید نواب صفوی در سریال معمای شاه:
از زمانی که خودم را شناختم این نام فامیلی با من بود و هرجایی که میرفتم اولین سوالی که از من میپرسیدند این بود که با شهید نواب صفوی چه نسبتی داری؟ همیشه این سوال در ذهنم بود که شهید نواب صفوی کیست؟ و چه عملکردی داشته که همه چه مخالف و چه موافق درباره او حرف میزنند. در این سالها کارهای تاریخی زیادی بازی کردم مثل نقش حضرت اسماعیل (ع)، لطفعلی خان زند، سید جمال الدین اسد آبادی و ... که همه این کارها را با آقای ورزی انجام دادم.
شهید نواب صفوی شخصیتی بود که در دوران معاصر زندگی میکرد و افرادی بودند که او را از نزدیک دیده بودند. بازی در این نقش بسیار سخت بود و منتقدینی هم ایستاده بودند تا این نقش را نقد کنند. من نیز هر آنچه در توان داشتم برای این نقش گذاشتم. من با نواب زندگی کردم و از زمانی که عبای نواب روی دوشم آمد زندگیم فرق کرد.
گریم کار آنقدر برایم سخت بود (استفاده از بینی، لنز، ریش) که اگر هر شخصیت دیگری غیر از شهید نواب بود انصراف میدادم، اما برای عشقی که داشتم کار را ادامه دادم. شاید دعاهای شبانه ام به پایان رساندن این نقش بود و یکی از رویاهایم این بود که آیا میتوانم این نقش را به پایان برسانم؟
سکانسها را رج زدیم و تصویربرداری کردیم تا رسیدیم به سکانس اعدام نواب. به آقای ورزی گفتم اجازه بده سکانس آخر نواب با اعدامش تمام شود و اگر سانحهای خلال اعدام رخ داد بگذار که من نقش را تمام کرده باشم. وقتی در شصتمین سالگرد شهادت او این اعدام انجام شد سکانس را گرفتیم حال غریبی داشتم و نمیخواستم صحنه را ترک کنم. وجود شهید نواب در تاریخ وجود منحصر به فردی است و چنین فردی در آن زمان نداشتیم که چنین مریدانی داشته باشد و هنوز هم خیلیها دوستش دارند و خیلیها از او میترسند. شهید نواب شخصیتی کاریزماتیک داشت و هرآنچه در بازیگری در دانشگاه و کلاسها یاد گرفته بودم را در این نقش پیاده کردم.
وقتی سریالی پخش میشود بازیگر متوجه میشود که چه کار کرده است و به نظر خودم خوب بود و بعد از پخش مورد توجه اقشار جامعه و مردم قرار گرفت چه موافقها و چه مخالف ها.
ما امکانات خوبی در صحنه داشتیم و اگر میخواستیم فیلمی جداگانه درباره شهید نواب صفوی بسازیم بهتر از این نمیشد. سال گذشته آقای علی عسکری از من سوال کردند میشود از بخشهای زندگی شهید نواب فیلمی را استخراج کرد؟ گفتم بله و امروز در سالروز شهادت نواب صفوی این فیلم رونمایی شد و آرزوی من به تحقق پیوست و خوشحالم از اینکه توانستیم این شخصیت را به سینمای ایران اضافه کنیم.
اسطوره شماره 3
خاطره ای از ظلم ستیزی و شهادت طلبی شهید نواب صفوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سید مجتبی در دوران تحصیل در دبیرستان، به دلیل الگوگیری رژیم از شیوه مدرسه داری غربی، با هشیاری تمام شیوه حاکم را مخالف آرمانهای اسلامی یک دانش آموز مسلمان دید و در هفده آذر ماه سال 1321 ه . ش در مدرسه ای که در آن تحصیل می کرد و معروف به مدرسه صنعتی آلمانیها بود، اوضاع فرهنگی و سیاسی وقت را به شدت مورد انتقاد قرار داد و طی یکی سخنرانی به دانش آموزان گفت: «برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفته ایم که در برابر آینده مسئولیم. هجوم اجانب، به خصوص فرهنگ غرب، همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید می کند و انسان عصر ما را به صورت برده در می آورد.
در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را می کوبند... .
این سخنان آتشین چنان شوری در دانش آموزان ایجاد کرد که به سان رودی خروشان به حرکت در آمده، به سوی مرکز شهر دست به راهپیمایی زدند. مردم نیز کم کم به این جریان پیوستند.
او هنگامی که در شرکت نفت مشغول به کار شد، روزی شاهد سیلی خوردن یک کارگر ساده ایرانی توسط یک مهندس انگلیسی بود، این حادثه شدیدا احساسات دینی او را جریحه دار کرد؛ چنان که ضمن دلجویی از آن کارگر، دیگر کارگران را با ایراد یک سخنرانی شجاعانه و ضد استعمارگرایانه علیه انگلیسیها برانگیخت؛ او فریاد کشید: «برادران عزیز! ما مسلمانان، گرامی ترین خلق خداییم و روزی در پیروی از فرهنگ علمی و اسلامی تا مرزهای اروپا و آفریقا و دیوارچین رفتیم و فرهنگمان بر دنیا سایه انداخته بود؛ ولی امروز در اثر بی توجهی به خدا و اسلام چنین خوار شده ایم که ملت وحشی دیروز و انگلستان امروز بر ما مسلط شده اند و به برادران عزیز ما این گونه جسارت می کنند... به فرمان خدا و قرآن، این مهندس انگلیسی یا باید در مقابل همه از این برادر کارگر عذرخواهی کند و یا اینکه قصاص شود.»
شعارهای ضد استعماری بلند شد و کارگران به سوی مقر انگلیسیها حرکت کردند و خواستار قصاص ضارب شدند. این حرکت در واقع، آغاز مبارزه ضد انگلیسی و ضد استکباری نواب صفوی بود که چندی بعد به مبارزه ای سهمگین با ایادی استکبار در ایران انجامید.
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسطوره شماره 3
شهید نواب صفوی؛ مبارزی خستگی ناپذیر
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره شماره 3
چگونگی تشکیل «جمعیت فدائیان اسلام» توسط شهید نواب صفوی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پس از حادثه ترور نافرجام کسروی و مجروح شدن او به دست شهید نواب صفوی، تشکیلات احمد کسروی با صدور اعلامیه ای با عنوان «برای آگاهی یاران و دیگران» مبادرت به انتشار مطالبی کرد که طی آن پیروان و هواخواهان خود را به اقدامات بیشتر و تلاشهای گسترده تری فرا خواند. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: «یاران ما نیک می دانند که آنچه بدخواهان را به خشم آورده ـ که با دادن وجه و دسته بندی، جانیهایی پست را به چنین کاری برانگیخته اند ـ ترسی است که از کوششهای جانفشانانه و از پیشرفت تند ما پیدا کرده اند و در این هنگام، بهترین کیفر به آنان همین است که ما به کوششهای خود بیفزاییم و پیشرفت خود را هر چه تندتر کنیم که هم آنان به خشم و ترس افزایند و هم ما به آرمان و آرزوی خود نزدیک تر باشیم... .» این حرکت کسروی، شهید نواب صفوی را بر آن داشت تا ضمن از میان برداشتن این جرثومه فساد، ریشه های جریان فکری خطرناکی را که کسروی به راه انداخته بود، نیز بخشکاند و از آنجا که این مقابله نیازمند تشکیلات منسجمی بود، در جذب نیروهای کارآمد و جوانان متعهد و فداکار تلاش نمود؛ لذا پس از آزادی از زندان، بی درنگ به شناسایی چنین افرادی برخاست و تعدادی از آنان را تحت عنوان «جمعیت فدائیان اسلام» گرد هم آورد. «... نواب چون یقین داشت که در راه مقصود بزرگی که در پیش دارد، همه گونه فداکاری لازم است و ممکن است که به فدا شدن عده ای از افراد منجر شود، لذا جمعیت را فدائیان اسلام نامید.»
او در سال 1324 ه . ش این جمعیت را بنیان گذارد و با صدور اعلامیه ای به نام «دین و انتقام» رسما به اعلام موجودیت سازمان پرداخت. او در اعلامیه شدید اللحن خود که به بخشها و عناوینی چون: «در محکمه الهی دادگاه خونین»، «انتقام» و «ولکم فی القصاص حیوة» تقسیم می گشت، هسته مقاومت اسلامی خود را تشکیل داد و آمادگی و فعالیت برای فدا شدن در راه دین خدا را اعلام کرد. در بخشی از اعلامیه او آمده است: «ما زنده ایم و خدای منتقم بیدار. خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهر تهران که هر یک به نام و رنگی، پشت پرده های سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیده اند، سالیان درازی است، فرو می ریزد و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش می سپارد، ولی دگر یارانش عبرت نمی گیرند... ای جنایتکاران پلید! شما خویشتن را بهتر می شناسید و بر دقایق جنایات خود مطلعید. ما هم، آزاد مردانِ از خود گذشته ایم که باک نداریم و به کمک احتیاجمان نیست. بترسید از نیروی ایمان، زمانی که مجال یابد!... ای مسلمین عالم! قیام کنید، زنده شوید تا حقوق خویش باز ستانیم... .»
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسطوره شماره 3
زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی
💐💐💐💐💐💐
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🔴چند وقت پیش رفتیم جایی یکی از پیرزن های مجلس شروع کرد فحش به نظام ✊
و دعا برای روح شاهنشاه ...😕
اون موقع چیزی نگفتم
اما بعد اینکه شام صرف شد نشستم کنارش گفتم حاج خانوم شنیدم ماشالله همه بچه ها و نوه هاتون تحصیلکرده هستن !
📌لبخندی زد و با افتخار گفت بله اون پسرم لیسانس هست اون نوه ام دکتری هست اون یکی پزشکی میخونه و... خداروشکر نان حلال و زحمتکشی دادیم بهشون ☺️
📌گفتم : آفرین به شما ، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟!
گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم 😓
📌گفتم : کدوم مدرسه؟
گفت : تا کلاس سوم مدرسه روستامون ، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم
📌گفتم : پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته احتمالا به خاله ای و عمه ای کسی رفتن درس خون شدن 😉
گفت : نه خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن !! اتفاقا هوشی من داشتم هیچکس نداشت 😏
📌گفتم : پس چرا درس نخوندین ؟ حتما تنبل بودین ،! 😅
گفت: نخیر !! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود ، مدرسه تو روستاها اکثرا نبود یا تا دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من داشتم الان مدرک پروفسوری داشتم 😌 قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن ، از بچگی دست چپ و راستم شناختم بردنم پشت دار قالی ، تو قالیباف خونه بزرگ شدم ، صبح تا شب باید برای ارباب قالی میبافتیم بعدشم بدو بریم از سرچشمه آب بیاریم گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !!
📌گفتم : خب نمیرفتین قالیباف خونه ،
گفت: خب اگه نمیرفتیم چیزی نداشتیم بخوریم باید قالی میبافتیم که اخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت وبقیه مایحتاجمون رو بخره
📌گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی دارید؟! آخه زندگی سردار سلیمانی خوندم مثل شما بود ، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن ، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟!
حاج خانوم یک نگاهی کرد 😨
📌گفتم : چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین ؟
گفت: چی بگم از بس گرونیه
📌گفتم : مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی ها بهترین ماشین خریدین؟
گفت : ما اصلا ماشین نداشتیم فقط ارباب داشت !
📌گفتم : زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج حاج خانوم شدین؟!
گفت : نه چند سال پیش رفتم مکه سوریه و کربلا هم رفتم
📌گفتم : چرا تو زمان شاه همه چیز ارزون بود نرفتین
گفتم : شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟!
دشت ناامید و هیرمند را چند؟ جزایر اریایی و زردکوه را چطور؟و......
گفت : مگه شاه فروخت ؟!
گفتم : وقتی استان فروخته نفهمیدین چطوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر میشدین؟!
🎯خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه ملعون اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکانات زمان شاه زندگی کنند نسازید !!!
سرش انداخت پایین و چیزی نگفت.
لعنت خدا بر فراموشکار ها، آنهایی که یادشون رفته چه زندگی اسفباری شاه ملعون برای کشور ساخته بود.
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅