🌹اسطوره شماره 5🌹
سردار جعفر جهروتیزاده از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس است در کتاب خاطرات خود با عنوان «نبرد درالوک» چگونگی شهادت حاج ابراهیم همت را در17 اسفند سال 62 در عملیات خیبر را اینگونه توصیف میکند:
«... قبل از عملیات خیبر به اتفاق حاج همت و چند نفر دیگر از بچهها وارد منطقه عملیاتی شدیم. نیروهای اطلاعات عملیات مشغول شناسایی بودند و کار برایشان به سبب هور و نیزاری بودن منطقه دشوار بود. از طرف دیگر، افراد بومی نیز در منطقه، وسط هور ساکن بودند و به ماهی گیری و کارهای دیگری میپرداختند. همین موضوع باعث میشد که نیروهای شناسایی تهدید شوند به ویژه از سوی بومیان که قطعا عراقیها کسانی را در میان آنها داشتند که هرگونه تحرکی را گزارش کنند. در این زمان لشکر 27 در چند جا عقبه داشت. پادگان دوکوهه به عنوان عقبه اصلی و پادگان ابوذر که بعد از والفجر 4 نیروهای لشکر در آنجا باقیمانده بودند...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
شناساییهای عملیات خیبر ادامه پیدا کرد و دست آخر قرار شد که تعداد محدودی از نیروهای بعضی از یگانها برای راه اندازی مقرها و بنههای تدارکاتی وارد منطقه شوند. تعدادی از نیروهای واحد ادوات هم آمدند تا منطقه را برای عملیات آماده کنند.
شکستن خط طلائیه با عبور از معبر 20 سانتی
بالاخره شب عملیات فرا رسید. محور لشکر 27 منطقه طلائیه بود. البته بعضی از یگانهای لشکر هم قرار بود در داخل جزیره مجنون عمل کنند. لشک عاشورا و لشکر کربلا نیز محل مأموریتشان داخل جزیره بود. باید در طلائیه خط را میشکستیم و جلو میرفتیم و میرسیدیم به جادهای که میخورد به شهر«نشوه» عراق و منطقه بصره. مأموریت لشکر 27 در حقیقت این بود که از این قسمت راه را باز کند. در مقابلمان هم کانالی به عمق 50 متر وجود داشت.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
شب اول عملیات باید از روی دژی میرفتیم که تا یک نقطهای ادامه داشت و پس از آن نقطه کاملا بسته میشد و پشتش میدان مین بود و بعد سنگرهای کمین و سنگرهای نیروهای عراقی. تا این نقطه که دژ ادامه داشت در دید عراقیها نبودیم. راهی هم که کنار دژ برای عبور نیروها وجود داشت 20 سانتیمتر بیشتر عرض نداشت. یک طرف این راه دیواره دژ بود- در سمت چپ- و طرف دیگرش هم آب. نیروها باید از این راه 20 سانتیمتری عبور میکردند تا به میدان مین میرسیدند و پس از خنثی کردن مینها و باز شدن معبر به خط دشمن میزدند.
دشمن تمام امکانات و تسلیحاتش را بسیج کرده بود روی این معبر 20 سانتی متری تا از عبور نیروها جلوگیری کند. دو تا دوشکا کار گذاشته بوددند و چهار تا کاتیوشای چهل تایی. فکرش را بکنید در چند لحظه 120 گلوله کاتیوشا رو این معبری که 20 سانتیمتر عرض داشت و 700 یا 800 متر طول، میریخت.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
با تعدادی از بچههای تخریب خودمان را رساندیم به میدان مین و معبر باز کردیم. چند نفری از بچههای تخریب به شهادت رسیدند ولی نیروها از معبر کنار دژ نتوانستند عبور کنند. آتش عراقیها چنان سنگین بود که بیشتر بچهها به شهادت رسیدند و راه بسته شد. من که میخواستم برگردم عقب دیدم راه نیست مگر اینکه پا بگذارم رو جنازه بچهها. بعضی جاها دژ میپیچید و در تیررس مستقیم نبود اما کاتیوشا بیداد میکرد. لحظهای نبود که گلولهای بر زمین نخورد. آن شب عراق به ندرت از خمپاره استفاده کرد و بیشتر آتش کاتیوشا سر بچهها ریخت. ناچار پا رو جنازه بچهها گذاشتم و آمدم...
آن شب عملیات متوقف ماند و همه چیز کشید به روز دیگر. شب بعد یک گردان عملیات را آغاز کرد و رفت جلو و تعداد زیادی شهید و مجروح داد. آن شب هم عملیات موفق نبود و نتوانستیم خط دشمن را بشکنیم. عراق چنان این دژ را زیر آتش میگرفت که پرنده نمیتوانست پر بزند. از قرارگاه تأکید داشتند که هر طور شده خط شکسته شود. بیشتر نیروها به شهادت رسیده بودند و دیگر امیدی نبود که آن شب کاری انجام شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
من و حاج عباس کریمی و رضا دستواره رفتیم جلو. از روی شهدا رد شدیم و رفتیم دیدیم که به غیر از تعدادی نیرو بیشتر بچههایی که جلو رفتهاند همه به شهادت رسیدهاند. تأکید برای شکستن خط به خاطر این بود که با متوقف شدن عملیات در این قسمت عملیات در جزیره هم به مشکل برخورده بود.
آن شب حاج همت پشت بیسیم دائم میگفت: «آقا از قرارگاه میگویند باید امشب خط شکسته شود»... نیمههای شب پس از دیدن شرایط و اوضاع به این نتیجه رسیدیم که واقعا هیچ راهی وجود ندارد. رحیم صفوی آمده بود روی خط بیسیم و ما مستقیم صدای او را میشنیدیم که میگفت: هرطور هست باید خط شکسته شود. من پشت بیسیم یک طوری مطلب را رساندم که: آقاجان فقط ما سه نفر ماندهایم اگر میگویید سه نفری حمله کنیم! وقتی فهمیدند که وضعیت مناسب نیست گفتند؛ برگردید عقب
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و عرض ادب
جلسه شانزدهم تاریخ امیر المومنین
سلام علیکم.
تکالیف
شرکت کنندگان محترم لطفا ۳ سوال تستی همراه با پاسخ را به ایدی زیر ارسال نمائید.
@a_ramezany
🌹اسطوره شماره 5🌹
شبهای بعد حمله از کنار دژ منتفی شد و بنا شد برای عبور از کانال محورهای دیگر را انتخاب کنیم. برای عبور از کانال هر شب یکی از گردانها مأمور انداختن پل روی کانال و عبور از آن میشد. دست آخر قرار شد چند نفری از بچههای تخریب شناکنان از کانال عبور کنند و آن سو سنگرهای دشمن را خفه کنند و پس از باز کردن معبر در میدان مین، نیروهای دیگر، این سوی کانال پل بزنند و رد بشوند. بچههای تخریب پریدند تو آب که بروند آن طرف اما زیر آتش سنگین دشمن موفق به این کار نشدند.
آخرین شب عبور از کانال را به عهده من گذاشتند. یک مقدار محور را تغییر دادم و رفتم سمت دیگر. دوباره از بچههای تخریب تعدادی شناگر انتخاب کردیم و رفتیم پشت خط. شب خیلی عجیبی بود. بین رضا دستواره و حاج عباس کریمی از یک طرف و حاج همت هم از طرف دیگر درگیری لفظی پیش آمد. آن دو میگفتند: امشب نباید این کار انجام شود و حاج همت هم میگفت: دستور از بالاست و امشب باید از کانال رد بشویم. بعد از درگیری لفظی شدیدی که پیش آمد بنابر این شد که کار انجام شود. حاج همت هم به من گفت: برو جلو و این کار را انجام بده.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
آتش عراقیها امان از همه بریده بود. بعد از اینکه از آن محور ناامید شدیم قرار شد لشکر داخل جزیره برود. با حاج همت و چند نفر دیگر از بچهها رفتیم داخل جزیره برای شناسایی تا پشت سرمان هم نیروها بیایند. در جزیره نیروها برای تردد باید از پلهایی که به پل خیبری معروف شدند استفاده میکردند یا از هاورکرافت. بعد از شناسایی برگشتیم و به همراه تعدادی از بچههای تخریب به داخل جزیره رفتیم. البته زمانی که ما در طلائیه عمل میکردیم گردان مالک به فرماندهی» کارور «در جزیره عمل میکرد و کارور نیز همان جا به شهادت رسید.
جزیره تقسیم شده بود به دو محور: محور شمالی و محور جنوبی. هواپیماهای دشمن به شدت جزیره را بمباران میکردند. شاید در یکروز نود هواپیما هم زمان جزیره را بمباران میکردند. در جزیره نیروها فقط رو دژها جا گرفته بودند و بقیه منطقه آب و نیزار بود. یکهو میدیدی ده فروند هواپیما به ستون یک دژ را بمباران میکنند و میروند. حاج همت میگفت:» بیپدر و مادرها انگار برای مرغ و خروس دانه میپاشند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
نزدیک خط یک آلونک گلی بود که ظاهرا از قبل بومیها آن را ساخته بودند. حاج همت بیسیم و تشکیلات مخابراتی را در آنجا مستقر کرده بود و با فرماندهان در ارتباط بود. بعد از اینکه نیروها در جزیره مستقر شدندف من و حاج همت سوار موتور شدیم تا برویم عقب ببینیم وضعیت چه طور است.
در آن چند ساعتی که ارتباط با خط مقدم قطع شده بود حاج همت به من گفت: حالا هی نیرو از این طرف میفرستیم که برود و خبر بیاورد ولی هرکس رفته برنگشته. یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس میرفت محال بود بتواند از آن عبور کند. حاج همت به مرتضی قربانی- فرمانده لشکر25 کربلا- گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچکس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جملهای گفت که هیچوقت یادم نمیرود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
وقتی حاجی در حال بازگشت به طرف قرارگاه بوده تا در آنجا فکری به حال خط مقدم بکند در همان سه راهی مرگ به شهادت میرسد. پس از رفتن حاج همت به سمت عقب یکی دو ساعتی طول نکشید که خط ساکت شد. همان خطی که حدود یک ماه لحظهای درگیری در آن قطع نشده بود و این سبب تعجب همه شد. ما منتظر ماندیم. گفتیم شاید باز هم درگیری آغاز شود.
صبح فردا هوا روشن شد اما باز هم از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بیخبر از آن بودیم که در جزیره سری از بدن جدا شده و حاج همت بیسر به دیدار محبوب رفته و دستی قطع شده همان دستی که برای بسیجیان در خط آب آورد. جزیره با شهادت حاجی از تب و تاب افتاد. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقیها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود همان طور که به عقب میآمدم خود را دلداری میدادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی میگردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است. شب همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بود رفتم. گمان میکردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است. روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانهای مفقود شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت نداشتن سر در بدن او بود. چند روز قبل از شهادت حاج عبادیان مسئول تدارکات لشکر یک دست لباس به حاجی داده بود و ما از روی همان لباس توانستیم حاجی را شناسایی کنیم و پیکر مطر ایشان را به تهران بفرستیم. پس از فروکش کردن درگیریها به دو کوهه و از آنجا هم برای تشییع جنازه شهید همت به تهران رفتیم. پس از تشییع در تهران جنازه شهید همت را بردند به زادگاهس «شهرضا» و در آنجا به خاک سپردند. البته در بهشت زهرا نیز قبری به یادبود او بنا کردند.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
مزار شهید ابراهیم همت در شهرضا اصفهان
🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
🌹اسطوره شماره 5🌹
یادمان شهید همت در بهشت زهرا تهران
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
عرض سلام و ادب
لطفا بزرگوارانی که در شهرضا توفیق زیارت مزار شهید همت را دارند از حال و هوای آنجا عکس و کلیپ ارسال کنند.
🌹🌹مژده📢 مژده📢🌹🌹
برای عیدی دادن در نوروز عکس بفرستید تابلو فرش تحویل بگیرید.
💐 اقدام سریع💐
یادگاری ماندگار و خاطره انگیز
با کیفیت عالی و قیمت نازل
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇
تابلو فرش، بهترین عیدی نوروز برای فرزندان ، نوه ها،عروسها،دامادها، خانواده شهدا، کارمندان و......
تا فرصت هست اقدام کنید.
«برخی برای روز پدر دیر اقدام کردند و بدلیل تراکم بیش از حد سفارشات ما شرمنده آنان شدیم. پس تا فرصت هست اقدام کنید.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک سایزها و قیمت مراجعه به ایدی زیر
@tablighvaforosh
@tablighvaforosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اسطوره شماره 5🌹
یادمان شهید همت در دوکوهه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اسطوره شماره 5🌹
روایت همسر شهید همت به صورت انیمیشن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اسطوره شماره 5🌹
انیمیشن این ده مرد(مربوط به شهید همت)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره شماره 5
مزار شهید همت در شهررضا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسطوره شماره 5
حاج همت! سر پل صراط یقه ات را می گیرم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei
اسطوره شماره 5
شهید همت چه یاداشت یادگاری برای بچه ها می نوشت؟
در پوستر ببینید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لینک کانال اسطوره های واقعی
@ostorehayevagheei