eitaa logo
اتاق کنجی من
364 دنبال‌کننده
129 عکس
11 ویدیو
1 فایل
دل نگاره های ریحانه ابوترابی پیامتونو اینجا بفرستید https://harfeto.timefriend.net/16981809751214
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از تولد زهرا . من اگه مادرت بشم برات یه چادر میخرم میندازمش روی سرت فرشته میشه دخترم میری توی چادرت و تو باغ گلهاش میشینی سرخ و سفید و صورتی برام شکوفه میچینی تکون میدی چادرتو گل میریزه دور و برت فرشته ها دارن میرن قربون این بال و پرت کاشکی که زودتر بیای و دختر مادرت بشی اون.موقه میکشم برات روزی هزار تا نقاشی ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
گفتم مامان کادو چی دوست دارید ؟ گفت برام شعر بگو! گفتم باشه و سرمو بردم تو گوشی سرمو اوردم بالا...چشماش رفته بود رو هم و نشسته خواب بود. همونجا براش نوشتم : چشم هایش به روی هم رفته ... مادرم ، روی صندلی ، در هال خواب میبیند و نمیبیند ... خواب هایی سفید و مبهم و کال مادر من همیشه بیدار است صبح،شب، روز، عصر، وقت غروب فرصت خواب او تمام شده ... بین این روزهای پر اشوب میتپد بین های و هوی اجاق حرف ها گوشه ی دل تنگش گم شده بین ظرف های کثیف غصه های ظریف و کمرنگش صورتش تار و پود لبخند است در دلش باغ اسمان دارد مادرم جای اخم های همه صورتی شاد و مهربان دارد میبرد با یک استکان چایی خستگیهای کل دنیا را نخ به نخ کوک میزند هرشب سهم لبخند های فردا را ... *اینجای شعر بیدار شد ... . مادرم مثل اینکه بیدار است خسته است و نشسته پهلویم منتظر مانده صحبتی بکنم ...من دیوانه شعر میگویم ! @otaghkonjieman
پیشکش به مادران ِ دلسوخته ی مدافعان حرم خواستم سایه سرت بشوم شوق بر دیده ی ترت بشوم نذر کردم که مادرت بشوم نذرها کردم و شدی پسرم تاکه چشمت به روی ما وا شد سر بوسیدن تو دعوا شد پدرت با غرور، بابا شد خواستم تا به آسمان بپرم ... وقت شش ماهگیت خندیدم از گلویت ستاره می‌چیدم تا علی اصغرم شدی دیدم ... چقدر تیر می‌کشد جگرم می‌شدی در گذار ثانیه‌ها نوجوان پا به پای مرثیه‌ها قاسم خوش صدای تعزیه‌ها فکرها می‌دوید توی سرم... آب زمزم تو را خوراندم تا پای روضه تو را نشاندم تا وان یکاد الذین خواندم تا ... روزگاری ثمر دهد ثمرم راه رفتی تو در برابر من ... شانه‌ات می‌رسید تا سر من ... قد کشیده علی اکبر من قد کشیده است و خوب می‌نگرم.. تا که دیدم جوانی و شادی رفته بودم به فکر دامادی گفتم اما به خنده افتادی از نگاهت نشد که بو ببرم... باز گرم بگو بخند شدی روی زانو کمی بلند شدی با ظرافت گلایه مند شدی : "مگر از نذرهات بی‌خبرم ؟" لرزه بر استکان من افتاد سوز بر استخوان من افتاد خنده‌ها از دهان من افتاد آمد انگار خم شود کمرم فکر کردم چرا تو را دارم یادم آمد که نذرها دارم برو مادر..برو هوادارم ... می‌سپارم تورا به دست حرم ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
نمی‌شود تو برای من آفریده شوی؟ @otaghkonjieman
. چقد زیر این آسمون گریه کردم برای دلم بی امون گریه کردم یه شب ابرو باروندمو گریه کردم نشستم غزل خوندمو گریه کردم... برات شعر گفتم برات گریه کردم بیاد صدات و نگات گریه کردم... دویدم خیابونارو ...گریه کردم دیدم شکل تو مردارو... گریه کردم هوا ابر شد من به جاش گریه کردم دلش رعد زد من براش گریه کردم جای خالیتو دیدم و گریه کردم چقد ماهو بوسیدم و گریه کردم پرستو شدی پابه پات گریه کردم برا خیسی گونه هات گریه کردم چقد گریه کردم برات زندگی کردم و جون گرفتم چقد از چشام سهم بارون گرفتم برات شعر گفتم برات شعر خوندم برات جوجه گنجیشکامو پروروندم نخوابیدم و فکرتو تازه کردم... تورو با خیالاتم اندازه کردم.. توی ذهنم اروم اروم قد کشیدی نشستی روی شاخه هامو پریدی تو قد میکشیدی ، جهان تنگ میشد خیالای خاکستریم رنگ میشد دلم تنگ میشد نفس تنگ میشد دیگه داشت خیلی قفس تنگ میشد ... تو هم خواب بودی... چه خوب شد که اشکای من رو ندیدی چه خوب شد که دیر اومدی دیر رسیدی ... چه خوب شد خدا !من رو غم افریدی چه خوب شدکه لبخند هم افریدی... ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
کجای قصه خندیدم  که خندیدی و باریدی چرا خیره به چشمامی... چی تو چشمای من دیدی .. . چرا انقدر بی تابی ؟چرا انقدر دلگیری.. نفس میگیری از چشمام و بعد اروم میمیری... من و فکر وخیال و خونه و بارون و تنهایی ... تو و رویای دست و شونه و موهای خرمایی من و کابوس شب های بلند و ترس و بی خوابی تو و پرواز تو موج لباس روشن آبی شبیه بچه اهوهای دشتم گیج و حیرونم... تو میبینی و میخندی به این حال پریشونم... . همیشه لحن غمگین غریبی توی گوشامه... دلم لبریز از موجای اقیانوس ارامه نه تو اوجم ، نه رو خاکم ، نه خورشیدم...نه تاریکم... به حس جوجه گنجشکای بی پرواز ، نزدیکم.. . . من لبریز از خاکستری ، از رنگ بیزارم تو گیلانی تو سبزی... من کویرم ..من نمیبارم تو میباری و من هم ابرم و از بغض لبریزم  تو اشک شوق فروردین و من اندوه پاییزم چی میشد قبل ازاین عشق جنون انگیز اجباری  چشامو بسته بودم تا نفهمی دوستم داری ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
❤️میتونید اینجا به صورت ناشناس حرف دلتون و احساستون رو بنویسید... ❤️ https://payamenashenas.ir/Tabassomjan
یه روز که رفته بودی... چه خوب است مال منی آسمانم که در زیر بال و پرت در امانم الهی که بالای بالا بمانی الهی که پایین پایت بمانم... نشستم به دلتنگی هر غروبم که عکس تورا کنج قلبم بکوبم چه خوب است شعر مرادوست داری که گاهی برای تو شعری بخوانم... شبیه منی منتها بی صداتر! شبیه تو ام! راز من بر ملاتر! تو را دوست دارم ... تو را دوست دارم... مرا دوست داری...؟ بگو تا بدانم! اگر دوری اما کنار تو هستم و از دور سینی چایی به دستم کنار تو ام در خیالی زنانه بیا لب بزن بر لب استکانم... کسی در دل عکس خندیده جایت بر آیینه جامانده لبخندهایت نفس میکشم عطر پیراهنت را ... گمانم خیالت شده میهمانم... به جان میخری سهم دلتنگی ام را به سر میکنم چادر رنگی ام را و باغی پر از لاله و یاسمن را به پای قدم های تو میتکانم... تورا فاصله گرچه کمرنگ کرده نبودت دل خانه را تنگ کرده.. به دل داده ام وعده ی دیدنت را بیا تا سر وعده هایم بمانم ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
نفس کشیدم و در سینه ام تکان می‌خورد غمی که در قفسی فکر پر کشیدن بود... @otaghkonjieman
وهمیات نیمه شب نوشت.... نباید لحظه ای حتی به اندوهم بیاندیشم نمی اندیشم اما باز هم لبریز تشویشم... به من گفتند از فکر تو باید دست بردارم به من گفتند شوخی نیست! مدت هاست بیمارم... به من گفتند از فکر و خیال تو پریشانم... پریشانم؟ ... نمی‌دانم...نمی‌دانم...نمی‌دانم... نمی اندیشم و مشغول کار دیگری هستم نگفتم گاه گاهی چیزها می افتد از دستم؟ ولی چیز مهمی نیست، حالا بهترم انگار خیالت کاملا افتاده اصلا از سرم انگار... نه حرفی در گلو مانده نه بغض نشکنی دارم خداراشکر از تو دکمه ی پیراهنی دارم.... که آن را مثل مرهم روی داغ سینه بگذارم که آن را بر لباسِ مرد در آیینه بگذارم... صدای کیست..؟ اما نه! صدایت نیست در گوشم... تورا مانند تن پوشی تمام روز میپوشم... تورا میپوشم و از فکر تو گرم است دستانم تو را میپوشم و گرم است از پوشیدنت جانم تورا با چشم های آبی ات با سرخ لب هایت تورا با قطره قطره اشک های شور دریایت تورا با لحن آرامت، سکوتت، حجب غمگینت تورا با خنده ی آهسته ی کمرنگ شیرینت... شبیه خواب در بیداری ام هستی و غمگینم چرا با چشم هایم چشمهایت را نمیبینم.. کدام آغوش سرمای تنت را شعله ور کرده زمستان رفته، فروردینتان تشریف آورده؟! زمستان... ای زمستانِ سیاه بخت برگشته زمستان: این من ِ از یک شکستِ سخت برگشته... من تنها، من بی دست و پای خسته از رنج و... من بی قصه ی غمگین، من راکد، من بی تو کدامین قرص فکرت را از این سر می‌برد؟ باید... کدامش راببلعم باز...تا شاید... فقط شاید.. همین امشب از این اندیشه ها خالی شود حالم نه اینکه خسته باشم از تو نه...! انگار بد حالم... نباید لحظه ای حتی به اندوهم بیاندیشم نمی اندیشم اما باز هم... ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
خدایا تو خوب میدونی سالروز تولد این انقلاب عزیز، از سالروز تولد بچه هام برای من عزیزتره. خودت مارو شایسته و قدردان و جان فدای جمهوری اسلامی قرار بده! @otaghkonjieman
هزار سال هم اگر میگذشت باز نه عکسی از من در کیف پولی میماند نه در قابی مینشست ، نه لای کتاب کسی پنهان میشد ، نه اصلا عکسی گرفته میشد که بماند. من ، من بودم. همین که هست. که تا هست هست. وقتی هم که نیست ، نیست. همقد و قواره ی زمان بودم . حال بودم. نه گذشته ی کسی بودم نه اینده. کسی دوست نداشت نگاه مرا در لحظه ثبت کند و برای همیشه نگه دارد. هزار سال هم که میگذشت کسی عطر پیراهن و گلهای دامنم را حفظ نمیشد. یا مدل پیچ و تاب مویم را . که اگر ازین طرف پیشانی به آن طرف میریخت حس شوم... فرقی نداشت . هزار سال واقعا زیاد بود. خیلی فرصت زیادی بود برای عشق. اما ذات عشق در محدودیت بود. حد زمان حد مکان حد،عشق را شعله ور میکرد. و من نمیدانستم. من چرا آدم نمیشدم؟ من دیوانه چرا روی خنده ادم ها مات میماندم؟ من چرا نگاه ادم هارا تحلیل میکردم؟ من چرا به حرف ها و نگاه ها فکر میکردم؟ من دیوانه چرا؟ چرا عطر ها را حفظ میکردم؟ چرا مینشستم گلبرگ گل هارا میشمردم؟ باران را چرا دوست داشتم؟ به خیال که انقدر پیاده طی کردم ؟ به هوای که بیرون زدم و نفس کشیدم؟ من دیوانه چرا به جای اینکه خودم را در اینه ببینم تورا دیدم؟ ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
میدونی ؟غم دخترمه پیر میشم بزرگ میشه تو بغل من میخوابه نیمه شبای همیشه... سر روی شونه م میذاره سر روی پاهام میذاره یه وقتایی که با تو ام میره و تنهام میذاره میدونی ؟ غم دخترمه... عاشق برق اشکامه تا الماسا رو برداره همش نگاش ب چشمامه با بافه ی موهای من هی بازی بازی میکنه برام خیال میبافه و خاطره سازی میکنه میدونی ؟ غم دخترمه میدونی ؟ من مادرشم... باید که جور بچه مو تا ته عمرم بکشم... درسته اخماش تو همه درسته قهره با همه اما تو این تنهاییا اونی که بام مونده ...غمه @otaghkonjieman
در نیمه ی شب بیا و نم نم بنشین بر پنجره ی گرفته از غم بنشین بر هرچه نشسته ای سپید است سپید ای برف بیا بیا به بختم بنشین ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
اینو چند سال پیش برای نمایشگاه کتاب گفتم و چون کلا گمش کرده بودم الان اینجا میذارمش که گمش نکنم باز هم موسم کتاب شده توی فرهنگ انقلاب شده دهن ناشران پر آب شده اسم هاشان تمام قاب شده بر سر و روی این نمایشگاه... جیب ما پر! کتاب ها ارزان ! یک عدد، صفر ها در پی آن قیمت روی جلد ها؟ به تومان نرخ ها لحظه لحظه در فوران آه پی دی اف ای عزیزدلم … یکهزار و صد و نود غرفه ! انتشارات عطسه و سرفه انتشارات ساقه ی خرفه اسم هایی که در خور عرفه ! مثلا ناشر کلاغ بنفش ... پختن فست فود ایرانی نحوه ی خوردن ته رانی ! مرگ در یک خسوف بارانی زن ابری و مرد سیمانی فینگیلیش های شعر خاقانی تازه های کتاب امسالند! قشر فرهیخته هزار هزار تازه اقشار دیگرش به کنار دست در دست هم قطار قطار هی خرید کتاب و بعد انبار حمل با چرخ و گاری سیار کالحماری که یحمل الاسفار عربی هم بلد نمی باشند … پی علمند تاب گیسوها چشم ها، گونه ها و ابرو ها سلسله، دام، حلقه ی موها خالکوبیا و تاتوها می نشینند بر لب جو ها عاشقانه کتاب می خوانند بابک و لاله، سوسن و هرمز بک گراند سیاه با گل رز! فلسفه، نیچه، پول، مد، قمپز یقه ی باز، ریش، ورژن بز دود، سیگار، لوله ی اگزوز همه شان عارف خدا جویند! این طرف غرفه های فرهنگی به! چه شور و حضور پررنگی وضعیت: جمعیت به چه تنگی با چه دنگی و با عجب فنگی میخرد سیم کارت ایرانسل! کتب چرم شیک ویترینی جلد ها دستی است و ماشینی ضد ضربه، بدون خش بینی چند دیوان حافظ چینی ضد تعریق و آب، تضمینی! چاپ بیست و یکم! نشر دکور! من و یک بن، مچاله در دستم شصت تا آگهییست، پیوستم در پی یک کتاب می جستم همه را جسته ام دگر خستم گرچه چیزی نیامده دستم بنده خیلی کتابخوان هستم چون که من آمدم نمایشگاه ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
غزال کوچک من، ریز خال کوچک من تو آرزوی قشنگ محال کوچک من نشسته ای به دهانت غزل بنوشانم خوش آمدی به جهانم، خیال کوچک من سحر، سپیده، دم ظهر، عصر، تنگ غروب مدام یاد تو ام، اشتغال کوچک من که گفته است جنون کار دست من داده؟ به عقل آمده ام، اعتدال کوچک من بگو بگو.. که میایی به پشت پنجره ات؟ سری تکان بده بر این سوال کوچک من ریحانه ابوترابی @otaghkonjieman
انگار خدا يک سوزن برداشته و کوک زده . يک کوک روزگار تو و يک کوک روزگار ِمن ... .يک قواره سرنوشت دوخته و بشکاف هم دم دست نگذاشته تا اگر مثلا تو خواستي خودت را از سرنوشت من بشکافي ،  به دردسر  نيفتي ! آخر نميشود که اين زندگي را جـــِر داد که !.... @otaghkonjieman
اتاق کنجی من
انگار خدا يک سوزن برداشته و کوک زده . يک کوک روزگار تو و يک کوک روزگار ِمن ... .يک قواره سرنوشت دوخت
انگار خدا يک سوزن برداشته و کوک زده . يک کوک روزگار تو و يک کوک روزگار ِمن ... .يک قواره سرنوشت دوخته و بشکاف هم دم دست نگذاشته تا اگر مثلا تو خواستي خودت را از سرنوشت من بشکافي ،  به دردسر  نيفتي ! آخر نميشود که اين زندگي را جـــِر داد که ! چپ چپ نگاه نکن مثل اينهايي که عمرا معشوقشان دلشان را بزند ! من که ميدانم ! تو اگر ميتوانستي تا حالا صدباره قيچي زده بودي زير اين سرنوشت . راستش من اين چرت و پرت ها را دارم مينويسم که بتوانم به کمک بلاغت و آرايه هاي ظريف ادبي يک چيز هاي سخت و دشواري را در صد لفافه به تو بفهانم . بيچاره مخاطب ! يک چيز هاي سختي که لابد وقتي مستقيم به تو ميگويم سرت را به علامت تاکيد تکان ميدهي و غير اين ، هيچ عکس العملي نشان نميدهي و بعد که تاکيد ميکنم شنيدي ؟ ! ، ميگويي ؟ هوم ؟ نه نفهميدم .. دوباره بگو . و من خيلي دوباره ميگويم . و تو خيلي نميفهمي! نه نه . ناراحت نشو . من واقعا از اين جمله ي آخرم منظوري نداشتم و اين حقيقتا يک جمله ي عاشقانه است . به شرطي که بفهمي! بگذار زاويه مان را عوض کنم تا يک مقدار راحت تر صحبت کنيم . ببين . تو اگر ميدانستي کار به اين کوچه هاي تنگ و باريک ميرسد عمرا ، تا اينجا مي آمدي . مگر نه ؟ هوم ؟ اينقد مات نگاهم نکن . جنم داري جواب بده بگو بله! بگو ...جرات داري بگو تا من هم پدرت را در بياورم که پس براي چه اينهمه ادعاي ... ، نه . نگو . اعصابم از ريشه کنده شده است و تو نيستي که بيايي و به اين بي اعصابي هاي  من بخندي . راستي . من هميشه به خودم معترض بودم که چرا خوابت را نميبينم و تازه فهميده ام که چون من هميشه و هرشب کابوس ميبينم و تو حقيقتا کابوس نيستي که من تورا ببينم و اين خودش خيلي خوب است که من ميتوانم مطمئن باشم تو کابوس نيستي ! نه ! من باز هم منظوري نداشتم. در حقيقت من مطمئنم تو کابوس نيستي و اين باز يک جمله ي عاشقانه بود که من نتوانستم خوب بیانش کنم اصلا الان من حال ِ خوبي براي حرف هاي سخت و دشوار ندارم ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
قطار را دوست دارم رفتن کش دارش را دوست دارم به اسانی دل نکندنش را دوست دارم اصلا چه معنی میدهد آدم کسی که دوستش دارد را به این راحتی بگذارد و برود؟ ... اگر به من بود دوست داشتم این قطار از وطن تو تا ناکجاآبادِ من واگن داشت . نمیرفت و میرفت. میرفت و نمیرسید. میرسید و میرسیدی.... آخ... خدا این مسافت ها را از روی زمین بردارد . خدا شرّ فاصله را از سر عشق کم کند. اصلا کاش خدا این ریل های صاف و صوف را منحنی کند . تو یادت نیست. یک روزهایی هم بود . مینشستم کنار همین پنجره ی قطار. تو که یادت نمی آید اما تو هم بودی . آن طرف شیشه ... تمام طول راه به تو خیره شده بودم . مسافر روبه رویی میگفت : بیابان که دیدن ندارد. بیابان نبود. اشک بود که روی چشمم جا خشک کرده بود . اشک تو بودی. تار . گرم. مبهم... می امدی و همه چیز میشد تار و مبهم .راستش وقتی دیگر خوب نمیدیدم خیال پرداز میشدم .دستم را میگرفتی و میکشاندی ام به رویا... قطار را دوست دارم. رعایت حال عاشق را میکند... ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
شاعری زیر آوار به یاد سوریه به یاد ترکیه هزار سال گذشته است و زیر آوارم چه شکوه ای؟ چه غمی کنج سینه ام دارم؟ گلایه از چه کنم؟ از رفاقت یک عمر؟ چقدر شعر نوشتم به روی دیوارم اگر چه آجر و سنگش به رویم آوار است ولی چقدر صبوری به او بدهکارم هزار نیمه ی شب تکیه کرده ام به تنش خنک شده است از او اشک های تبدارم چه شانه های رشیدی، چه قد بالایی و ایستادکه سر روی شانه بگذارم میان گریه ی من طاقتش تمام شده چقدر تازه شبیهم شده است دیوارم... کدامیک به سر آن یکی خراب شدیم؟ بعید نیست! منی که همیشه سر بارم! توان نمانده برایم اگر چه میخواهم که تکه آجری از روی سینه بردارم... ولی، مگر چه کسی غیر آجر آجر تو شنیده حرف ازین سینه ی شرر بارم بیا بیا که در آغوش هم خراب شویم که من به این تن زخمی تو سزاوارم... نماند غیر تو مردی به پای مرده ی من... ببین چگونه به این دوستی وفادارم... دلم گرفته... بیا تا میان آغوشت تن نحیف خودم را به گور بسپارم ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
چند سال پیش : "درخوزستان ده نفر بر اثر باد و طوفان دیشب ناپدید شدند." شانس آوردی من نرفتم بیرون. والا به محض خارج شدن از خانه من هم ناپدید میشدم. راستش را بخواهی من عاشق این هستم که از خانه بروم و ناگهان ناپدید شوم. و ساعت برنگشتنم لحظه به لحظه دیرترشود. خب اگر وزن من و سرعت باد دیشب را در یک معادله ی عقلی جای بدهیم من به احتمال خیلی زیاد باید ناپدید میشدم. و اگر عاشق بودن من و اخم های مکرر تورا در یک معادله ی قلبی بگذاریم ... من قطع به یقین الان نباید اینجا میبودم. ولی هستم. پس چرت است این معادله ها... ده نفر در خوزستان ناپدید شدند ؟ روزانه هزاران نفر دارند توی خیالشان میروند و برای همیشه ناپدید میشوند . شاید منتظر یک بهانه اند. مثل طوفان . نه ؟ طوفان بعدی کی می آید ؟ ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
غزلی قدیمی به ساحت مقدس جانبازان شیمیایی: تا دوباره کمی نفس بکشم سعی کن در نفس‌نفس‌ زدنت دائم‌البوسه است لب‌های تاول روی صورت و بدنت به تو آغوش داده تختی که قدر من دوستت نمی‌دارد چقدر باز لاله روییده‌ست، سرخ سرخ است لاله‌زار تنت به من از پشت ماسک می‌خندی با نفس‌های سخت من اما... دخترانه نشسته‌ام پای درددل‌های سرخ پیرهنت تا کمی حرف می‌زنی با من سرفه‌ها می‌پرند در حرفت بال و پر می‌دهند حرفت را به امید پرنده‌تر شدنت باز با خود بهار آورده است این ملاقات‌های باران‌زا شبنم انگار می‌چکد آرام روی گل‌برگ‌های یاسمنت بیست سال است روی تخت سفید فکر رفتن به آسمان‌هایی چه شکسته نماز می‌خوانی دور ماندی چقدر از وطنت https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
شبیه غنچه ای بی میل، جبر وا شدن دارم درون پیله ماندم، ترس از پیدا شدن دارم نه بارانم نه رودم، روی گونه قطره ای اشکم نمی‌دانم که من هم فرصت دریا شدن دارم؟ سزاوارم که غربت میکشم از آشناهایم منی که با سکوتم حسرت معنا شدن دارم هم از دیروز دلتنگم هم از امروز دلگیرم چه حالی! باز هم امید بر فردا شدن دارم! دلم جامانده ای زخمیست، دلتنگ پرستوها نمی‌دانم چرا اصرار بر تنها شدن دارم ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
هر دختری از نوجوانی مردی را در فکر خود بزرگ کرده است . از روی ماه برادرش چهره اش را ترسیم کرده و از اخم پدر غیرتش را . از محبت مادر عاطفه ش را ساخته و از صورتی گل ها لبخندش را ...و از سایه بلند تمام مردهای خانه ، قد بلندش را ... مردی ک چهارشانگي اش را از جوانی پدربزرگ به ارث برده و عطر پیراهنش را از محبوبه های حیاط چیده ... مردی ک هرروز از چشم های خیس دخترک عاطفه مينوشد و بزرگتر میشود. دختر ها ازدواج نمیکنند تا وقتی که مردی به بزرگی مرد خيالاتشان پیدا کنند . اگر دختری با مردی کوچک تر از مرد خیالش ازدواج کند ، هرروز کوچکی مرد را به رویش می آورد .... این است ک خواستگارهای متعدد دختران دم بخت را خسته و حیران میکنند. دختران هرکس که می آید را با خط کش قد میزنند و میگویند : قد این مرد به آرزو هایم نمی رسد... خوب میکنند. و گرنه بلند کردن قد مرد، بعد از ازدواج، کار خیلی سختی است. مرد را هم خسته میکند. .... بعضی مردها قدشان از مردهای خیالی هم بلند تر است مثلا تو وقتی می خندی... ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
چه فصلی یا چه ماهی یا چه روزی را نمی‌دانم ولی یک روز برمیخیزم از خواب پریشانم ... 👇👇👇
اتاق کنجی من
چه فصلی یا چه ماهی یا چه روزی را نمی‌دانم ولی یک روز برمیخیزم از خواب پریشانم ... 👇👇👇
صلی الله علیک یا صاحب الزمان چه فصلی یا چه ماهی یا چه روزی را نمی‌دانم ولی یک روز برمیخیزم از خواب پریشانم خبر گل می‌کند یک صبح شور انگیز از رویت بهاران می‌چکد از بغض گلدان ها به دامانم تو می آیی و از شوق ظهورت راه می افتد صدای جویبار اشک بر پهنای ایوانم... تو می آیی و از شوق خبر مستانه می آیم که پیچک را میان شاخه ی سوسن برقصانم تو می آیی و مهمان میشوی بر خانه ام روزی معطر می‌شود گل های سرخ روی فنجانم قدم هایت،قدم هایت مبادا بر زمین آید که دیگر رو سیاهی نیست در تقدیر مژگانم سرم خم می‌شود آنقدر تا بر پات می افتد به روی سینه می آیند بی صبرانه دستانم... سلام آقا... سلام آقا نگاهت میکنم؟ شاید حیا دارم که چشمم رابه چشمانت بلغزانم نگاهت میکنم... عمریست حسرت روی دل دارم هزاران سال مرگ و زندگی رفته ست بر جانم تورا ای آشنا انگار جایی دیده ام اما کجا و کی؟ نمیدانم، نمی‌دانم... نمیدانم تورا میبینم و یک عمر رنج دوری ات لابد سرازیر است از این چشم های خیس بارانم تو می آیی و من انگار چای تازه دم کردم شکر آید مگر اینبار بر لب های قندانم صبوری کرده ام اما کشیدم درد بی صبری شبیه صبر ایوبم شبیه شوق سلمانم.. نبودی من یقین کردم به شک، شک را یقین کردم نبودی آتش شک داغ زد بر جان برهانم تو بر لبهای نورت واژه های بهتری داری... تو رنگ نور میپاشی به این افکار الوانم تسلسل وار روی حلقه های کفر چرخیدم تو ایمان میچشانی بر لب درگیر عرفانم.. برایم آیه‌ی والفجر می‌خوانی و میبینم به دین تازه ات اسلام آورده است قرآنم میان خواب هایم ، گاه رویای خوشی دارم دلم می‌خواهد این رویا شود تصویر چشمانم: تو می آیی کنار کعبه و من نیز می آیم برای هرکه نامت را بپرسد شعر می‌خوانم ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
میترسم مرگ هم آش دهن سوزی نباشد... @otaghkonjieman
که بود میگفت وصال عشق را کمرنگ میکند ؟ خیلی بی راه گفته . وصال عشق را صد برابر میکند . دلتنگی را هزار برابر. می شنوی اش اما دلتنگی. میبینی اش اما بی قراری . هراس از دست دادنش ، غم غمگین کردنش روز ها دیوانه ات می‌کند. وای که اگر یک لحظه فراموش کند بخندد ، هزار فکر و خیال میزند به سرت . سرت... سری که برای عشق درد میکند. هرچه بیشتر مهر می ورزی این عشق بیشتر میشود. بزرگتر. باشکوه تر. آنقدر که دیگر از دست های کوچک تو کاری بر نمی آید. به اینجا که برسد مستأصل میشوی . که چگونه باید برای معشوق جان نداد . اما اورا به قدر گستردگی این عشق خواست... .... از عشق آسمانی اگر بگذریم با این دو دوتا چهارتا ...میشود فهمید چرا یک عده دق میکنند. ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589
. یه بداهه نیمه شب قدیمی... میترسم عادت بکنی به این همه نبودنم وقتی دارم دق میکنم از این همه نبودنت تو این اتاق و این سکوت و بغض و بی قراریام فقط دلم خوشه به نیمه ی شب و سرودنت تا که بیای برات زمستونمو تعریف بکنم تا که بیای و سرمو باز روی شونت بذارم _عقربه ی ساعت دیوار اتاقتو ببین_ به لحظه لحظه هاش قسم که لحظه هارو میشمارم به ساعتت بگو!بگو بچرخه !طاقت بیاره بهش بگو که این روزامون به ابد نمیکشه هرچی که روزگار زمینمون زده عب نداره دیگه داریم بلن میشیم...اره...دیگه اخرشه شبا به جای من بشین برا خودت قصه بگو قصه ی چای دارچین و عطر یاس و پنجره قصه ی شال گل بهی با گل سرخ و صورتی قصه ی روزای قشنگ شعر و عکس و خاطره تا وقتی برگردی دلم همه چیزو پس میزنه بی تو دلم میخواد همه بهارا پاییز‌بشن مریم و محبوبه ی شب رو هم نفس‌نمیکشم به گلدونا سپردم از عطر تو لبریز بشن . . تموم میشه فقط یادت باشه که عادت نکنی به مرگ تدریجی من ... به این همه بی خبری من توی این خرابه های زندگی دلم خوشه یه روزی از راه میرسی منو ازینجا میبری ریحانه ابوترابی https://eitaa.com/joinchat/4077519164C6ffca5f589