#رمان
#جانم_میرود
#قسمت_هجدهم
نهار قیمه بود مهیا می توانست بدون شک بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود که تا الان خورده بود
دخترها تا عصر استراحت کردند و دوباره تا شب بکوب ڪار کردند شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم به آن ها اضافه شده بودند
ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند
مریم ــــ میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفای نهار فردا رو هم باهم بشوریم
همه دخترا از این حرف مریم استقبال کردند
مادر زهرا بدون اعتراض قبول کرد
مهلا خانم هم که
از خدایش بود که مهیا کنار مریم بماند.و به شهین خانم گفت که اگر می توانست خودش هم برای کمک می ماند ولی باید همراه احمد آقا به خانه ی آقا احسان بروند و برای مراسم فردا به او کمک کند
همه رفته بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشسته بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایی داشتند
محمدآقا و شهاب هم آمدندو روی تختی که تو حیاط بود نشته اند
محمد آقاـــ خسته نباشید دخترای گلم اجرتون با امام حسین خیلی زحمت کشیدید
شهین خانم ـــ
قراره هم امشب بمونن و همه ی ظرفای فردا رو بشورن
محمد آقا ــــ پس تا میتونی ازشون کار بکش حاج خانوم
ــــ شهین جونم بلاخره یه آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم کار بکش
ـــ تا وقتی بگی شهین جون آب قند که نمیبینی هیچ کلی ازت کار میکشم
مریم سینی چایی را به سمت همه گرفت به مهیا که رسید مهیا آروم گفت
ــــ خوشکل خانم از حاج آقا مرادی چه خبر
و چشمکی زد
مریم که هول کرد سینی را که دوتا استکان چایی داشت از دستش سر خورد و روی مهیا افتاد
مهیا از جایش بلند شد
شهین خانم به طرفش دوید
ــــ وای چی شد
مریم تند تند مانتوی مهیا را می تکاند
ــــوای سوختی مهیا
محمد آقا نگران به آن ها نزدیک شد
ـــ دخترم حالت خوبه
مهیا مانتویش را به زور از دست های مریم کشید
ــــ ول کن مانتومو پارش کردی
ـــ بده به فکرتم
ـــ نمی خواد به فکرم باشی
رو به بقیه گفت
ـــ چیزی نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند...
↩️ #ادامہ_دارد...
#ڪپے_ممنوع⛔️🌱
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
@Ourgod 🍃
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
که ما انسان را در رنج آفریدیم
بلد/۴
.
ما را در بازارچه ی رنج می گردانند
و هرکس را به اندازه وسع خَریدَش
رنج می دهند !
.
صبر ، درمانِ درد است
برای آنان که محکوم به زمین اند.
.
#آیه_های_عشق
#صبر #رنج...
.
@Ourgod
●✫❧صدای اذان همون:🍃
↹|بدو بپر بغلم ببینم چته| ↹
خودمونه :)🌸
حَےِعَلیْالَصلاة ✨
@Ourgod
☝️\• بگــذار بگـویمــ از نجــابٺـ|☺️
🍃/• از بحٽ حجــاب و زن برایٺـ|
/• ݘون نیڪ نظــر ڪنی بیابی|👌
🌹\• گلــدان و گــل اسٺ اینـ حکایٺـ|📜
🌼\• گــل را ݘو لطیــف آفریدند|✨
🍶/• گلــدان ڪُنَــدش زجانـ حفاظٺـ|😇
#چادرٺــ_بانو_بوے_بہشٺــ_مےدهد
@Ourgod
『🌱🌙』
| #اندکےبانهجـــ_البلاغه|
" وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي"
ودلم را
به نقطه اے ڪه خيرم در آن اسٺ
متوجه ساز ...
- نهج البلاغه خطبه ۲۲۷-
#آمین☔️
@Ourgod
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱🌹
🌹
✨ #چـہـلـمـیـنـ_روز_چلہ
✨ #دعاے_توسل
🌹
🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
قراره هرروز دعارو علاوه بر حاجت روایے بہ نیابت یکے از شہدا بخونیم🤗♥️
شہید آخـریـنـ روز چـلـہـ 🌹👇🏻
✨ #هـمـہی_شـہـدا 😊♥️
حاجتاتون قبول انشاالله🌿🌺
•••[♥️]•••
#حرف_حساب🔍
حاج آقـا پناهـیان
خـیلی خوشگـل میگـفت..،
خـدا تو رو دوسـت دارهـ..
تُ سرت و انداخـتی پایین
دنبال دلـت رفـتی..؛
#سخن_بزرگان 💡
🌱 @Ourgod