🔆 #چهل_سال_پاسخگویی 🔆
0⃣1⃣1⃣📌 پرسش یکی از #دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از #رهبری
٨٢/٢/٢٢
❓ از آنجایی که #بیکاری یکی از مشغلههای فکری #دانشجویان مقاطع مختلف است و همین امر خود باعث #ناامیدی و #یأس در جوانان میشود، آیا نظام فعلی در رفع این مشکل برنامهای دارد و آیا این وضع خاتمه پیدا میکند یا نه؟
💢 #پاسخ مقام معظم رهبری :
🔆 بله؛ مسأله #اشتغال یقیناً در دستور کار قرار دارد و جزو مسائل مهمِّ مورد اهتمام دستگاهها هم هست و بنده با #مسئولان_اجرایىِ این کار در دولت جلسات متعدّدی داشتهام و آنها آمدهاند و گزارش دادهاند. کارهایی که کردهاند، کارهایی که باید بکنند، نتایجی که گرفتهاند و اشکالاتی که بر کارشان وارد بوده، در #جلسات بحث شدهاست. مطمئنّاً یکی از #مباحث مهمّ ما همین موضوع است.
#اشتغال
#مسئولان_اجرايى
@chekhabarazkoja
🇮🇷 دفاع ابدی از نظریهی نظام انقلابی
💢 انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست.
به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد.
انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.
#گام_دوم_انقلاب
@chekhabarazkoja
🌵 #طنز_خبری_هفته 🌵
🌵چطور حالا کسی پیداش نمیشه بگه اصلا میدونید با پشمهای داخل اینهمه خرس که میخرین میشه برای چندتا فقیر بالش و تشک درست کرد؟!
#ولنتاین
#کاکتوس
#chekhabarazkoja
🌵 #طنز_خبری_هفته 🌵
🌵الان یکی نیست مثل اونی که دم عید میاد میگه سبزه عید خیس ندید، به طبیعت آسیب میزنه، بگه به جای این همه خرس گنده، نفری یه کبوتر بخرید و به نشونهی صلح آزاد کنید، یا فقط به فکر خلاق من میرسه؟!
#ولنتاین
#کاکتوس
@chekhabarazkoja
🌵 #طنز_خبری_هفته 🌵
🌵پیگیری سرنوشت خرس و قلب های #ولنتاین در کشورهای مختلف:
ژاپن: از خرس ها برای مشترکین صنعتی و از قلب ها برای مشترکین خانگی برق تولید می کنند.
فرانسه: در مقر منافقین و تروریستها جمع آوری می شود تا با جایگذاری بمب در آنها طی یک محموله بشردوستانه و حمایت از کودکان به کشورهای خاورمیانه ارسال شود.
امریکا: در انبار کمپانی های مطرح فیلمسازی جمع می شود تا در یک پروژه فیلم سینمایی به کمک یک ابرقهرمان بشریت را از تاریکی های ظلمت برهاند، و هرساله بشریت شک نکند حتما باید چهاردهم فوریه برای عشقش(!) قلب و خرس بخرد، یک نفر شک کرد، مُرد!
چین: از پانزدهم فوریه هرسال شروع به تعمیر قلبهای شکسته و کپی پیست خرس و قلب های جدید میکنند تا چهاردهم فوریه سال آینده در هر کوی و برزن، از کتابفروشی های میدان انقلاب گرفته تا بقالی های نورآباد ممسنی شاهد خرس و قلب های تولید هم وطنان چینی مان باشیم.
ایران: در ایران عکس گرفته و می گذارند اینستاگرام با کپشن: هدیه ی عجقم، هشتگ هپی ولنتاین.
🌵پ.ن: بعد از ارسال پست اینستاگرامی، از سرنوشت خرس و قلب ها اطلاع دقیقی در دسترس نیست، احتمالا از یکی از کشورهای فوق سردرمی آورد.
#کاکتوس
@chekhabarazkoja
🌵 #طنز_خبری_هفته 🌵
🌵این جمله از چه کسی است؟
《وقتی دشمن سنگ میاندازد، شیشه میشکند و تا زمان انداختن شیشه بعدی، ممکن است یک بچهای در زمستان سرما بخورد یا در تابستان مگس و پشهای بیاید.》
الف. انشای یک بچه دبستانی
ب. مدیریت شیشه بُری برادران شاهپسندی
ج. آقا زاده وارد کننده ی پشه بند
د. رییس جمهور ایران
#کاکتوس
@chekhabarazkoja
🌵 #طنز_خبری_هفته 🌵
🌵چرا ماشین لباسشوییها پنجره دارن؟ چرا باید ببینیم کار میکنن تا مطمئن بشیم؟ چرا فقط بهشون اعتماد نمیکنیم و اجازه نمیدیم کارشون رو بکنن؟! همینه که جهان سوم ایم دیگه😏🌵
@chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۲۷
📖گفت «تو انگار حالیت نیست. مگه نمیگم آقا عملیات رو تایید نکرده .» داد زد «مگه ما مسخره توییم ؟ میدومی چند ماهه چشمامون به این بانکه؟ حالا که همه ی جیک و پوک بانک اومده دستمون ، این دیگه چه بساطیه تو درست کردی؟»
تا آن وقت فرصت نکرده بود طرح عملیلات را با بیت امام در میان بگذارد یا اجازه اش را بگیرد و حالا که امام مخالفت کرده بود، فهماندنش به افرادی که با جان و دل روی طرح سرقت از بانک صادرات بازار تهران کار کرده بودند تا به قول خودشان ضربه ی اقتصادی محکمی به رژیم بزنند ، کار سختی بود.
تا آن وقت تجربه ی عملیات نظامی چندانی نداشتند و افراد گروه یکدست نبودند .بعضی هاشان مرام میرزا را در کسب اجازه ی عملیات از مراجع تقلید قبول نداشتند.
حالا هم جوانک نارنجک ها را برداشته بود و داشت میرفت سمت بانک و به حرف های میرزا هم گوش نمیداد .
_ من تا این بانک رو منفجر نکنم ، از اینجا نمیرم . بچه ها همه برای زدن بانک آماده اند. تو هم اگر ترسیده ای بکش کنار . میدونی با اون همه پول چقدر اسلحه میشه خرید ؟
میرزا توی چشم های جوانک خیره شد. دست های سنگینش را بلند کرد و خواباند توی گوشش. دست های جوانک بی اختیار جمع شدند توی صورتش .میرزا نارنجک هایی را که حالا توی پیاده روی بازار ریخته بود ، به سرعت جمع کرد.
_تا آقای خمینی عملیات رو تایید نکنه ،عملیات بی عملیات . بساطتتون رو جمع کنین،برید، یالا.
ارتباط میرزا با آقای خمینی یا نماینده اش آن قدر تنگاتنگ نبود که اجازه ی انجام طرح های نظامی وسیع قبل از اجرای آن به دست او برسد.مجبور بود اگر طرح عملیاتی مطرح می شود، تا گرفتن اجازه ی آن با اعضای گروه های زیر نظرش کنار بیایند.
تا آن وقت توانسته بود اعضا و زیر شاخه های گروهش را به شهر های دیگری مثل اصفهان بکشاند. در همین احوال بود که طرح ترور سران ارتش در پنج شهر بزرگ کشور از یکی از شاخه های اصفهان به دستش رسیده بود.
او هم تا گرفتن اجازه موافقت کرده بود تا اعضای گروه روی طرح کار کنند. افرادش توانسته بودند لیستی از ارتشی ها را تهیه کنند و مسیر رفت و آمدشان را شناسایی کنند، اما پاسخی که از سوی آقای خمینی به دست میرزا رسیده بود، او را سر دوراهی قرار داده بود؛ «هیچ کس حتی حق توهین لفظی به هیچ فرد نظامی را ندارد.»
هر چه فکر میکرد ، دلیل این حکم را نمیفهمید. از هر کسی هم سؤال کرد، کمتر به جواب رسید . نمیدانست چه کند. مطمئن بود که خیلی از اعضا و سرشاخه های گروه های زیر دستش به این حرف گوش نمیدهند.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۲۸
📖در این صورت دودسته شدن یا حتی جدا شدن بعضی گروه ها و افراد حتمی بود، اما از سوی دیگر ، حکم روشن و قطعی رهبر نهضت جلوی رویش بود. سید مهدی هاشمی که یکی از اعضای شاخه ی اصفهان بود و حکم آقای خمینی را از محمد منتظری شنیده بود که از دوستان میرزا و از طلبه های فعال اصفهان بود، آمد پیشش.
گفت«حضرت آقا توی نجف نشسته و از چیزی خبر نداره. شما که دستت به کاره و میدونی چی به چیه بنا دارین چه کنین؟ ما کارمون رو انجام دادیم و همه چیز طبق لیست آماده ست .»
میرزا حرفش را چند بار توی دهانش مزه مزه کرد . از نفوذ سید مهدی هاشمی روی خیلی از افراد گروه خبر داشت. از روحیه ی ناسازگار و خلق لجباز او هم خوب آگاه بود. دل به دریا زد و آرام گفت« ولی ما بنا نداریم خلاف نظر حضرت آقا کاری بکنیم .»
_یعنی میخواین دست روی دست بذارین و زحمات همه ی مارو به یاد بدین؟ میدونی چقدر روی این طرح وقت گذاشته شده؟ ببینم ، شما اصلا اهل مبارزه با رژیم هستین یا نه؟
میرزا چشم در چشم سید مهدی انداخت. نفسش را بیرون داد و محکم گفت« با اجازه ی حضرت آقا، بله.»
_حالا که اینطوره هر کس به راه خودش . من دیگه نیستم، افراد من هم همینطور.
اما چیزی که میرزا را ناراحت و نگران کرده بود ، نه جدا شدن سید مهدی هاشمی و افرادش از گروه بود و نه تعطیل شدن پی در پی عملیات که اجازه شان از سوی امام صادر نمیشد.
مصطفی که ماندنش در گروه و تجربه ی فراوانش برای میرزا مهم بود و بدون او کار آموزش افراد گروه معطل می ماند، نمی توانست با این اوضاع کنار بیاید. از ارتش زخم خورده بود و مرگ دخترش را نمی توانست فراموش کند.
_اونایی که من رو از همه چیز ساقط کرده اند، کم ترین مجازاتشون مرگه.
راضی کردن مصطفی و دانستن دلیل حکم آقا برای توجیه بقیه ی افراد ، میرزا را به صرافت سفر عراق انداخت تا جواب سوالش را از خود آقای خمینی بشنود .
این سؤال را که « مگه ارتش ابزار دست شاه نیست؟» در ایران حتی آقای بهشتی و شاه آبادی هم جواب ندادند اما جواب آقای خمینی غافلگیرش کرد.
_این کار شما، ارتش را به شما متمایل میکند و این جرات را به رژیم می دهد که ارتش را مقابل ملت قرار بدهد. هستند ارتشیانی که وجودشان متعلق به اسلام و ملت است.
آقا از قرآن برایشان گفت. از اینکه در مبارزه برای خدا حدودی هست که باید مراعات شود که اگر نشود ، آدم جزو معتدین_تجاوز گران _است.
_شما هنوز ارتش را نشناخته اید. بین ارتش و سران فاسد آن فرق هست. ما در ارتش دوستان زیادی داریم.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja
🌹 #غریب_غرب ۲۹
📖آن ملاقات برای میرزا خاطره انگیز بود.هنوز مزه ی شکنجه های ساواک زیر دندانش بود و سؤالات بازجو توی گوشش که با «با کی قرار ملاقات داشتی؟»
تا آن وقت فکر میکرد برای رفتن به عراق یا هر جای دیگری باید پاسپورت داشته باشد. اصلا برای گرفتن پاسپورت بود که راضی شد به سربازی برود ، وگرنه او برای شاه سربازی برو نبود.
چند روز قبل از چهارم آبان سال ۱۳۵۶ که قرار بود مراسم رژه در برابر خانواده ی سلطنتی باشد، توی تمرین رژه از صف نظام جمع فرار کرد. فرمانده دیدش.گفت :«کجا؟» گفت «میرم نظافت.»
نگذاشت برود .برش گرداند توی صف. این بار صف را بهم زد. کلاهش را کج گذاشت.
آنقدر بی نظمی کرد که فرمانده او را جلوی همه از صف بیرون کشاند و گفت «معوقه.» فحش های آبداری نثارش کرد و برایش اضافه خدمت زد. میگفت«من برای اینا رژه برو نیستم.»
از عراق که برگشت ، طرح انفجار باشگاه افسران گارد شاهنشاهی را لغو کرد. بمب ها را دو نفر از سرباز های گارد که روز های آخر خدمتشان بود و کارت پایان خدمتشان هم آماده بود، داخل باشگاه برده بودند.
چند ساعت مانده به انفجار ، میرزا با کلی زحمت رفته بود آنجا و چاشنی های انفجاری آنها را از کار انداخته بود. سالها بعد فهمید کسانی مثل کلاهدوز آن روز توی سالن باشگاه بوده اند.
حالا تمام فکرش شروع مبارزه ی مسلحانه بود تا به اعضای گروه نیرو بدهد و به آینده امیدوارشان کند، اما از کجا باید شروع کند؟ چه کند که مردم و ارتشی ها صدمه نبینند؟ چطور عملیات کنند؟
نکند کسی از دوستان با همرزمانشان بیهوده کشته یا مجروح شود؟ اگر شد، چه؟ جواب خانواده هاشان را چه کسی میدهد؟ اگر ساواک ردشان را بگیرد چه؟ اگر همه چیز لو برود چه؟
قبل از اینکه به عراق برود، عملیات محدودی انجام داده بود، اما مدام این فکر به سرش آمد که آیا عملیاتی مثل انفجار موتور خانه ی برق کاخ جوانان شوش میتواند روی مردم اثر بگذارد؟
آنروز وقتی گزارش رقص و آواز و بزن و بکوب دختر ها و پسر ها را در کاخ جوانان شنید، خودش به آنجا رفت ، همه جا را زیر نظر گرفت و ساده ترین راه را انتخاب کرد؛ قطع برق.همین کار ساده را هم نتوانسته بودند بی تلفات انجام دهند.
ترکش نارنجک استخوان پای یکی از اعضا را خرد کرد و تا عمل نمیشد ، فایده ای نداشت .اگر دکتر فیاض بخش را بهشان معرفی نمیکردند ، تا او در مطب شخصیش عمل کند، توی همان عملیات اول همه چیز از دست میرفت.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
@chekhabarazkoja