#خاطره_ای_از_شهید_حمزه
در قائمیه دزفول سخت مشغول باز سازی یادمان بودیم ، حسین سر از پا
نمی شناخت ، بسرعت کار میکرد ، وسط کاروقت اذان ظهر شد ، محمد حسین دست از کار کشید و رفت تا وضو بگیرد و نماز اول وقتش را بخواند ، بهش گفتم : حسین ! چند لحظه صبر کن ، حاج آقا مياد نماز جماعت برگزار
میکنیم ،
گفت : نماز اول وقت را از دست میدهیم ، گفتم :طبق نظر مراجع فضیلت نماز جماعت از اول وقت بيشتره ؛ بی اعتنا به حرفهام شد و رفت !!
گفتم : حسین هوای نفسه ها .
چند قدمی که رفته بود ، ایستاد و برگشت ، لبخندی زد وگفت :حق با شماست ، صبر میکنم ، جاتون خالی ،
آنروز یک نماز جماعت با حالی خونديم ،
رفتارهای حسین نشان از جوشش خون شهید علیزاده وطحان در رگ هاش بود ؛
طولی نکشید که او هم آسمانی شد
راوی: همرزم شهید
🌷شهید محمدحسین حمزه🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
ایتا| تلگرام 👇
╔═┅─═ঊঈঊঈ═─═╗ @p_aviny پایگاه شهید آوینی
╚═┅─═ঊঈঊঈ═─═╝