eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
😊❤️ 😊از حسین به همه خواهران...🙋♂📞 هرخانمے🙂 ڪہ چادربہ سرڪند❤️ و عفت ورزد❤️ و هرجوانےڪہ نمازاول وقت رادر حدتوان شرو؏ڪند❤️ اگردستم برسد سفارشش رابہ مولایم امام حسین؏ خواهم ڪردواورادعامیڪنم√•|😍😃|•√ ❤️ @p_bache_mazhabiya
🔞🔞دیدن فیلم مستهجن🔞🔞 🌙 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلم‌های زننده پخش می کردند🔞 ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ😡 ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...😰😰 ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،😔 ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ😔 ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ😰😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.😔 ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 🐀 ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.😭 ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ😭😭 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیا راحت پای کانالهای ماهواره نشستند 😔 ونمی دانند یه روز همان شهید رو می آورند تا در مقابل او توضیح دهند که به چه قیمتی چشم خود را به گناه آلوده کردند @p_bache_mazhabiya
✍ اوایل جنگ بود ، در جلسه ای بنی صدر بدون {بسم الله} شروع کرد به حرف زدن ✍ نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرمانده کل قوا بود گفت : ✍ [ من در جلسه ای کع اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد حرف بزند، هیچ سخنی نمی گویم .😑✋] 🕊|🌹 @p_bache_mazhabiya
🍃| بچه ها عادت داشتند تا نیمه های شب پای کامپیوتر باشند🖥 و چراغ اتاقشان روشن💡 .. من هم عادت به خوابیدن در تاریکی دارم! نیمه های شب با نور چراغ اتاق بچه ها – رضا و میلاد -  یهو از خواب بیدار شدم👀. با خودم گفتم حتما بچه ها خوابشون برده😴 و برق اتاق رو هم روشن گذاشته اند و رفتم چراغ اتاق رو خاموش کنم که دیدم میلاد در حال خواندن نماز شب است...🍃 آنقدر چهره اش نورانی شده بود که یک لحظه بدنم یخ شد😥 و حرف نزده در اتاقش را بستم.» شهیـد میـلاد بدری کوچک ترین شهـید مدافـع حـرم خوزستان که ملبّس شدنش به لباس روحانیت همراه با شهادتش رقم خورد🕊 |🍃 ❤️😔 @p_bache_mazhabiya ڪانال پاتوق بچه مذ هبی ها👆🍃
🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃 ، پیشانی بند ، انگشتر ، ، بی سیم هم روی کولش . خیلی با نمک شده بود ☺️ گفتم چیه ؟ خودت رو مثل علم درست کردی ؟ میدادی یک چیزی هم پشت بنویسن😒 پشت لباسش رو نشون داد " جگر شیر نداری سفر مرو " ❤️ گفتم : بی خودی اصرار نکن .. بی سیم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم😒 هم کمه ؛ هم برادرت شده .. هیچی نگفت ... از من حساب میبرد..✅ کمی هم ، دستش رو گذاشت روی کاپوت تویوتا🚘 و گفت : باشه .. نمیام ! ولی روز شکایتت رو به میکنم .. ببینم میتونی جواب بدی ؟😒 توی دنبالش میگشتم .. به بچه ها گفتم کجاست ؟ گفتن نمی دونیم ! نیست ✅ به شوخی گفتم : نگفتم بچه است ! میشه ! حالا باید کلی دنبالش بگردیم تا پیداش کنیم😤 بعد داشتیم رو جمع میکردیم . اکثرا با یک گلوله یا ترکش ریز شده بودن😔 یکی هم بود که ترکش کل رو برده بود ... برش گردوندم ...😞 پشت لباسش رو دیدم نوشته بود:" شیر نداری سفر مرو" 😭😭😭 ◈ اینجا صحبت در میان است ❁join❁⇩ @p_bache_mazhabiya
اگر تمام بدنمان قطعه قطعه کنند😣 و زیر تانڪ ها از بین ببرن قطعه قطعه بدنمان می گوید: مرگ بر آمریڪا✊🏻 👇🏻 🌸 ◈ اینجا صحبت در میان است ❁join❁⇩ @p_bache_mazhabiya
📖 برا انجام ڪاری از خونہ رفت بیرون ؛ شب دیدم با پای برهنہ و بدون ڪاپشن برگشت . با نگرانی ازش پرسیدم : اتفاقی افتاده ؟ گفت : نہ پدر جان ! « توی راه یہ جوون دیدم می خواست بره سربازی و وضع مناسبی نداشت ، منم ڪفش و ڪاپشنم رو بهش دادم .» ✍ : ڪتاب لحظہ های بی عبور ، ص۵۸ ◈ اینجا صحبت در میان است ❁join❁⇩ @p_bache_mazhabiya
📚 به دخترش میگفت: وقتی گره‌های بزرگ به کارتون افتاد، از خانوم فاطمه زهرا(س) کمک بخواید. گره های کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنند. | شهید همدانی |🕊 ❤️ 🕊 〰✿〰✿〰✿〰✿〰✿〰✿ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
📖 سوریه ڪه بود پیام داد گفت : خواب عجیبی دیدم بعد از اینڪه ڪلی اصرار ڪردم خوابش رو تعریف ڪرد . گفت : خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد ؛ داشتم با پوتین نماز می‌خوندم ، یڪی اومد شروع ڪرد به حرف زدن و گفت : نمازت قبول نیست و منم به شڪ افتادم ، بعد از چند دقیقه تو خواب دیدم ڪه یه خانم چادری اومد جلو و گفت : پسرم ازت قبوله خدا خیرتون بده ان‌شاءالله ، تا به خودم اومدم فهمیدم حضرت زهرا رو دیدم و از خواب پریدم . شهید مدافع حرم ... @p_bache_mazhabiya