eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.1هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 ۳) اقتصاد: اقتصاد یک نقطه‌ی کلیدیِ تعیین‌کننده است. اقتصاد قوی، نقطه‌ی قوّت و عامل مهمّ سلطه‌ناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطه‌ی ضعف و زمینه‌‌ساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیّات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعه‌ی اسلامی نیست، امّا وسیله‌ای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. تأکید بر تقویت اقتصاد مستقلّ کشور که مبتنی‌ بر تولید انبوه و باکیفیّت، و توزیع عدالت‌محور، و مصرف به‌اندازه و بی‌اسراف، و مناسبات مدیریّتی خردمندانه است و در سالهای اخیر از سوی اینجانب بارها تکرار و بر آن تأکید شده، به‌خاطر همین تأثیر شگرفی است که اقتصاد میتواند بر زندگی امروز و فردای جامعه بگذارد. انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد، ولی عملکردهای ضعیف، اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته است. چالش بیرونی تحریم و وسوسه‌ها‌ی دشمن است که در صورت اصلاح مشکل درونی، کم‌اثر و حتّی بی‌اثر خواهد شد. چالش درونی عبارت از عیوب ساختاری و ضعفهای مدیریّتی است. مهم‌ترین عیوب، وابستگی اقتصاد به نفت، دولتی بودن بخشهایی از اقتصاد که در حیطه‌ی وظایف دولت نیست، نگاه به خارج و نه به توان و ظرفیّت داخلی، استفاده‌ی اندک از ظرفیّت نیروی انسانی کشور، بودجه‌بندی معیوب و نامتوازن، و سرانجام عدم ثبات سیاستهای اجرائی اقتصاد و عدم رعایت اولویّتها و وجود هزینه‌های زائد و حتّی مسرفانه در بخشهایی از دستگاه‌های حکومتی است. نتیجه‌ی اینها مشکلات زندگی مردم از قبیل بیکاری جوانها، فقر درآمدی در طبقه‌ی ضعیف و امثال آن است. راه‌حلّ این مشکلات، سیاستهای اقتصاد مقاومتی است که باید برنامه‌های اجرائی برای همه‌ی بخشهای آن تهیّه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیّت، در دولتها پیگیری و اقدام شود. درون‌زایی اقتصاد کشور، مولّد شدن و دانش‌بنیان شدن آن، مردمی کردن اقتصاد و تصدّیگری نکردن دولت، برون‌گرایی با استفاده از ظرفیّتهایی که قبلاً به آن اشاره شد، بخشهای مهمّ این راه‌حل‌ها است. بی‌گمان یک مجموعه‌ی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانسته‌های اقتصادی در درون دولت خواهند توانست به این مقاصد برسند. دوران پیشِ‌رو باید میدان فعّالیّت چنین مجموعه‌ای باشد. جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه‌ی راه‌حل‌ها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه‌حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه‌ی گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئه‌ی خارجی است که با صد زبان به تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❣اینجا صحبت درمیان است. •┈•✾•┈•join•┈•✾•┈• @p_bache_mazhabiya
بسم ربِّ الشهدا فردا قرارِ بریم مشهد امروز به نسبت روزای دیگه یه کم آرومتر شدم وسایلمو جمع کردم و روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم سرم داشت منفجر میشد انقدر که تو این یه هفته اندازه یه ماه گریه کردم سعی کردم بخوابم _زینب...؟ یه دفعه از خواب پریدم و بلند گفتم: +بله؟؟؟؟؟؟ نفس عمیقی کشیدم و فهمیدم که خواب دیدم انگار تو خواب یکی اسممو صدا زد ساعت رو نگاه کردم یه ربی میشد که اذان رو گفته بودن وضو گرفتم و نمازمو خوندم سعی کردم نخوابم دیگه رفتم بیرون از اتاق دیدم امیر و راحیل نشستن تو حیاط و دارن حرف میزنن لای در باز بود صداشون رو اتفاقی شنیدم امیر: ببخشید خانومم این مدت خیلی اذیت شدی راحیل: نه عزیزدلم،چه اذیتی آخه امیر: زیاد پیشت نبودم...راحیل؟محمد بهترین رفیق من بود از دبیرستان باهم رفیق بودیم،روز اعزامش بهم گفت سری بعدی حتما باهم میریم ولی مث اینکه باید تنها برگردم... راحیل: گریه نکن قربونت برم..الان محمد آقا کنار بی بی(س) حالش خوبه😔 گریه ام گرفت جلوی دهنمو گرفتم و اومدم توی آشپزخونه که سرمو به کار گرم کنم،داشتم چایی دم میکردم که یاد حرف امیر افتادم: «محمد گفت سری بعد باهم برمیگردیم سوریه..» یعنی امیرم دلش با رفتنه؟خدایا...نه! من طاقت جدایی از امیرو ندارم خدا😔 یه لحظه حس کردم دستم سوخت نگاه کردم دیدم چه گندی بالا آوردم آب جوش ریخته رو دستم و رو زمین سریع سماورو بستم و دستمو گرفتم زیر آب یخ راحیل اومد تو آشپزخونه دستمو دید و گفت: _ای وای چیکار کردی با خودت؟؟ +حواسم پرت شد گند زدم،رو زمینم ریخته پات نره روش _چه گندی بالا آوردی!کار بلند نیستی هنوز وقتش نیست🤣 +زهرمار،تو خوبی😒 _خوب نبودم پسند داداشت نبودم گلم😊 +اوهوووع!سقفمون ترک خورد😒🤣 زدیم زیر خنده امیر وارد آشپزخونه شد و روی صندلی نشست: _چیشده اول صبحی؟ راحیل:ببین آبجی خانومت چه گندی زده🤣 امیر: ای جان دست و پا چلفتیه کی بودی شما🤣 راحیل زد زیر خنده +زهرمار😒کوفت بخورین اصن حیف من که برا شماها چایی دم کردم امیر چشمکی زد بهم الهی بمیرم چقدر چشماش قرمز شده😔 ... باورم نمیشه داریم نمیشه داریم میریم مشهد خیلی ساله که نرفتم آخرین بار پیش دانشگاهی بودم از طرف مدرسه اومدیم یه چندساعتی تو راه بودیم مداحی گوش میدادیم و با راحیل باهم کل کل میکردیم و یه کمم خوابیدیم تا اینکه بالاخره رسیدیم! دلم میخواست هرچه زودتر برم حرم مامان گفت اول بریم هتل وسایلا رو بذاریم بعد بریم رفتیم هتل و بعد از گذاشتن وسایلا بدون معطلی راهیِ حرم شدیم با دیدن گنبد طلای امام رضا(ع) ناخودآگاه اشکام سرازیر شد سلام آقا جانم..قربون گنبد طلاتون بشم چقدر دلم تنگ شده براتون خیلی رو سیاهم،روی حرف زدن ندارم آقا😔ببخشید اگه دیر فهمیدم راه درست رو،ممنون که دعوتم کردید بیام پیشتون😍 همینجوری که تو حال خودم بودم رفتم دنبال مامان و خاله نرگس و راحیل برای زیارت! ... خیلی چسبید😍 بعد از زیارت و نماز از حرم اومدیم بیرون یه کم توی صحن نشستیم و بعد از یکی دوساعت راه افتادین سمت هتل انقد خسته بودم که شام نخورده رفتم از هوش فردا صبح،بعد صبحانه بابا رو به حاج مهدی کرد و گفت: _حاجی؟سید مصطفی رو که یادته؟ +مگه میشه یادم بره! _مجتبی شون چی؟ +همون که میگفت دوس داره وکیل بشه؟ +آره حاجی! اتفاقا وکیلم شده! بیخ گوشمونم هست! _کجا؟مشهد؟ +آره حاجی! زنگ زدم احوالپرسی تا فهمید من و شما اومدیم مشهد قسم و آیه که امشب شام مهمون ما! حاجی: ای بابا...مزاحمشون نباشیم یه وقت بابا: خودشون دعوت کردن حاجی حاج مهدی لبخندی زد و موافقتشو اعلام کرد . 🍃🍃🍃 ادامہ دارد..🍃 نویسنده: با ذکر و @atre_khodaaa •[🦋]• 🍃🍃🍃 ❣️اینجا صحبت درمیان است. •┈•✾•┈•join•┈•✾•┈• @p_bache_mazhabiya