eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
_رامیـن پشتش چیزے قایم کرده بود... اومد طرف مـݧ و بالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـݧ _با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے  نگاهمون میکردن و میخندیدن جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت❓❓❓ چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید اما... _دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـن گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم _گل هارو ازش گرفتم یہ دستہ گل قرمز بزرگ گل و گذاشتم رو صندلے  و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم رامیـݧ کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد _خندم گرفتہ بود بچہ ها ازموݧ دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود فقط مـنو رامیـن موندیم ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـن فاصلہ داشت اشاره کردم وازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدݧ رامیـن شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ی علاقست؟ با سر حرفشو تایید کردم وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اوݧ راه مـݧ دانشجوے عکاسے هستم و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتوݧ شما خیلے میتونید ب مـن کمک کنید حرفشو قطع کردم و گفتم: ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکوݧ بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم. بلہ بلہ چشم.معذرت میخوام نیم ساعت بعد کارم تموم شد رامیـݧ هم تو ایـݧ مدت چیزے نگفت ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـن منم الا؟ با تعجب گفتم بله شبیهتون نشده؟؟ خوب نشده؟؟ خندید و گفت: ینے قیافہ ے مـن انقد خوبه؟ واے عالیہ کارت اسماء مینا الکے  ازت تعریف نمیکرد تشکر کردم و گفتم محمدے هستم خندید و گفت ن هموݧ اسما خوبہ انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورمون جم شدن و کلے سر و صدا کردݧ و از نقاشے تعریف میکرد... و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـن کلے ذوق کردم و از همشوݧ تشکر کردم هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم مخصوصا گلهارو بر نداشتم تو اوݧ شلوغے دیگہ رامیـن و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـن مدل بالا ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت توجهے نکردم ولے دستبردار نبود با صداے مینا ک داخل ماشیـن بود ب خودم اومد اسماء بیا بالا _إ شمایید مینا جوݧ ببخشید فکر کردم مزاحمہ پیداتوݧ نکردم خدافظے کنم ازتوݧ ایرادے نداره بیا بالا رامیـݧ میرسونتت ممنوݧ با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما بیا بالا چرا تارف میکنے مسیراموݧ یکیہ اخہ.... رامیـݧ حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے _سوار ماشیـن شدم وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـݧ و تنها گذاشتہ ا_سترس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـݧ هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامیـݧ برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـݧ در برابرش مقاومت کردم و هموݧ پشت نشستم نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابوݧ پیاده شم ک داداشم اردلاݧ نبینتم ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد اسماء؟؟ ▶️ادامه دارد 🖊خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ♡اینجا صحبت در میان است. ﹍..😇پاتوق بچه مذهبیا😇..﹍ @p_bache_mazhabiya
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 اوّلاً: ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدّی دشمنان قرار گرفته بود ضمانت کرد و معجزه‌ی پیروزی در جنگ هشت‌ساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی و شرقی‌اش را پدید ‌آورد. ثانیاً: موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالنده‌ی آن روزبه‌روز فراگیرتر میشود. هزاران شرکت دانش‌بنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزه‌های عمران و حمل‌ونقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیون‌ها تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، ده‌ها طرح بزرگ از قبیل چرخه‌ی سوخت هسته‌ای، سلّول‌های بنیادی، فنّاوری نانو، زیست‌فنّاوری و غیره با رتبه‌های نخستین در کلّ جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، ده‌ها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فنّاوری بومی، برجستگی محسوس در رشته‌های گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشته‌های مهم و حسّاس پزشکی و جایگاه مرجعیّت در آن و ده‌ها نمونه‌ی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد. ایرانِ پیش ‌از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت به‌جز مونتاژ و در علم به‌جز ترجمه هنری نداشت. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
هدایت شده از گآلـریٖ حِلمـآ 🌱❣️
بسم ربِّ الشهدا چرا همه میگن خودتو پیدا کن!! مگه من گم شدم.. یاد خواب دیشب افتادم آره..شایدم من گم شدم و خبر ندارم ... صبح با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم یه خمیازه کشیدمو به زور جواب دادم: +بله؟!😴 راحیل با صدای پرانرژی گفت: +خدایااااا!! زینب تو هنوز خوابی؟؟کلاس داریمااا نکنه میخوای نیای باز؟😠 تا فهمیدم کلاس داریم مثل جت پریدم: +مگه چندشنبس راحیل؟ _پنج شنبه😠دوتا کلاس داریم تنبل خانوم!! همینجوری که خمیازه میکشیدم گفتم: +باااااشه الان حاضر میشم میام دنبالت _نمیخواد تا تو بیای دیر میشه من با هادی میام دنبالت +باعشه پس فعلا _یاعلی سریع حاضر شدم و از اتاق زدم بیرون رفتم تو آشپزخونه +سلااااام صبح بخیر والدین عزیزم بابا لبخندی زدو همونجوری که مشغول خوردن بود گفت: _سلام دخترم،صبحت بخیر بابا مامان یه لیوان چایی گذاشت جلومو گفت: _سلام دخترم،صبح بخیر،دانشگاه داری؟ +آره یادم نبود کلاس دارم🤭 راحیل و آقا هادی میان دنبالم،امیر کو؟ _دیشب دیروقت اومد،خوابیده تو اتاقش صبحانمو هول هولکی خوردمو خداحافظی کردمو راه افتادم درو باز کردم دیدم ماشین هادی وایساده جلو در خدا مرگم بده منتظر من بودن یعنی😶 رفتم سمت ماشین و سوار شدم با شرمندگی گفتم: +سلام صبحتون بخیر،شرمنده معطل شدید راحیل با شیطنت گفت: _علیک سلام خواهش میکنم زیر لاستیکامون علف سبز شد ولی فدای سرت🤣 هادی همینجوری که سرش پایین بود از حرف راحیل خنده ی ریزی کرد و گفت: _سلام خانم ریاحی،مشکلی نیست!همین الان رسیدیم! چه پررووو بمن میخنده!انگار من گفتم پاشو بیا دنبالم😒زشته زینب لطف کردن بهت اندکی چشم و رو لطفا😐 همینجوری که با خودم درگیر بودم با صدای مداحی حالم دگرگون شد: من...غلامِ نوکراتم عاشق کربلاتم..تا آخرش باهاتم... تووو همونی که میخوامی دلیلِ گریه هامی تا آخرش باهامی.. صورتم خیس از اشک شد دلم نمیخواست از ماشین پیاده بشم که یهو راحیل درو باز کرد و گفت: _فک کنم رسیدیما خانوم! حالم بهم ریخته بود،سریع از هادی تشکر کردمو پیاده شدم راحیل متوجه حالم شد و گفت: _خوبی زینب؟چیشد یهو؟ +راحیل..میشه کلاس اولو نریم یه کم حرف بزنیم؟😞 _آره خواهری،بیا بریم نمازخونه ببینم چته تو😢 وارد دانشگاه شدیم و رفتیم سمت نمازخونه یه جای دنج پیدا کردیم و نشستیم 🍃🍃🍃 ادامہ دارد..🍃 نویسنده: با ذکر و 🍃🍃🍃 ‼️به ما بپیوندید @atre_khodaaa •[🦋]•