بسم ربِّ الشهدا
#رویای_صادقه
#قسمت_شصت_و_سوم
+مراقب خودت باش هادی خیلی زیادااا لباس گرمم برات گذاشتم نذار سردت بشه سرما بخوری
_چشم دستت درد نکنه خانم
+چشمت بی بلا،هادی جان غذای بیرونو نخوریا برات چهامغز و میوه و کیک خونگی گذاشتم که تو راه بخوری هادی حواست باشه هااا مراقب باش توروخدا
_خااااااااانم نگران نباش انقدر دستت درد نکنه عزیزم چشم حواسم هست باهات در تماسم نگران نباش
بوسه ای روی پیشونیم زد
راحیل کنار امیر وایساده بود نگاه مرموزانه ای به ما کرد و گفت:
_امیر جان برات شیرینی خونگی و تنقلات گذاشتم برگ زردآلو و لواشک خونگی هم گذاشتم توی راه بخور نوش جونت آقا میدونم مراقب خودتی سفارش نمیکنم مث بعضیااا☺️
هادی و امیر زدن زیر خنده
یه ابرومو انداختم بالا و دستمو زدم به کمرم و به راحیل نگاه کردم و گفتم:
+ببین منووو فکر نکن خواهرشوهریااا یادت نره اول من خواهرشوهرممم😒😒😒
راحیل ادامو درآورد و گفت:
_باشههه اول تووو خواهرشوهر باش ولی من خواهرشوهرترممم😌😏
+باشه تووو خوبی هوا بده اصن
_گوشتای خورشتم مال من😌
+هااااااحححح😏🙈
امیر همینجوری که میخندید گفت:
_خانمااا بسه مسافر دارین شما خوب نیس پشت سر مسافر غر بزنین
هادی لبخندِ زینب کشی زد و گفت😍:
+پشت سر مسافر غرغر شگون نداره😂
همه زدیم زیر خنده...
از زیر قرآن ردشون کردیم و کاسه آبی پشت سرشون ریختیم...
برو جانِ من
رفتنت حال مرا بهم میریزد
پریشان میشوم
مثل برگ های درختان در پاییز رنگ و رویم میپرد
اما من امید دارم
امید به برگشتنِ تو
امید به خیره شدنِ دوباره در چشم های عسلیِ تو
جانِ من
جانِ من زود برگرد...
...
🍃🍃🍃
ادامہ دارد..🍃
نویسنده: #راحیل_میم
#کپے_فقط با ذکر #نامِ_نویسنده و #لینک_کانال
@atre_khodaaa •[🦋]•
🍃🍃🍃
❣️اینجا صحبت #عشق درمیان است.
•┈•✾•┈•join•┈•✾•┈•
@p_bache_mazhabiya