سوال ۱۶۶
❌ شبهه:
پیام عاشورا این بود که عرق خورها و دختربازها میرند بهشت و مسلمونا میرند جهنم! امام حسین را نه عرق خورا کشتند، نه دختربازا نه کافران، امام حسین را مسلمونا و آخوندا و اهل نماز کشتند!!
✅ پاسخ:
⭕️ اتفاقا امام حسین علیهالسلام را یزیدی کشت که هم عرقخور بود هم دختر باز و هم کافر! منابع متعددی مانند مسعودي در كتاب مروج الذهب، ج 3، ص 61 و سبط ابن الجوزي در كتاب تذكره الخواص، ص 260 و... درباره این گونه فسق و فجورهای یزید با صراحت گزارش دادهاند.
⭕️ یک نمونه از این جریانی است که میگوید یزید ملعون روزی سر سفره شراب نشست و در حالی كه ابن زياد در طرف راست او نشسته بود، به ساقي گفت:
اسقني شربهَ تُرَوّي مُشاسي
ثم مِلْ فَاسِقَ مِثلَها ابن زياد
یعني: اي ساقي به من شرابی بنوشان كه قلب مرا سيراب گرداند، سپس جام پركن و مانند همان شراب به پسر زياد بده.
⭕️ همچنین وقتي سر مبارک سيد الشهداء عليه السلام را جلوي او گذاردند، با چوب خيزران به آن سر مبارک مي زد و اشعاري را مي خواند كه یکی از ابيات آخرش چنين بود:
لَعِبَتْ هاشمُ بالمُلك فلا
خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحيٌ نَزَلْ
یعنی بنی هاشم با حکومت بازی کردند والا نه خبری از آسمان آمده نه وحیی نازل شده است!!
⭕️ گزارشی هم که عبدالله بن حنظله از وضعیت یزید به مردم مدینه میدهد موید منش و اعتقادات کفرآلود یزید است. در صفحه ۶۳ تذكره الخواص آمده است: جماعتي از اهل مدينه در سال 62 هجري به شام رفتند، وقتي از اعمال فجيع و كفريات يزيد باخبر شدند به مدينه برگشتند و بيعت با او را شكسته و علناً او را لعن مي نمودند و استاندارش، عثمان بن محمد بن ابي سفيان، را از شهر بيرون كردند. سپس عبدالله بن حنظله خطاب به اهل مدينه گفت: اي مردم ما از شام بيرون نيامده و خروج بر يزيد ننموديم؛ مگر آن كه ديديم كه «او مرد بي ديني است كه زنا میکند، شراب مي خورد، نماز نمي خواند و اولاد پيغمبران را مي كشد»
⭕️ خود امام حسين عليه السلام هم در مجلس وليد بن عتبه ( فرماندار مدينه) خطاب به او فرمود: و يزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحَّرمه مُعلنُ بالفسق. (خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 184.)
بله معلوم است که دینداران احمق و دنیا پرستی هم یزید را همراهی کردند، اما باعث و بانی قتل امام حسین علیهالسلام و اساسا سبب قیام عاشورا، فسق و شرابخواری و کفر آشکار یزید بود.
⭕️ امروز هم تارکان نماز و بی حجابها و مشروب خورها و اراذل و اوباش و منکرین خدا و پیغمبر، نسل فاسد و بی دین در مقابل امام زمان علیه السلام و نظام اسلامی صف آرایی کرده اند و با مقدسات پیکار میکنند. تاریخ کربلا بعینه در حال تکرار شدن است.
💡@p_eteghaadi
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال ۱۶۷
❌ شبهه:
نذری دادن برای امام حسین شرک است چون برای غیرخداست !
✅ پاسخ از استاد شیخ مرتضی کهرمی
💡@p_eteghaadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال ۱۶۸
❌ شبهه:
چرا هرکی ظالمتره سالمتره؟!
چرا بعضیا هرچیظلم بیشتر میکنن وضع مالیشون بهتر میشه و بلا و گرفتاری ندارن؟
✅ پاسخ در کلیپ بالا ببینید
💡@p_eteghaadi
23.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال ۱۶۹
✅ علت عدم حضور بزرگانی چون محمد حنفیه و ابن عباس و عبدالله بن جعفر در عاشورا
کارشناس: حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا جباری، عضو هیئت علمی و مدیر گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله عليه
💡@p_eteghaadi
#داستان
طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت!
💚فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده:
💚 یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مى دارد:
شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: "سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)"
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد،
مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید:"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید"
مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود.
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.
پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است.
هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.
نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید.
چون صیغه جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم.
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
"به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"
طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
ادرس
: کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
💡@p_eteghaadi