eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕حدیث مهدوی 2️⃣ پیشگویی پیامبر اسلام (ص) درباره حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸امام صادق(ع): 🔹مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد. (غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد). كافى(ط-الاسلامیه) ج ۲ ، ص ۳۰۷، ح ۷ 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
3️⃣1️⃣ پرسمان مهدوی: ❓وجود امام زمان در زمان غیبت چه اثری دارد؟ 🎤 حجت الاسلام و المسلمین حائری پور 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔸با نوای استاد فرهمند 🔸برای دوستان ارسال کنید تا در ثواب این زیارت شریک باشید 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(22).mp3
4.62M
🔹حجه الاسلام پرسش و پاسخ اعتقادی جلسه 22 - آیا جهل در امام قابل توجیه است؟ 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مهدویت در کلام مراجع: ✳️ آیت الله العظمی مکارم شیرازی: توسل به امام زمان و حضور در جمکران از اسرار موفقیت رهبر انقلاب 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج 🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد : 🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: 🔹 ذكرى نزديك‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹ 🔰 @p_eteghadi 🔰
❓حکم نذر کردن زن بدون اجازه همسرش 🔹آیت الله آیا زن باید برای نذر کردن از همسرش اجازه بگیرد؟ پاسخ : نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بي اجازه او باطل است و اگر مزاحم نباشد احتياط مستحب آن است که با اجازه او باشد. 🔹آیت الله : چنانچه مزاحم حق شوهر باشد، بدون اجازه او باطل است؛ بلكه بنابر احتياط واجب، در امور مالى نیز با اذن شوهر نذر نماید به غیر از حجّ، زكات، صدقه، احسان به پدر و مادر و صلۀ رحم که برای نذر در این زمینه ها اجازه شوهر لازم نیست. 🔹امام ای: نذر زن بدون اجازه شوهر، اگر زن به همراه شوهرش باشد، بنابر احتیاط واجب، باطل است. 🔰 @p_eteghadi 🔰
از جمله مسائلی که در مقام سلوک برای سالک به وجود می آید تجلیات اسماء حسنی و صفات حضرت حق در وجود سالک است لطفا در مورد چگونگی این تجلیات توضیحاتی بفرمایید. 👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
از جمله مسائلی که در مقام سلوک برای سالک به وجود می آید تجلیات اسماء حسنی و صفات حضرت حق در وجود سال
🎤تجلیات اسماء و صفات در اوایل سلوک، شروع می شود، ولکن به لحاظ اینکه هنوز آن صفا و طهارت لازم در قلب و سرّ سالک محقق نگشته، و قابلیت و صلاحیت کافی را به دست نیاورده، از آن تجلیات در حد بسیار ضعیفی برخوردار می‌‌ گردد. در ادامه، سالک با مجاهدت های پی گیر و با حصول صفا و طهارت لازم، از تجلیات اسماء و صفات الهی در حد بالاتری برخوردار گشته، و آثار تجلیات را در وجود خود می یابد. قلب سالک به اندازه ای که از نقش اغیار و رسوم خودی پاک گردیده، به همان اندازه هم صلاحیت تابش انوار اسماء و صفات حق را یافته است. تجلیات اسماء و صفات حضرت حق در وجود انسان، به تناسب کنار رفتن حجاب هاست. با کنار رفتن حجاب ها از روح انسان، و به عبارتی با کنار رفتن حجابها از قلب یا دل، اسماء الهی و صفات او در قلب انسان تجلی می کند. سالکین الی الله، گاهی به قدر منزلت خویش مظهر و مجلای قسمتی از اسماء الهی بوده و بعضی از آنان مظهر و مجلای اسماء دیگری از اسماء الهی می باشند. در بعضی اسم «علیم»، در دیگری «حلیم»، در بعضی اسم «خبیر» و در بعضی اسم «سمیع» و... توجه به این حقیقت هم لازم است که تجلیات اسماء برای همه سالکین الی الله پیش نمی آید، برای برخی از سالکین، تجلیات و آثار آن ها در حیات ظاهری آنان معلوم نمی شود، آن هم نه به جهت قصور یا تقصیر در مقام عبودیت و نه به جهت تنزل از مقام و منزلتی که نزد خدای متعال داشت بلکه باز به لحاظ اسراری که در این بین هست. هر اسمی از اسماء و هر صفتی از صفات الهی که در وجود سالک الی الله تجلی می کند، در هر مرتبه ای از مراتب تجلی آن، به تناسب همان مرتبه، آثار این تجلی در وجود وی ظاهر می گردد. مثلا در مقام تجلی اسم «بصیر»، در وجود سالک به تناسب مرتبه تجلی سالک از دید بالاتر و برتری برخوردار می گردد، و می بیند آنچه را که قبلا نمی دید و آن چه را که دیگران نمی بینند. یکی دیگر از معانی تجلیات اسماء و صفات، تجلیات مقام ربوبی با اسماء و صفات مختلف برای سالک الی الله است، که عنایات الهی به اقتضای ربوبیت آن ها را ایجاب می نماید، این تجلیات در حقیقت، تجلیات حق با اسماء و صفات مختلف است در مقام ربوبیت. یعنی تربیت سالک و تکمیل او و پیش بردن و جذب نمودن و حرکت دادن او، و بالاخره بالا بردن و به مقصد رسانیدن او، تا در نهایت سالک را به آرزویش که لقاء و فناء فی الله است می رساند. حق تعالی در این زمینه می فرماید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (1) یعنی خدای متعال ولایت می کند آنانی را که ایمان آورده اند، و با ولایت خود آن ها را از ظلمت ها بیرون می آورد و به عالم نور می رساند و آن ها که کفر ورزیدند، اولیاء آن ها شیطان و جنود او هستند، که با ولایت خود آن ها را از عالم نور بیرون می آورند و به ظلمت ها وارد می سازند و آنها یاران آتش بوده و در آتش به طور همیشه خواهند بود.» این تجلی در حقیقت تجلی اسم «رب» است. مقام ربوبی به منظور تربیت سالک گاهی در جلوه «هادی» گاهی در جلوه «تواب»، گاهی در جلوه «جبار» و گاهی در جلوه دیگری برای او تجلی می کند،و همین طور گاهی با اسماء «جمال» گاهی با اسماء «جلال»، گاهی با اسم«قابض» و گاهی با اسم «باسط» بر او جلوه می کند. در هر کدام از این تجلیات و به مقتضای هریک از آن ها، سالک از حالات و خصوصیات به خصوص برخوردار شده و وظایف جدیدی داشته و مجاهدات خاصی دارد. ناگفته پیداست که حقیقت امر در مقام عمل روشن می شود و آن چنان که هست معلوم و مشهود می گردد.(2) 📚پی نوشت ها: 1. بقره/257 2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شجاعی، محمد، مجموعه مقالات، سروش، تهران1385، صص260-291 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توصیه‌ای انسان‌ساز از رسول خدا (ص) 🔻پيامبر خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: تَـكَـلَّـفُوا فِعْلَ الْخَيْرِ وَ جاهِدوا نُفوسَكُمْ عَلَيْهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَيْهِ الاِنْسانُ ◻️ در كار ، خود را به زحمت اندازيد ◻️ و در اين راه با هوا‌وهوس خود مبارزه كنيد؛ ◻️ زيرا طبيعت انسان به بدى تمايل دارد. 📚 تنبيه‌الخواطر: ج ۲، ص ۱۲۰ ‌🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا خداوند در سوره واقعه به جایگاه ستارگان سوگند می دهد!؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🎤مفسران و صاحب نظران علوم قرآنی دلایل متعددی را برای قسم های قرآن بر شمرده اند که با بررسی آن ها مطلب روشن می گردد: 1 ـ برخی قائلند سوگندهای قرآن به خاطر نشان دادن عظمت و تاکید بر مطلبی است که بعد از قسم می آید. یعنی این مطلبی که دنباله ی آیات معمولا بیان می کند؛ مطلب مهمی است. 2 ـ حکمت دوم قسم های قرآن این است که گاهی خداوند می خواهد عظمت آن مطلبی را که به آن سوگند یاد کرده، نشان دهد. از طرفی ستارگان در آسمان ها هر کدام بر مدار و محور خاص با نظم عجیب و دهشت آوری در حرکت هستند و از سویی دیگر قطر این عالم منظم را گروهی دویست میلیارد سال نوری و دسته ای دیگر 20 برابر این تخمین زده اند. این واقعاً جایگاه عظیم و غیر قابل تصوری است و از وجوه اعجاز قرآن کریم است که این مسأله را که امروز علم بشری به گوشه ای از عظمت آن پی برده است قسم به آن را عظیم و بزرگ می شمارد.(1) همچنین سوگندهای قرآن فکر وعقل انسان را توسعه می دهد؛ در واقع تمام هستی را جولانگاه فکر و بشر قرار می دهد و وی را در عالم محسوسات و مادی عالم غیب به پرواز در می آورد زمین و خورشید و ستارگان و کهکشان ها وحتی انجیر و زیتون را در برابر فکر او عرضه می کند تا همه و همه را مورد مطالعه قرار دهد و با تحقیق و دقت آن ها را بررسی کند. 3 ـ احتمال دارد که در سوگندهای قرآن «رَب» در تقدیر است، یعنی « والفجر » در اصل «رب الفجر» بوده، یعنی سوگند به پروردگار سپیده دم و اصولا هر جا خداوند به امور مادی قسم می خورد یک «رب» در تقدیر است. مثلا سوگند به پروردگار خورشید، سوگند به پروردگار ماه و .... در نتیجه می توان این سه احتمال را با هم جمع کرد، زیرا با هم منافاتی ندارند، به هر حال سوگندهای قرآن هم اشاره به عظمت مطلبی که به آن قسم یاد شده وهم عظمت مطلبی که برایش قسم خورده دارد و هم بر عظمت خالق آن ها ناظر است. بنابراین قسم ها و سوگندهای قرآن برای اثبات راستگویی خداوند تبارک و تعالی نیست؛ بلکه برای نشان دادن عظمت این گونه مطالب و اهمیت آنهاست.(2) 📚پی نوشت ها: 1. ر.ک:علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی، قم، 1382ش، ج 19، ص 26-27. 2. ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384ش، ج 33 ، ص 265. 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(23).mp3
4.61M
🔹حجه الاسلام پرسش و پاسخ اعتقادی جلسه 23 - هدایت به امر یکی از ویژگی های امام 🔰 @p_eteghadi 🔰
آيا معناي آية «ولكم في القصاص حياة» آن است كه خون انسان محترم است و قتل هرچه كمتر باشد بهتر است؛ پس قصاص ماية حيات است، چون محدود كننده انتقام‌ها و كشتار‌هاست و لذا اگر روزي برداشته شود، خلاف نظر قرآن نخواهد بود؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
و اما ملل متمدن دنيا كه به حكم قصاص اعتراض كرده‏اند، نه براى اين است كه اين حكم نقصى دارد، بلكه براى اين است كه آنها احترام و شرافتى براى دين قائل نيستند، و اگر براى دين حد اقل شرافتى و يا وزنى معادل شرافت و وزن اجتماع مدنى قائل بودند تا چه رسد به بالاتر از آن، هر آينه در مسئله قصاص همين حكم را مي كردند.(7) اسلام دينى است كه براى دنيا و هميشه تشريع شده نه براى قومى خاص و امتى معين، و ملل مترقی دنيا اعتراضى كه به حكم قصاص اسلام كرده‏اند از اين رو بوده كه خيال كرده‏اند افرادش كاملا تربيت شده‏اند و حكومت‏هايشان بهترين حكومت است، و استدلال كرده‏اند به آمارگيرى‏هايشان كه نشان داده در اثر تربيت موجود، ملت خود بخود از كشتار و فجايع متنفرند و هيچ قتلى و جنايتى در آنها اتفاق نمى‏افتد، مگر به ندرت؛ و براى آن قتل نادر و احيانى هم، ملت به مجازات كمتر از قتل راضى است. و در صورتى كه اين خيال ايشان درست باشد اسلام هم در قصاص، كشتن را حتمى و متعين ندانسته، بلكه يك طرف تخيير شمرده و طرف ديگر تخيير را عفو دانسته است. بنا بر اين چه مانعى دارد حكم قصاص در جاى خود و به قوت خود باقى بماند، ولى مردم متمدن، طرف ديگر تخيير را انتخاب كنند و از عقوبت جانى عفو نمايند؟ هم چنان كه آيه قصاص هم خودش به اين معنا اشاره دارد: « فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ ...» (8) مى‏فرمايد: هر جنايتكار قاتل كه برادر صاحب خونش از او عفو كرد و به گرفتن خون بها رضايت داد، در دادن خون بها امروز و فردا نكند و احسان او را تلافى نمايد، و اين لسان، خود لسان تربيت است مى‏خواهد به صاحب خون بفرمايد: (در عفو لذتى است كه در انتقام نيست) و اگر در اثر تربيت كار مردمى بدين جا بكشد، كه افتخار عمومى در عفو باشد، هرگز عفو را رها نمى‏كنند و دست به انتقام نمي زنند. اگر ملتى به آن حد از ارتقاء رسيد، و به نحوى تربيت شد كه از عفو لذت ببرد، اسلام هرگز به او نمى‏گويد چرا از قاتل پدرت گذشتى؟ چون اسلام هم او را تشويق به عفو كرده؛ و اگر ملتى هم چنان راه انحطاط را پيش گرفت و خواست تا نعمت‏هاى خدا را با كفران جواب بگويد، قصاص براى او حكمى است حياتى، در عين اين كه در آن جا نيز عفو به قوت خود باقى است. (9) ____________ 📚(1) بقره، 179. (2) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 657. (3) قاموس قرآن، ج‏6، ص، 13. (4) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 657. (5) بقره، 178. (6) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 660. (7) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 662 و 663. (8) بقره، 178. (9) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 664. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»، و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد. (1) كلمه (قصاص) مصدر از (قاص يقاص) است و اين كلمه از (قص اثره، جا پاى او را تعقيب كرد) مى‏باشد. (قصاص- داستان‏سرا) را هم به همين مناسبت قصاص مى‏گويند كه آثار و حكايات گذشتگان را حكايت مى‏كند، كانه اثر گذشتگان را دنبال مى‏نمايد، پس اگر قصاص را قصاص ناميده‏اند براى اين است كه جانى را در جنايتش تعقيب می كنند، و عين آن جنايت كه او وارد آورده بر او وارد مى‏آورند. (2) قصاص، مقابله به مثل در جنايت عمدى است. اگر انسان بداند كه در صورت كشتن كسى، او را خواهند كشت كسى را نمي كشد. و اين سبب حيات و زنده ماندن مردم مي شود لذا فرموده «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ». از آيه (بقره، 178) روشن مي شود كه حسّ انتقام و عاطفه هر دو در اسلام مراعات شده است. اگر طرف در قتل عمدى بخواهد انتقام بكشد مجاز است و اگر بخواهد عفوّ كند باز مجاز است. «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ» آمدن لفظ «اخ» براى تحريك عاطفه و رحمت است پس قصاص يك انتقام خشن و بى‏بدل نيست، بلكه بدل و عوض هم دارد و آن عفو و گرفتن خونبهاست. عدّه‏اى از قانونگذاران و نويسندگان قصاص را مخالف مصلحت و عاطفه دانسته و آن را حكمى ناروا قلمداد كرده‏اند و به جاى آن زندان گذاشته‏اند، ولى گويند از روزی كه زندان جاى قصاص را گرفته شماره قتل در عالم رو به كثرت نهاده‏ است. (3) «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ اين جمله به حكمت تشريع قصاص اشاره مي كند، و هم توهمى را كه ممكن است از تشريع عفو و ديه به ذهن برسد، دفع مي نمايد، و نيز مزيت و مصلحتى را كه در عفو است، يعنى نشر رحمت و انگيزه رأفت را بيان نموده، مى‏فرمايد: عفو به مصلحت مردم نزديكتر است، تا انتقام. «فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىَ‏ْءٌ ٌ»؛ حاصل معناى اين جمله اين است كه عفو هر چند تخفيفى و رحمتى است نسبت به قاتل، (و رحمت خود يكى از فضائل انسانى است)، و لكن مصلحت عموم تنها با قصاص تامين می شود. قصاص است كه حيات را ضمانت می كند، نه عفو كردن و ديه گرفتن و نه هيچ چيز ديگر. «يا أُولِي الْأَلْبابِ»؛ و اين حكم هر انسان داراى عقل است. و اين كه فرمود: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)، معنايش اين است كه بلكه شما از قتل بپرهيزيد؛ و اين جمله به منزله تعليل است، براى تشريع قصاص. (4) در عصر نزول آيه قصاص و قبل از آن نيز عرب به قصاص و حكم اعدام قاتل، معتقد بود، و لكن قصاص او حد و مرزى نداشت بلكه به نيرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت. در ملت يهود نيز آنها به قصاص معتقد بودند؛ ولى ملت نصارى بطورى كه حكايت كرده‏اند در مورد قتل، به غير از عفو و گرفتن خون بها حكمى نداشتند. ساير شعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان، فى الجمله حكمى براى قصاص در قتل داشتند هر چند كه ضابطه درستى حتى در قرون اخير براى حكم قصاص معلوم نكردند. در اين ميان، اسلام عادلانه‏ ترين راه را پيشنهاد كرد، نه آن را به كلى لغو نمود، و نه بدون حد و مرزى اثبات كرد، بلكه قصاص را اثبات كرد، ولى تعيين اعدام قاتل را لغو نمود و در عوض صاحب خون را مخير كرد ميان عفو و گرفتن ديه، آن گاه در قصاص رعايت معادله ميان قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود: آزاد در مقابل كشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء كشتن برده و زن در مقابل كشتن زن: «الحرُّ بِالحرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثىَ‏ بِالْأُنثىَ‏» (5). (6) قرآن كريم و قانون اسلام در تمامى دنيا چيزى كه بهاى انسان شود و ميزانى كه با آن ميزان بتوان انسان را سنجيد، سراغ نمي دهد مگر يك چيز، آن هم ايمان به خدا و دين توحيد است. و بر اين حساب وزن اجتماع انسانى و وزن يك انسان موحد، نزد او برابر است و چون چنين است حكم اجتماع و فرد نزد او يكسان مى‏باشد. پس اگر كسى مؤمن موحدى را بكشد، در اسلام با كسى كه همه مردم را بكشد يكسان است، به خاطر اين كه هر دو به حريم حقيقت تجاوز نموده، هتك حرمت آن كرده‏اند. هم چنان كه قاتل يك نفر با قاتل همه مردم از نظر طبيعت وجود يكسان است.
آیا در منازل سلوک بین عفو الهی و غفران ربوبی تفاوتی وجود دارد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🎤عفو الهی نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزش ها، عیبها و محو آثار نامطلوب آنهاست. اما غفران ربوبی: غفران عبارت است از افاضات و رحمت هایی که به دنبال نادیده گرفتن لغزش ها و خطاها و نقیصه ها متوجه انسان می گردد و او را تکمیل می کند. غفران بعد از عفو است. کسی که مشمول مغفرت می شود نقیصه ای که در وجود وی هست و مبدا ذنب و خطاست با غفران ربوبی از میان برداشته می شود و به جای آن حسن و کمالی به او افاضه می گردد که دیگر به طرف ذنب و خطا کشیده نمی شود و ذنب و خطیئه از او سر نمی زند و ذنبها و خطاهای گذشته نیز از میان برداشته می شود. در حقیقت، دو مسئله در این بین هست یکی نقایص و عیوبی که در ذات انسان می باشد و دیگری ذنب ها و خطاهایی که به لحاظ داشتن همان نقایص و عیوب از وی سر می زند؛ آن جا که مقام ربوبی با اسم «عفو» برای انسان متجلی می کند و با صفت عفو و گذشت با وی مواجه می شود، هر دو مسئله را نادیده می گیرد و آثار نامطلوب و مضر هر دو را محو و نابود می نماید. اما آن جا که مقام ربوبی با اسم «غفور» تجلی می کند و با صفت غفران وی مواجه می شود هر دو مسئله را از میان برمی دارد آن هم بدین ترتیب که در مرتبه اول با ایصال رحمت و افاضه کمال نقایص و عیوب وجودی و ذاتی سالک را مبدل به محاسن و کمالات می کند و در مرتبه بعدی با از میان برداشتن نقایص و عیوب مزبور او را از خطاهای گذشته و آینده پاک می دارد و نه تنها از آنها پاک می دارد بلکه با تبدیل نقایص و عیوب به محاسن و کمالات او را به طاعت ها و عبودیت ها موفق می دارد. بنابراین اگر عفو و گذشت ربوبی نباشد سالک با شکست روبرو شده و کنار زده می شود و اگر غفران ربوبی نباشد سالک از حرکت و پیشرفت می ماند و متوقف می گردد. برای ارباب ذوق این نکته هم پوشیده نیست که در دعاهای وارده مسئله طلب غفران بیشتر از مسئله طلب عفو به چشم می خورد آن هم به نسبت خیلی بالاتر. نه تنها در دعاها این چنین است بلکه در آیات قرآنی نیز مسئله «غفران» بیشتر از مسئله «عفو» عنوان شده است. همچنین اسم «عفو» کمتر از اسم «غفور» به چشم می خورد و به عکس اسم «غفور» بیشتر از اسم «عفو» آمده است. در سوره نساء آمده: «فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (1) پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد؛ و خدا همواره عفو کننده و صاحب مغفرت است» آوردن اسم «غفور» بعد از اسم «عفو» در این آیه در مرحله اول از این امر حکایت می کند که اسم «غفور» غیر از اسم «عفو» و غفران او غیر از عفو اوست. و در مرحله دوم از این نکته خبر می دهد که غفران ربوبی بعد از عفو ربوبی است و در مرحله سوم حامل این اشارت است که غفران او بعد از عفو او، عنایتی است بعد از عنایت، و عنایتی است فوق عنایت. تدبر در آیات به خوبی این حقیقت را برای ما روشن می گرداند که غفران ربوبی از افاضات خاصی است که از جانب مبدأ متعال از طریق ملائکه مدبر به منظور تربیت و تکمیل و به منظور رفع نقایص و عیوب وجودی به آن ها که در زمین هستند واصل می گردد. غفران ربوبی دارای مراتب می باشد و در هر درجه ای از درجات ایمان و در هر منزلی از منازل سلوک به تناسب همان درجه و همان منزل مرتبه خاصی از غفران هست. به هر اندازه که غفران او شامل سالک می گردد به همان اندازه هم رسوم خودی از او برطرف می شود تاجایی که با شمول کامل غفران از نام و نشان خودی او خبری نمانده و همه رسوم وی هالک گشته و وجه الله در وجود او به ظهور برسد و او فانی در آن گردد.(2) 📚پی نوشت ها: 1. نساء/ 99. 2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شجاعی، محمد، مقالات، سروش، تهران1385، صص295-304 🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
💠 قسم دوم از اقسام رحمت های ائمه معصومین علیهم السلام : 🔹رحمت های عقلی _ شماره ۲ #این قسم از رحمت
💠 راه برخورداری از رحمت ویژه ائمه معصومین علیهم السلام _ شماره ۳ 🔸هرچند رحمت ویژه اهل بیت علیهم السلام عام است و همچون سیل سرازیر شده و تشنگان مسیر را سیراب میکند. 🔰 پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: خدا به داود علیه السلام وحی فرستاد که ای داود ! همانگونه که خورشید از نور دادن به کسی که در محدوده مسیر نور آن باشد مضایقه نمی کند ، رحمت من نیز از کسی که در آن قرار گیرد مضایقه نمی کند. همین دلیل ،دیدن ظاهر معصوم هر چند افتخار بسیار بزرگی است ،ولی چندان مهم نیست، مهم آن است که بتوانیم شخصیت معنوی معصوم را ببینیم تا معصوم ما را ببیند و خود را در مسیر رحمت معصوم قرار دهیم. 🔹 عمده ترین چیزی که سبب می شود انسان مورد رحمت معصومین علیهم السلام قرار گیرند آن است که وقتی پرونده اعمال ما به دست آنها می رسد مایه خوشحالی و رضایت آنها شود. 📚 ادب فنای مقربان _ ص ۱۶۹ _۱۷۰ 🔰 @p_eteghadi 🔰
اسلام چگونه وارد «اندلس» شد و چگونه سقوط کرد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
اسلام چگونه وارد «اندلس» شد و چگونه سقوط کرد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
⏺"اندلس" بخشی از شبه جزیره "ایبری" است که کشور پرتقال و اسپانیا در آن وجود دارد. این منطقه در جنوب غربی اروپا واقع شده و قاره اروپا و آفریقا را به هم متصل می کند. مردم این منطقه تا قبل از قرن ششم میلادی رومی بودند اما پس از مدتی، قومی با عنوان "ویزیگوتها" به رومیان حمله نموده و این منطقه را تصرف کردند. این قوم با ظلم، ستم و جنایت علیه مردم، آنان را در تنگنا و فشار قرار دادند به گونه ای که مردم این منطقه منتظر راه نجاتی بودند تا از دست "ویزیگوتها" خلاصی یابند. ⤴️با ورود اسلام به این منطقه و شکست "ویزیگوتها" از اعراب مسلمان، مردم این منطقه به سرعت اسلام را پذیرفتند و اسلام در آن جا فراگیر شد. در اواخر قرن اول در دولت "بنی امیه"، "طارق بن زیاد" که دست به فتوحات در آفریقا زده بود از تنگه ای که آفریقا را به اروپا وصل می نمود و بعدها به نام خود "طارق"، تنگه "جبل الطارق" نامیده شد با لشکریانش به منطقه "جزیره ایبری" آمدند(1) و در نبرد با "ویزیگوتها" این منطقه را تصرف نموده و مردم را از ظلم و ستم حاکمان مستبد این سامان رهایی بخشیدند. اسلام در این منطقه ترویج شد و تا 800 سال بر "اندلس" ، اسپانیای امروزی حاکم بود اما با مشکلاتی که بعدها برای مسلمانان به وجود آمد اسلام "اندلس"، رو به افول گذاشت تا این که از بین رفت و اکنون قدرت در دست مسیحیان است. عوامل متعددی در این میان وجود داشت که حکومت اسلامی "اندلس" را به سقوط کشانید. مهمترین عامل در مرحله اول جنگ نرم و سپس عملیات نظامی، جنگ سخت بود. جنگ نرم را میتوان در گسترش میگساری ، ترویج روابط نامشروع ، روی آوردن جوانان به لهو و لعب دانست. در این میان خیانت افسران مسلمان و خود فروخته قابل توجه است. ⏺یکی از این افسران خائن به ملت و دین اسلام "براق بن عمار" است. او با نفوذی که به دربار فرمانروا و حاکم "قرطبه" داشت توانست جایگاه خاصی را برای خود فراهم نماید. "براق" خود را به "کلیسا" و "پاپ" فروخته بود و در ظاهر رابط پیامهای سلاطین و حاکمان مسلمان و مسیحی بود اما در حقیقت به عنوان عنصری خائن و جاسوس "واتیکان" فعالیت داشت. روزی در جلسه کوچکی با حضور دو نفر از بزرگان مسیحیت و فرمانده سپاه مسیحیان، "براق بن عمار" را در جریان جنگی تمام عیار علیه مسلمانان قرار دادند. آنان انگیزه خود را باز پس گیری کشورشان از مسلمانان مطرح نمودند و از "براق" خواستند تا در این امر آن ها را یاری دهد. "براق" که در میان مسلمانان "اسپانیا" بزرگ شده بود و از روحیه ى آنان کاملاً آگاه بود، گفت: «جنگ شما با مسلمان ها در شرایط فعلى اشتباه است و سپاه و قدرت "اروپا" هر چه باشد، نمى تواند در برابر مسلمان ها بایستد؛ زیرا مسلمانان هرگاه مذهب و آیینشان را در خطر ببینند، سرسختانه از آن دفاع مى کنند و دشمن را هر که باشد نابود مى کنند. از این رو، نخست باید شور فداکارى و دین دارى و شجاعت را در مسلمان ها سست کرده، آن گاه آنان را از پاى درآورید. بهتر است هم اکنون قرار داد صلحى با سه اصل مهم به آن ها پیشنهاد نمایید: 1. آزادى مذهب 2. آزادى آموزش و پرورش 3. گسترش روابط تجارى و بازرگانى "براق بن عمار" به آنان گفت زمانی که آزادی مذهب را مسلمانان پذیرفتند کشیشان شما به راحتی می توانند جوانان مسلمان را به دین خود سست و بی عقیده کنند. زمانی که آموزش و پرورش آزاد شد شما می توانید با برگزاری کلاس و مدارس فرزندان مسلمان را به دین و کیش خود درآورید و از لحاظ آموزشی و تحصیل در دستان شما قرار می گیرند. در معاملات و مراودات تجاری با آنان بر اثر نشست و برخاست و رفت و آمد با شما می توانید آنان را به میخواری و باده گساری که در بین آن ها ممنوع است ترغیب نمایید در این صورت است که به راحتی آنان را مانند گوسفند برانید و همانند خرگوش شکار کنید این سه روش در مجمع عمومی مسیحیان تصویب شد. آن گاه به دربار "مالک بن عباد" حاکم "قرطبه" فرستاده شد.» (2) "مالک" پیشنهاد را در جلسه امیران شهرها، مطرح کرد که آنان صلح نامه را پذیرفتند و بدین سان با مزدورى و خیانت یک افسر مسلمانِ دین فروش، بر سر مسلمانان آن چه نباید مى آمد، آمد. این عنصرِ خودباخته، بعدها، آخرین خوش خدمتى اش را نیز به لشگریان مسیحى نشان داد و با دسیسه بازى هایش موفق شد، یکى از پطرس ها به نام "شیل" را به عنوان «افسر رشید ارتش» به "مالک بن عباد" معرفى کند. او هم به این منظور که سربازان مسلمان از چگونگى تجهیزات نظامى مسیحیان و فنون جنگى شان آگاه شوند، وى را به عنوان «مشاور نظامى» استخدام نمود و به او اجازه داد هر که را صلاح مى داند، براى آموزش نظامى به خدمت ارتش مسلمانان وارد کند. با این نقشه خائنانه، ارتش اسلام هم یکسره در اختیار مسیحیان قرار گرفت.3)
پرسمان اعتقادی
⏺"اندلس" بخشی از شبه جزیره "ایبری" است که کشور پرتقال و اسپانیا در آن وجود دارد. این منطقه در جنوب غ
❇️پس از خیانت های مکرر "براق بن عمار" افسر مسلمان خائن، مسلمانان "اندلس" غرق در فساد و میخوارگی و بی بند وباری شدند. دختران اروپایی در میان جوانان مسلمان در مهمانی های شبانه به سر می بردند غافل از این که چه سرنوشت شومی در انتظار آنهاست. کم کم باورها و اعتقادات دینی مردم کم رنگ شد مساجد و نمازخانه ها محل حضور پیرمردان و پیر زنان شد. جوانان به لهو و لعب مشغول بودند. امر آموزش و پرورش جوانان در دست مسیحیان بود. نیروهای نظامی مسلمان تحت امر و سیطره مسیحیان بودند. از هر نظر که ملاحظه کنید حکومت اسلامی "اندلس" در ضعف و انحطاط شدیدی قرار داشت اکنون جامعه اسلامی در مبارزه جنگ نرم خود را باخته بود و مسیحیان از این مرحله به سادگی هر چه تمامتر گذر کردند و اکنون نوبت به جنگ سخت و نبرد نظامی بود. در این بین، جنگ ها و مبارزات مسلحانه علیه مسلمانان آغاز شد با توجه به ضعف سیاسی، دینی و نظامی مسلمانان، شهرهای مسلمان نشین یکی پس از دیگری با حمله نظامی مسیحی سقوط می کرد. مسیحیان پس از فتح "اشبیلیه" (سویل) و چند شهر دیگر بر "قرطبه" دست یافتند. سپس مسجد جامع "قرطبه" را که بنایى بى مانند و از آثار تاریخى مسلمانان بود با خاک یکسان کردند و محل آن را مرکز فساد قرار دادند. کتابخانه عمومى "قرطبه" را که بیش از 80 هزار جلد کتاب داشت، به آتش کشیدند و چهار هزار نفر از ساکنان آن جا را قتل عام کردند. آن گاه بسیارى از دوشیزگان اشراف و بزرگان مسلمانان را در میان امیران ارتش مسیحى تقسیم نمودند. و در حدود سه قرن بعد، تمام "اندلس" به دست مسیحیان افتاد و اسلام در این منطقه از بین رفت.(4) این بود سرنوشت کشور و مردمی که دست از اعتقادات و باورهای دینی خود برداشته و رو به سوی فساد و بی بندباری آوردند و در جنگ نرم دشمن شکست مفتضحانه ای خوردند. پس باید هوشیار باشیم که این سرنوشت برای ما مردم مسلمان ایران تکرار نگردد «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.(5) 📚پی نوشت ها: 1. لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، انتشارات علمی، تهران، 1334ش، ص 331. 2. محقق، سید علی، اندلس سرزمین خاطره ها، انتشارات علی ابن ابی طالب، 1361ش، قم، ص 72. 3. همان، ص 73. 4. همان. 5. رعد/ 11. 🔰 @p_eteghadi 🔰