دلم تنگ آن چشم های قهوی رنگت است اما.حیف که آن چشم هایت خاطره ای دردناک است
°
°
ترا دیدم و یوسف را شنیدم
شنیدن کی بود مانند دیدن
دور گردون گر دو روزی بر مراد مانرفت،دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور !(:
°
°
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی وفا حال که من افتاده ام از پا چرا؟
°
°
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم:)
°
°
آن کسی را که تو می جویی کی خیال تو به سر دارد
بس کن این ناله و زاری را بس کن او یار دگر دارد
May 11
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
°
°
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور ِ منی ! . .
°
°
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد
تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلی وش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم
°
°
من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام آزادم
نار خندان باغ را خندان کند صحبت مردانت از مردان کند
°
°
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست