هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم:)
°
°
آن کسی را که تو می جویی کی خیال تو به سر دارد
بس کن این ناله و زاری را بس کن او یار دگر دارد
May 11
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
°
°
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور ِ منی ! . .
°
°
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد
تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلی وش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم
°
°
من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام آزادم
نار خندان باغ را خندان کند صحبت مردانت از مردان کند
°
°
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست
دلم من تنگت است اما تو چه میدانی از ان دلتنگی
°
°
ریشه به خونابه و خون میرسد
میوه که شد بمبِ جنون میرسد
قهوه تلخ است.اری اما چشمان تو تلخ تر است
°
°
محضِ خودت بمب منم،دورتر
میترکم چند قدم دورتر
به دیدارم نمی آیی چرا دلتنگ دیدارم.. همین بود این که میگفتی وفادارم ، وفادارم؟؟
°
°
حضرتِ تنهای به هم ریخته
خون و عطش را به هم آمیخته
نکند فکر کنی در دل من یادتو نیست گوش کن!نبض دلم زمزمه اش با تک یکیست
°
°
دست خراب است،چرا سَر کنم
آس نشانم بده باور کنم
اگرچه ذات پاکش لامکان است...چو نیکو بنگری در دل نهان است...دلی در سینه صاحب دلان است...که آن دل جای آن آرام جان است
°
°
عشق اما نهایتی مجهول
بیحضورش اگرچه شب عالیست
در تن فکرهای هر شبهام
باز هم جای خالیاش خالیست…
هرچه باشد ز حال ما پرسان سلام همه را یک به یک برسان
°
°
دل به دریا زده ای
پهنه سراب است نرو ،
برف و کولاک زده
راه خراب است نرو…!