به دلم چنگ باش، اما باش
ناهماهنگ باش اما باش
خطر و خون و انفجار و غبار
همه جا جنگ باش، اما باش
نالهی باد در بهارم باش
گریهی باغ در انارم باش
خون پاییز در رگانم شو
خنجر تیز در کنارم باش
بر سرم سرگذشت خاکم باش
خوردگیهای اصطکاکم باش
باش در قطعی سیاهرگم
لحظهی حتمی هلاکم باش
کشتهی خواب باش، اما باش
حوض بیاب باش، اما باش
زنگ بین دو استراحت من
روی اعصاب باش، اما باش
غم برگشتهی درونم باش
بدترین حالت جنونم باش
رگ با پیچ و مهره بستهی من
خفگی با طناب خونم باش
زود یا دیر باش، اما باش
عشق بی پیر باش، اما باش
گره افتادن و بریدن من
غمِ تغییر باش، اما باش
مرگ مظروف و ظرف در من باش
یک شنود از دو حرف در من باش
بکش و تکّه تکّه دفنم کن
اوج و تاثیر و ژرف در من باش
دیر یا زود باش، اما باش
از سرم دود باش، اما باش
ارتفاعِ تورمِ غمِ من
حجم کمبود باش، اما باش
شامهی کورم و تو فردا باش
تنهی سوزم و تو گرما باش
آخرین نسل را نجات بده
پسر نوحم و تو دریا باش
سالها قهر باش، اما باش
بند این نهر باش، اما باش
سر این سادگی معامله کن
دختر شهر باش، اما باش
کفنم باش، خاک گورم باش
خارج از خاک گور، نورم باش
من دیوانه را تمیز بده
سقف ویرانهی نمورم باش
دل در خون تپیدهی من باش
نفسِ نم کشیدهی من باش
به هلاکت رسیدهی تو منم
به حیات آرمیدهی من باش
افق دور باش، اما باش
در افق گور باش، اما باش
یک بهار موقّت کوتاه
گل و شیپور باش، اما باش
#حسین_هدایتی
#قهوه_های_آرام
#خاکستر_کوچه_های_ذهن