1. نویسنده های ایرلندی یک قلم متفاوت دارند که به نظرم میتونه تاثیر گرفته از اتمسفری باشه که تو ایرلند جاری هستش. آب و هوای ابری و دلگیر، آسمان خاکستری و آدم هایی پرسه زن، تنها و مغموم:
فکر میکنم دریا طرحی خوش نقش و نگار نیست، دریا یک نزاع است. هرچیزی خلاف این واقعیت هم مهم نیست. امواج در آنجا مثل آدم هایی در نبرد بودند، سرشار از آگاهی و میل و تقدیر و حسی جاودانی از زیبایی.
2. این اثر #کالم_توبین طبق گفتههای خودش، مستثنی نبوده و با وجود تلاشش برای رمان نوشتن، آخرش ختم به مجموعه داستان شده.
3. یک مجموعه داستان پیوسته با تم های مشابه: اشتیاق به بازگشت به خانه/وطن.
تنهایی و حس غربت تو تک تک کلمات این رمان حضور مخفی دارند، البته بهتره بگم این حضور مخفی، یک حضور چشمگیر هستش.
4. در سرتاسر این داستانها نمایی از ناکامی های متوالی در سال های دور به چشم میاد. و البته عدم حضور افرادی که زمانی بهشون تعلق خاطر داشتیم.
5. دوری از وطن باعث تولد احساسات جدیدی که هرگز فکرش را هم نمیکنیم میشود:
این تصور که آن ها هموطنش بودند و دوباره بین آنها بود، او را لبریز از محبت کردهبود. ولی اکنون که ماشین او را به آن سوی شهر به هتل میبرد، حس میکرد در سرزمینی بیگانه سفر میکند. سرزمینی هرز، رقت انگیز و دلگیر.
6. در عین اشتیاق به بازگشت، احساس غربت در سرزمین خودش را دارد. انگار خانه/وطن آن تصور زیبای خانه/وطن نیست. رویکرد مطابقت نداشتن تصورات با واقعیت میتونه از سری دلایل دلزدگی از وطنی باشه که شاید به آن ارق زیادی داشتهایم.
#خانوادهی_تهی
#با_من_بشنو_هجوم_کلمات_را
- میدانی تو تنها کسی هستی که وقتِ خشم سر تکان میدهد، آن هم وقتی مصرم سر شوخی را باز کنم و دو کلمه حرف بزنم، وقتی نمیخواهم رک و روراست باشم. تا حالا هیچکس مثل تو با این مسئله مشکل نداشته. فقط تویی که همیشه از من انتظار داری حرفم با واقعیت مو نزند. حالا که قدمزنان میروم طرف خانهای که اینجا اجاره کردهام، میدانم اگر تلفن کنم و بگویم گذشتهی تلخ امشب در این خیابان های نا آشنا با نیرویی مثل خشونت سراغم آمده، تو میگویی اصلا تعجب نکردی؛ فقط در عجبی چرا شش سال گذشته است.
#خانوادهی_تهی
#به_اشارتی_بپیما