چشم تو را به سرمه کشیدن چه حاجت است؟
کوته کن این بهانهی دنبالهدار را
[مو به مو فهمیدهام این مصرع پیچیده را]
#سبزینه_های_خیال
#صائب_تبریزی
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ🇮🇷
در قمار خودم برنده شدم تو بیا هی مرا ببازان پس بی تو یک خانهی پر از ابرم تو بیا هی مرا بباران پس یک
من گرفتم که قمار از همه عالم بُردی
دستِ آخر همه را باخته میباید رفت...
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال
نیست اهل بیت را رنگینتر از وی مصرعی
گر بُوَد بر صدر نُه معصوم جای او بجاست...
#صائب_تبريزى
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
شور عشق است نمک، مائدهی هستی را
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال
از صحبتِ بادِ سحر ای غنچهٔ بیدل
در دست به جز سینهٔ صد چاک چه داری؟!
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال
خاطرِ جمعِ مرا چند پریشان دارد؟
خوابِ آشفته جدا و غمِ تعبیر جدا...
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال
بود ده روز سالی موسم این دانه افشانی
ز غفلت مگذران بیگریه ایامِ محرم را...
#صائب_تبریزی
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ🇮🇷
مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست
مگر به خانه برد محتسب به دوش، مرا(:
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ🇮🇷
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟! مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی
اظهارِ عشق را، به زبان، احتیاج نیست
چَندان که شد نِگَه به نِگَه آشنا، بس است!
#صائب_تبریزی
#سبزینه_های_خیال