بهش گفتم من اون C آخر هر انتگرال نامعینم.
همونقدر کانستنت، همونقدر هو نیدز می و مارجینال، همونقدر فورگتبل برای ترم یکیا.
#University
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر...
#سعدی
#سبزینه_های_خیال
I've missed there like an epsilon( that yellow sign)
#Institute
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بهم کتاب میدن:
*میتونید امتحان کنید، تضمینی 😂👌🏼
#Small_hint
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
We all are humans first, so we have to love each other for a better world((((:❤️🩹🫂
#Fact_time
#A_shot_of_kindness
تو برای کسانی که روحیهات را درک نمیکنند، برای این جهانِ بیرون که تو را کوچک میشمارد، زندگی نمیکنی؛ بلکه برای کسی که پیوسته در فکر توست و در همه چیز مانند تو و همراه تو احساس میکند، زندگی را ادامه میدهی.
-روژه مارتن دوگار
#به_اشارتی_بپیما
و نگاهش به من میافتد و من دستپاچه، مثل دزدی که او را روی دیوارِ خانه دیده باشند، از روی دیوار میپرم توی کتابهای روی میز. توی رویدادهای قرن هفتم و حملهٔ مغولها به بلخ و جیحون و بخارا و توس و ری و بعد چیزی را چند بار میخوانم و نمیفهمم بس که حواسم نیست، بس که آشوب میشوم و انگار عرق کردهام که دستها را روی شلوارم میکشم تا کف دستها خشک شوند، و انگار هنوز زیر نگاه کتابدارم و باز ورق میزنم و کاغذی از توی جیبم بیرون میآورم تا چیزی یادداشت کنم و لبهام خشک شدهاند از شرم یا نمیدانم چه مرگم شده سرخ شدهام لابد یا خجالت بکش به تو هم میگویند آدم که انگشتان کسی چیزی را که روی پیشخوان کتابدار جا گذاشتهام میگذارد روی میز و جز خداوند و جز خداوند -قسم میخورم- هیچ چیز یکتا و یگانه نیست که چقدر، چقدر شبیه انگشتان مهنازند این انگشتها و کارت کتابخانهام را برمیدارم وقتی که صاحب انگشتان لبخندش را لابد به خاطر حواس پرتی من زده و دور شده و کارت را به خاطر آن تماس با انگشتان توی دستهام میفشارم و خفه شو که چشمم به نوشتههای کاغذ میافتد خمیر دندان نگرفتهام و مایع ظرفشویی و پودر لباسشویی و وای دیر شده باید به وستینگهاوس تلفن کنم و کتابدار دورتر شده است به سمت خروجی و انگار خطوط دیوارها و سطوح میز و ابعاد آدمها و ترکیب کتابخانه کش میآیند و هندسهشان نااقلیدسی میشود و لعنت به مغولها اگر که میتازند و پیشانیام چه عرق کرده است ناگهان و کتاب را میبندم، و خودکار را توی جیبم میگذارم و از پشت صندلی بلند میشوم و از کتابخانه میزنم بیرون.
#من_دانای_کل_هستم
#به_اشارتی_بپیما
من را به باد میسپری میروی کجا؟
من خاک مطلقم، به فنا میروم حبیب...
#امین_زمانیان
#سبزینه_های_خیال
مادرانگیهایت مستدام باد عزیزجانم🫂🤍
دست مرا گرفتی و در دست حضرت مادر گذاشتی، همواره آگاهم کردی و میکنی که حواست باشد حق مادری حضرت را بر دوش داری... از خانم ممنونم که مادرانگیهای شما رو بر من ارزانی داشت:))🫀✨🫂
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا؟!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
یک صندلی برای نشستن کنار تو(؟)...
یک فنجان قهوه برای ما(؟)...
#قهوه_های_آرام
آری تو رهیدی و زدی دستی تو
با خون به کف دست حنا بستی تو
اما به دل قبیلهای داغ نشست
اینگونه که از جهان ما رستی تو...
I've always missed u through these ages. It doesn't matter if it's late, what I know is u have been helping me constantly, and I'd not been a thankful one at all...
#روشنترین_رنگ_لحظهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه بردهخواه تو، همیشه ماتخواه من
بچین! دوباره میزنیم، سفید تو سیاه من!
#غلامرضا_طریقی
#سبزینه_های_خیال
#Tranquility
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Oopsenheimer🤡🤡🤡
گسستم😂😂
#Jfyi
هدایت شده از باغِ خرمالو.
کنار تو و لحن بارانیتو اضافم.
دو خط چتر بیمعنیام من.
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
کنار تو و لحن بارانیتو اضافم. دو خط چتر بیمعنیام من.
همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما
چه قیامتی که نمیرسی ز کنار ما به کنار ما؟!
#بیدل_دهلوی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
𝓜𝓸𝓻𝓷𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓮𝓵𝓵𝓪𝓼!! #Tuneful
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
What If luminary Was A Movie ✨🎼🎻
#Tuneful