کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون...این عید به این قشنگی رو به عزا تبدیل کردید...چیزی که آرومم میکنه اینه که خدای ما شاهد بر همه چیزه...
We won't ever give up on defending our beliefs.🖤
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
We won't ever give up on defending our beliefs.🖤
فضای غالب پیامرسان های داخلی معلومه چه جوریه اما تو این موقعیت خوبه که در فضاهای گستردهتری اطلاع رسانی کنیم...
تو تیک تاک و یوتیوب کامنت های مردم جهان رو میبینی، حالت زیر و رو میشه؛ هم
1. بعضیاشون از اون اقلیت هموطنانمان که چیزی به اسم انسانیت درشان پدیدار نیست، بسیار بسیار هوشمندانهتر و عاقلانهتر میاندیشند
و
2. البته از طرفی بسیارند دستهای که به تمسخر مردم ایران پرداخته و نشان از عدم داشتن اطلاعات است، صراحتا عرض میکنم خدمتتون...
اینکه کودکان و نوجوانان رو نظاره کنیم با چهرههایی معصوم و جراحت دیده، والله که دل سنگ رو آب میکنه، نمیدونم چجور یکسری افراد با بی شرمی تمام چشم روی انسانیت دم زده ازش، میبندند...
باید در اول قدم از خدا بخواهیم که ظهور مولایمان رو هرچه زودتر به جلو بیندازند
و دوم اینکه این روزها بیشتر از پیش مراقب همدیگه و دل های همدیگه باشیم💔 🥀
هدایت شده از دکّهقافیهها)
نقشی ضعیـف بودیم بر صفحه شکستن
چون هایِ روی شیشه، رفتیم... رفته رفته . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
I got 5 fingers dying to hold your hand;))))))
When ur 90 with me, baby u still be the only 10 I see[[[[[[=
#Tuneful
06 The Night We Met.mp3
3.75M
بیتو خبری نیست دگر
فقط شب شدهاست;))
🎆🎼
01:27
02:23
#Song
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بیتو خبری نیست دگر فقط شب شدهاست;)) 🎆🎼 01:27 02:23 #Song
بچهها یادتونه اینو تو چنل قبلی هم فرستاده بودم؟! خیلی دوستش دارم، دوستش بدارید🫂🤍🍃
هدایت شده از طوسی مات
از طرف چنل خاکستر زرد به:
https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee/227
'' اُتانازی''
قلم در در دستش به یک خط از نوشتنِ رویا بسنده کرده است و انگار هزاران سطر اندوه، میانِ غصه ی قصه ی سرنوشت نقش بسته شده.
قوانین متعدد جذب و توصیف های اغراق آمیز .
عاشق بودن همون قطعه ی اول از سمفونی اَبر اطلس بود صدای غم میداد و بوی پاییز ؛ همون پرستویِ آبیِ مهاجر که پرواز میکرد و از آسمون نمیترسید.
یه لبخندِ پژمرده که روی گونه هاش لکه های قرمز داره، انگار که ریشه های میخکِ غم با هر لبخندش نوازش شدن و حالا جوونه زدن.
با قطره ای فاصله رویِ تصورش نفس میکشی و میبینی چطور مثل نگاره ی آفرینش آدم که روی سقف کاپلا سیستین بود ، میدرخشه .
قصد رفتن داری
قصد کوچ کردن از میونِ کلمه ها
___
به کتابی که روی طاقچه با ذره های غبار میجنگه؛ نگاه میکنی تو اسم کتاب رو
''دروغ ترین باور'' گذاشتی ولی آدم ها سالهاست با اسم '' عشق'' اون رو میشناسن.
اما این سراب واقعیت داره؟
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از طرف چنل خاکستر زرد به: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee/227 '' اُتانازی'' قلم در در دستش به ی
در پاسخ به پرستشون،
این سراب راستترین دروغ تاریخه((":
اما بعد،
جدااا، جداا خیلی با تقدیمیتون دچار شعف شدم و نمیدونم چرا ولی خیلی به دلم نشست... این یک رؤیای به یاد موندنی بود. قلمتون رو تحسین میکنم و زیبا نواخته بودید کلمات را.
متشکرم بابت این تقدیمی دلچسب🌼🙏🏻🍃
-
#Aesthetic
*ولی وایب این دو تا فرازمینی بود و حالمو خیلی خوب کرد و البته حس کردم یک نفر از کتابهای خودم عکس گرفته🥲🤌🏽
Clen dion.mother.mp3
7.22M
به دور افکندهام غمها و شادیهای کوچک را
تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من! سلام ای عشق...
#حسین_منزوی
#سبزینه_های_خیال
#Song
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
به دور افکندهام غمها و شادیهای کوچک را تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من! سلام ای عشق... #حسین_منزوی
دیروز والده داشتند گوش میدادند و ازشون خواهش کردم برام بفرستند چون برای شروع صبحها با انرژی زیاد میتونه گزینهی خوبی باشه((:
این روسری آشفتهی یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کنندهست!...
بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر
موزون و مخیّل شده و قافیه مند است
در فوج مدلهای مدرنیته هنوز او
ابروش کمان دارد و گیسوش کمند استD:
پرواز تماشایی موهای رهایش
تصویر رها کردن یک دسته پرندهست(؛
دل غرق نگاهیست که مابین دو پلکش
یک قهوهای سوختهٔ خیره کنندهست:)))))))
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است<<<:
تصویر دلش با کمک چشم مسلح
انگار که سنگی تهِ شیئی شکنندهست...
شاید به صنوبر نرسد قامتش اما
نسبت به میانگینِ همین دوره بلند است((=
ماه است و بعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چند به چند است!...
#صالح_دروند
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
ما نظم شعر خویش، ز زلفش گرفتهایم
اقرار میکنیم که جای فرار نیست...
#عماد_خراسانی
#سبزینه_های_خیال
هدایت شده از طوسی مات
خستهام ،چون شاعرِ از شعر خنجرخوردهای
کهدهان واکرده باشد زخمهای دفترش ..
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
خستهام ،چون شاعرِ از شعر خنجرخوردهای کهدهان واکرده باشد زخمهای دفترش ..
خیلی وقت پیش داشتم میگشتم زیر کامنتهای یکی از چنلهای موردعلاقم داخل تلگرام و شات گرفتم ازش
نمیدونم چرا با دیدن این شعر یاد اون افتادم،
دستی دگر کجاست...؟!((((((":
#سبزینه_های_خیال
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
No matter how you compare these religions, Islam is the only one that has a real good core principles.
What is important as well would be just don't judge the book by its cover dude!(: At the first sight, the Idea of his speech might never enter your mind!!
#Fact_time
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها اگر تا پنج سال دیگر، یک همچین کتابخانهای نداشته باشم، چی؟!🤡🤡
(Unquestionably just kidding!)
#Eye_catching
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارسال بود، و اگر اشتباه نکنم همین موقعهها، شایدم یکم عقبتر از این روزا، مهم نیست الان. مهم اینه که حال اون موقع رو خوب یادمه؛ حال خودم و خودش. وقتی امروز زنگ زد و باهم حرف میزدیم و مرور میکردیم و... یاد اون موقعها افتادم که تو بیفروغترین روزهای زندگیم دست و پا میزدم. تو روزهایی که همه چیزهایی که دوستشون داشتم رو از دست رفته میدیدم.
بعد این آهنگو اون روزا خیلی دوست داشت. خیلی زیاد. خیلی بهش گوش میداد. من میفهمم. من خیلی خوب میفهمم. ما عبور کردیم ولی تو موندی، اشکالی نداره رفیق خوب من، تو انتخابش نکردی، تو موندی. تو هنوزم وسط میدون جنگی. من نمیتونم زیاد به این اهنگ گوش کنم چون یاد حال تو میافتم. یاد حال خودم بعد پر میشم از این حس که تو تنها موندی. تو مرام منم نیست تنها گذاشتن، تو میدونی تو میدونی تو میدونی.
تو میدونی که ما باهم عبور کردیم، اینبار ولی از دور باهات عبور میکنم. من این نقطهی شهر و تو در اون نقطه. ولی حرم مقصد همیشگیمونه. در امنترین نقطه، ما بازهم جشن عبور میگیریم.
#Tuneful
#روشنترین_رنگ_لحظهها
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
یک تو و یک من، در این حجم نبودن... 2024/01/03 #University
به صبحنمایی مرا دیدار پذیرفت.
2024/01/07-01
#University
کجاست جای تو در جملهی زمان که هنوز...
که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟
و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز(:
سؤال می کنم از تو: هنوز منتظری؟
تو غنچه میکنی این بار هم دهان، که هنوز...=))
چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود؛
از این زمین که پیاپی...وآسمان که هنوز...
جهان سه نقطهٔ پوچی است، خالی از نامت؛
پر از «همیشه همین طور» از «همان که هنوز»
همه پناه گرفتند در پسِ «هرگز»
و پشت «هیچ» نشستند از این گمان که «هنوز»
ولی تو «حتماً»ی و اتفاق میافتی!
ولی تو «باید»ی ای حسّ ناگهان که هنوز[[[[[[:
در آستان جهان ایستاده چون خورشید؛
همان که میدهد از ابرها نشان که هنوز
شکسته ساعت و تقویم، پاره پاره شده
به جستجوی کسی، آن سوی زمان، که هنوز...
#محمدسعید_میرزایی
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
قبل از آن که هوای غربت شهر، روی تنهاییام هوار شود
میروم ایستگاه... تا شاید این منِ خسته هم سوار شود
این منِ خسته از معادلهها، این منِ گُر گرفته از گلهها
میرود در هجوم فاصلهها، همدم کوپهی قطار شود
همدم کوپهی قطار شدم، چشم من خیس و چشم پنجره خیس
کاش این ابرهای پاییزی، بگذرد... بگذرد... بهار شود
دردها را یکی یکی گفتیم، خسته بودیم و چای میخوردیم
چای، یعنی که گاه با یک قند، تلخ، شیرین و خوشگوار شود
کوپه هم حرف های تلخی داشت، مثلا اینکه بین این همه درد
آرزوی مسافر قبلی، فقط این بود: مایهدار شود
یا همین جا... همین رئیس قطار، دائما روزنامه می¬خواند
تا خدای نکرده نرخ بلیط، نکند کمتر از دلار شود
(گرم صحبت شدیم، یادم رفت گز تعارف کنم؛ بفرمایید...
راستی! اصفهان دلش میخواست، لهجهاش مثل سبزوار شود)
آرزو کرد جای ریل قطار مثل آدم پیاده راه رود
یا شبیه کبوتران باشد؛ فکر کن... کوپه بالدار شود
آرزو کرد و گفت نوبت توست... آه! شاعر مگر چه می خواهد؟!
آرزو میکنم رواق امام، محفل شعر برگزار شود
جمعه بود و ادارهها تعطیل، شنبه باید دوباره برگردیم
کوپه هم مثل من دلش می خواست، امشب از کار برکنار شود
کف دستم نوشت کوپه ی هشت، واگن یک... قطار قم - مشهد
هرگز از خاطرم نخواهد رفت، بهترین یادگار قم - مشهد
#رضا_حاجحسینی
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
هدایت شده از جمهوری ِچایخوران ؛
انسان بی آرزو میمیرد، من بی چای .