#اتحاد_مقدس/#اتحاد_صورتی
🔷چند وقتی است که این حقیر مشغول مطالعه بر روی تاریخ زندگی بزرگان صدر اسلام از جمله جناب "حمزه" و جناب "جعفر" (علیهما السلام) هستم. آنچه که نظر مرا دربارهی این بزرگان به خود جلب کرده است، عنصری انسانی و جهانشمول است به نام "حماسه".
🔹حماسه در معنای لغوی یعنی "شجاعت و دلاوری" و در معنای اصطلاحی، روایت زندگی دلاورانهی یک قهرمان است.
🔹اهمیت حماسه در زندگی بشر تا حدی است که اولین داستان مکتوب شناختهشدهی بشر، "حماسهی گیلگمش" است. در واقع اولین چیزی که بشر آن را لایق نگاشتن و حفظ برای آیندگان دانسته است، روایت حماسه است.
🔹حماسه، موضوعی است که پسندیدگی-یا به اصطلاح- حُسن ذاتیِ آن بر هیچکس پوشیده نیست و همهی انسانها از هر ملیت و مذهب و در هر زمانی حماسه را یا گفتهاند، یا نوشتهاند یا خواندهاند و یا دست کم آن را ستایش کردهاند. به هر روی نوع بشر در طول تاریخ نسبت به حماسه بیتفاوت نبودهاست. زیرا همانطور که به آب برای ادامهی حیات خود نیاز داشته است، به "قهرمان" نیز برای سامان دادن احساسات و تفکرات خویش و همچنین زنده نگه داشتن تمایلات عالی انسانی و جهت دادن به آنها احتیاج داشته است.(این بحث مفصل است و ادامهی آن را بگذار تا وقتی دگر...)
و اما وحدت...
🔶آنچه که انسانها را با نخی محکم و نامرئی در طول تاریخ به هم پیوند داده است، عنصر "قهرمان" و روایت دلاوریهای او یعنی "حماسه" است.
🔸حال دو رویکرد را میتوان برای اتحاد جامعهی انسانی پیش گرفت:
یک اینکه به تمام تفکرات-چه درست و چه غلط و یا چه متعالی و چه پَست- رسمیت داده و سعی کنیم نه همهی انسانها، بلکه همهی خواستههای آنها، از شجاعت و فداکاری گرفته تا ذلت و زبونی، را تایید کنیم و بین آنها تفاوتی قائل نشویم. آن هم فقط به دلیل توهم ایجاد همبستگی.
🔸برای مثال در داستان زندگی جناب حمزه، یک صحنه وجود دارد: وقتی در اوایل بعثت همهی یاران اندک پیامبر در خانهی "ابن ابیاَرقم" جمع شده بودند، خلیفهی دوم با شمشیر به درب خانه میآید. یکی از یاران پیامبر از سوراخ در او را میبیند و به بقیهی اهل خانه اطلاع میدهد که او با شمشیر آخته پشت در است و از پیامبر و اهالی خانه سوال میکند که آیا او را بپذیرند یا خیر که حمزه(ره) با جملهای حماسی میگوید: "بگذارید وارد شود. اگر قصد خیر داشته باشد، خدمتگزاریم و اگر قصد سوئى دارد، با شمشیر خودش او را مى کشیم." که خلیفهی دوم به جمع آنان وارد میشود و او را میپذیرند.
کسانی که نگاهی سطحی به مقولهی وحدت دارند، ممکن است این اتفاق را دستمایهی روایت خود از صدر اسلام کنند و با برجسته ساختن آن در بین صحنههای دیگر زندگی جناب حمزه خلیفهی دوم را فردی همراه و حتی حامی برای تازهمسلمانان در شروع اسلام معرفی کنند. در حالی که واقعیات تاریخی چیز دیگری را نشان میدهد.
🔸ولی رویکرد بالغتر به موضوع "وحدت"، پرداختن به حمزه سیدالشهدا(ع) و شرح شخصیت اوست. حمزهای که تمام وجودش از پیشینهی خانوادگی تا کارهای روزانهاش- چه قبل از اسلام و چه بعد از آن- تا کلام و چهره و اندام و حرکاتش همه حماسهای مصوّر است. به گونهای که امکان ندارد که در قالب یک داستان یا فیلم، گوشهای از دلاوریهای جناب حمزه به تصویر کشیده شود و نه تنها تمام مسلمانان- از هر مذهبی- بلکه تمام انسانهای جهان، با وی احساس پیوند درونی نکنند و جانهایشان گِرد این وجود شکوهمند، حلقهی دوستی نزند. چرا که حماسه، با حقیقت پیوند دارد. و حقیقت، به ناپاکیهای واقعیتهای روزمرهی جهان، آلوده نیست.
🟦حاصل اینکه "وحدت مقدس" همواره حول محور "حماسه" شکل میگیرد و اگر غیر از این باشد، در حد رَواداریِ کثرتگرایانه(پلورالیستی) تقلیل مییابد و به ابتذال کشیده میشود.
#پژمان_اصلانی
یکی میگفت تو که علوم انسانی نخواندهای، چطور دربارهی ادبیات و هنر و برخی ساحتهای معطوف به علوم انسانی اظهار نظر میکنی؟
در جواب، این ویدئوها را به همراه چندین فیلم و سخنرانیِ اینچنینی نشانش دادم و گفتم: اگر حاصل تحصیل در رشتههای علوم انسانی، آن هم در مدارج بالا، بشود این اراجیف که قدرتیِ خدا با حرفهای آن دلقک رکیکگوی بهاییِ شبکهی ایراناینترنشنال(س.و) مو نمیزند، باید روزی اَقَلِّ کَم صد سجدهی شکر به جا بیاورم که در کلاسهای این اساتید شرکت نکردهام و درسی را که اینان خواندهاند نخواندهام.
والله اعلمُ بذاتالصّدور
#حجهالحق_طبیبالشُّعَرای_ساوجبلاغی
#یا_نرجس_خاتون(سلامالله علیها)
بر تارک امیرِ جهان، تاجِ نرجس است
دریا دُچارِ چادرِ مَوّاجِ نرجس است
"سیمرغِ وَهم را نبُوَد قُوَّتِ عروج"*
تا آن بلندجای که معراجِ نرجس است
هر ذرهای برای رسیدن به آفتاب
در سیر خود هرآیِنه** مُحتاجِ نرجس است
نور است و رستگاریِ جاوید و سَروری
دنیایی از شکوه به هر واجِ "ن-ر-ج-س" است
حق با علی و سینهی من میزبان اوست
این سربدارِ سوخته، حلّاجِ نرجس است***
#پژمان_اصلانی
*مصرعی از یکی از ابیات حافظ:
سیمرغ وَهم را نبود قوّت عروج
آنجا که بازِ همّت او سازَد آشیان
**هرآینه: حتماً، قطعاً
***اشاره به حدیث نبوی که "علیُُ معالحق و الحق مع علی" و داستان حلاجِ "اناالحقگو" که به دار آویخته شد و در نهایت سوزانده و خاکستر شد.
@pak_nevis
گفتی که کیست عشق؟ از آن لحظه تا کنون...
عالم پُر است از نَفَحاتِ* "بَلای"من**
غرقم کن و بگیر در آغوشِ آبیات
دریای لاجوردیِ بیانتهای من!
#پژمان_اصلانی
*نفحات: بوی خوش و فراگیر
** آیهی ۱۷۲ از سورهی اعراف:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ.
و هنگامی را که پروردگارت از پشت بنی آدم نسلشان را پدید آورد، و آنان را بر خودشان گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها گفتند: آری، گواهی دادیم. تا روز قیامت نگوییدما از این حقیقت بی خبر بودیم.
#کاروان_صمود
#غزه
#انسان
#فطرت
@pak_nevis
پاکنویس
گفتی که کیست عشق؟ از آن لحظه تا کنون... عالم پُر است از نَفَحاتِ* "بَلای"من** غرقم کن و بگیر در آغو
در یک گروه هنری، این شعر را به اشتراک گذاشتم. در جوابش شاعر عزیز حسین عباسیفر(متخلص به دلآوار) این بیت را نوشتند:
کشتیشکستخورده منم در بلای تو
یا من هَرَبتُ منک الی کربلای تو...
#دلاوار
و بنده هم در جواب به شعر ایشان و با توجه به محتوای آن سرودم:
"ما را ز گَرد این دشت عزمیاست رو به دریا"*
ترسی ندارم از موج چون ناخدا حسین است
از خاک و آتش خلق، آبی نمیشود گرم
راه گریزِ جانها فرَّ اِلی حسین** است
#پژمان_اصلانی
*مصراعی از یک بیت بیدل دهلوی:
ما را ز گَرد این دشت عزمیاست رو به دریا
پرکهنه شد تیمم اکنون وضو به دریا
**جملهای از امام جواد(ع) در پاسخ به جوانی که از روزگار و اهلش گلایه میکرد: فرَّ الی الحسین(به سوی حسین بگریز)
#یا_اباالفضل_العباس
نور را بر لشکر خفّاش تاباندی چرا؟
شاهِ شب را با رُخِ مهتاب، ترساندی چرا؟
آمدی تا آب را سیر از لبان خود کنی
قلب اقیانوس را هربار لرزاندی چرا؟
گفت دست از من مدار و جرعهنوشم کن کریم!
آب را از درگه مِهر خودت راندی چرا؟
تا خسوفِ سُرخ را مِهمان شبهایم کنی...
گیسوی خون را به روی ماه افشاندی چرا؟
#پژمان_اصلانی
@pak_nevis
در باب لزوم احیای قانون #از_کجا_آوردهای
🔹فریده دیبا در خاطراتش در این باره می گوید:« روی هم رفته در دروان نخست وزیری هویدا دو پدیده در مملکت ایران چشمگیر شد: یکی همجنسگرایی و دیگری افزایش بهاییگری. شاه در مورد همجنسگرایی هویدا حساسیتی نشان نمیداد. تنها آدمی که آشکارا با هویدا برخورد می کرد و در انظار عمومی به او فحشهای ناموسی می داد و نقطه ضعف او (همجنسگرا بودن) را با کلمات و عبارات سخیف فاش می گفت آقای اردشیر زاهدی بود.»
🔹بهتر است مخاطبین عزیز، علت طلاق همسر هویدا(فریده امامی) را از وی در موتورهای جستجوگر مثل گوگل جستجو کنند. چرا که شانِ این کانال که مزیّن به اشعار اهل بیت(علیهمالسّلام) است، اجلّ از آن است که در آن به این مباحث اشاره شود.
🔹به هرحال از جناب زیباکلام( دانشآموختهی دانشگاه برادفورد انگلستان و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران!) باید پرسید که وقتی میگوید "هرچه تاریخ پهلوی را مطالعه کردم" و در لحنش هم صدها قسم سنگین حضرت عباس مستتر است...دقیقا این حرفها را که صد من آن یک غاز هم نمیارزد #از_کجا_آورده_است؟
پ.ن: تصویر دوم، گزارش محرمانهی ساواک از خرجهای سنگین فقط یک مهمانی امیرعباس هویداست. از این دست مدارک زیاد است که تنها به یکی از هزار بسنده کردهایم.
#حجهالحق_طبیبالشعرای_ساوجبلاغی
@pak_nevis
#سلبریتیِ_خونین؛ گذار از اومانیسم به پُست اومانیسم و یادبود چارلی کرک
مخاطبینی که کودکی خود را در دههی شصت یا اوایل دههی هفتاد گذراندهاند احتمالا به خاطر دارند که آن زمان که اثری از بازیهای کامپیوتری نبود، یکی از سرگرمیهای ما این بود که یک درب فلزی نوشابه را برمیداشتیم و دوتا سوراخ روی آن ایجاد میکردیم و از آن سوراخها نخ رد میکردیم. بعد این نخها را میتاباندیم و هر طرف آن را دور یک انگشت از دو دستمان میچرخاندیم. بعد نخ را از دو طرف میکشیدیم و این درب نوشابه با صدای خوشایندی میچرخید. گاهی یک طرف را ضعیفتر میکشیدیم و نتیجهاش این میشد که درب نوشابه به آن سمت میلغزید. شاید برای بچههای امروزی عجیب باشد ولی همین کار ساعتها ما را سرگرم میکرد.
این مثال آشنا و اصطلاحاً نوستالژیک را برای این زدم که عرض کنم انسان در جامعهی مدرن، همواره بین تودهی متشکل از همنوعانش یعنی "ملت" و گروه غالب یعنی "دولت" مثل آن درب نوشابه در رفت و آمد است. این وسط یک حرکت وضعیِ چرخشی هم دارد که همان مشغولیتهای زندگی مادی شخصی خود اوست. دولت برای اینکه نخ متصل به ملت پاره نشود، باید تمهیداتی بیندیشد تا او را چه محسوس و چه نامحسوس در سیطرهی خود نگه دارد. گاهی دولت-خدای نکرده- کمونیستی است و از آن توقع میرود که این فردِ در حرکت و فرار را با ایدههای جمعی نگه دارد. لذا "سازمانهای مردم نهاد" یا "NGO" راه میاندازد که نخی میان "دست" قدرت و "درب نوشابهی" ملت باشد: خلق-گروهِ واسط-دولت
#ادامه_در_پُست_بعد
@pak_nevis
پاکنویس
#ادامه_از_پُست_قبل
گاهی نیز حکومت- زبانم لال- لیبرال سرمایهداری است که ذهنیتش فردگرا و یا -به تعبیر فرنگیاش- اومانیستی است و برای همراه کردن ملت و پاره نشدن نخ تسلط بر آن، از "فردی" استفاده میکند که قبلش او را به عنوان الگو باد کرده باشد و در چشم تکتک مردمش فرو کرده باشد و بعد خواستههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را بوسیلهی سبک زندگی و سخنان وی به فرد فردِ جامعه حقنه کند و مردم نیز این نخ نامریی را بگیرند و آن کنند که دولت در کوتاه مدت و بلندمدت میخواهد: ملت-فرد واسط- دولت
حالا اگر حکومت اسلامی و شیعه باشد چه؟ آن نخی که دولت را به ملت وصل میکند و هردو را در جهت مقاصد دولت هماهنگ و همراه میکند چیست؟ تجربهی این چند سال نشان داده است که عاملی که باعث همدلی حاکم و مردم میشود، یک عنصر الهی و قدرتمند به نام " شهید" است. هرگاه بواسطهی خدعهی دشمن یا خیانت نفوذیهای داخلیاش میان ملت و دولت اسلامی شکافی نسبتا عمیق در حال شکلگیری بودهاست، خداوند بوسیلهی "شهید" این شکاف را پُر و دولت و ملت را همراه و همدل و همزبان و هممسیر کرده است: حاکم-شهید-ملت
از آنجا که هرچیز ارزشمندی در جهان، نسخهی بدلی نیز دارد، اومانیسم هوشیار غرب از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و بعد از آن کشتهسازی عظیم، در فواصلی سعی کرده است با گذار به سمت پست اومانیسم و ملحوظ کردن معنویت و استفاده از عنصر "داغ" جمعی، سلبریتیهای نوینی را به جهان عرضه کند که من نام آنها را "سلبریتی خونین" میگذارم. سلبریتیای که همان روند فربهسازی را از طریق رسانهها طی کرده است و وجههای مثبت در میان ملت یافته است و در آخر به جای اینکه تاریخ انقضایش بواسطهی مرگ بر اثر مصرف مواد مخدر نامرغوب و یا خودکشی تمام شود، از مرگش نیز به نفع خواستههای استیلاطلبانهی خود استفاده میکنند. به عبارتی سلبریتیهای فردا، "سلبریتیهای بدون دورریز" خواهند بود...
مَخلص کلام اینکه: مَكَروا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ... باید دید نقشهی بعدی خداوند در این مسیر چه خواهد بود؟!
#پژمان_اصلانی
@pak_nevis
پ.ن: تصویر اول، عکسی در حاشیهی مراسم یادبود چارلی کرک. تصویر دوم، فرفرهی نوستالژیک دههی شصت