تا دیدی از دشمن نشونی هست
عازم شدی بی ترس و تردیدی
توو کوله بارت یه وطن جاشد
رفتی برای عشق جنگیدی
با یک بغل دلشوره مادر
چشم دلش رو باز،تر کردی
چشمت نگاهش رو که پس میزد
میخواستی ثابت کنی مردی!
هر چی شهامت تو وجودت بود
آوردی و یک ریز باریدی
پاپس کشیدن رو نفهمیدی
وقتی به ریش مرگ خندیدی
حجم غرورت رو نمیفهمم
تا خرخره بادرد در گیری
اما هنوز از پا نیوفتادی
داری که جون مرگو میگیری
توو تاول این پا و اون پاتم
چیزی مثه دلواپسی مونده
حرفی بزن شاید سبکترشی
یه آسمون حرف تو رو خونده
محکم تو خاکت رو بغل کردی
زخمی تر از یک شهر طوفانی
موجی که تو چشمت معطل بود
دردی که میپاشید پنهانی
جامونده از تو خاطره اینجا
یک عمر میدونم که مدیونم
بیست و دو اسفند هر سالو
بایه غروری از تو میخونم
رفتی و باز این جاده روشن شد
از خون سرخ یه جماعت مرد
داره زمستون رخت میبنده
به سفره هفت سین ما برگرد
#ناهید_میر_محمد_کاشی
#شهدا
۲۲ اسفند سالروز بزرگداشت شهدا