eitaa logo
پاک‌نویس ( تمرین نویسندگی)
581 دنبال‌کننده
300 عکس
37 ویدیو
7 فایل
♦️ آموزش تخصصی شعر و نویسندگی ✒️📚 💌 پرواز در دنیای ادبیات گروه همراهان پاک‌نویس: https://eitaa.com/joinchat/1348534631C0c1e9e59aa ارتباط با ادمین: @fateme_imani_62 وبگاه؛ fatemeimani.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پاک‌نویس ( تمرین نویسندگی)
📌ای نامه بعد از مدت‌ها برای دوستی که در مسیر نوشتن یافتم، نامه نوشتم و چقدر چسبید. بخشی از متن نام
✅ یکی از بهترین تمرین‌ها 👆👆 چون وقتی برای یک فرد مشخص می‌نویسیم ناخودآگاه نوعی ویراستگی در نوشته پدیدار میشه؛ سطح نوشته بالاتر میره و رنگ و بوی خاصی پیدا می‌کنه، و همچنین موضوعات مطرح‌شده جهت پیدا می‌کنند. مزیتی که در نوشتن برای خودمون یا برای مخاطب عام نیست‌. شاید این نامه‌ها هیچ وقت به دست مخاطب نرسن ولی تمرین خوبی برای نوشتن و حرف زدن هستن. @paknewis
📌کتاب های مرجع دربارهٔ واژهٔ «کتاب‌های مرجع» ذهنیت ناخوشایندی داشتم که پیشینه‌اش به دوران دانش‌آموزی برمی‌گردد. عادت داشتم اول سال که کتاب‌ها به دستم رسید همه را کناری بیندازم و تنها کتاب فارسی یا ادبیات را با ذوق و شوق ورق بزنم ببینم قرار است چه درس‌هایی داشته باشیم یا به عبارت بهتر چه شعرها و داستان‌هایی بخوانیم. علاقه‌ای به یادگرفتن قواعد درست‌نویسی یا تاریخ ادبیات به معنی تاریخ تولد و وفات ادیبان نداشتم، فقط شعر و داستان. یکی از همان سال‌ها درسی داشتیم با عنوان «کتاب‌های مرجع». دیدن این عنوان ابتدا مرا به یاد کتاب‌های «مرجع تقلید» انداخت که چندتایی‌ش را در کتابخانهٔ پدرم دیده بودم: – چی؟ کتاب مرجع تقلید چه ربطی به ادبیات دارد؟ عکس درس هم تصویری ازخانواده پنگوئن‌های سیاه‌سفیدی بود که در قارهٔ جنوبگان زندگی می‌کنند. -جنوبگان؟ چه کلمه عجیب و نامانوسی. متاسفانه پنگوئن هم هیچ وقت جزء حیوانات مورد علاقهٔ من نبود: -محل زندگی: برف و یخبندان -شیوه راه‌رفتن: کاملاً شخصی (مسخره‌کردن کار درستی نیست) -شغل اصلی: شنا در آب یخ -غذای مورد علاقه: ماهی و ماهی -رنگ: سیاه‌سفید آخر سیاه‌سفید هم شد رنگ؟ اصلاً کسی که هیچ وقت نمی‌تواند عکس رنگی بیندازد، چرا باید در کتاب رنگارنگ ادبیات جایی داشته باشد؟ به این ترتیب از خیر پیش‌پیش خواندن آن درس گذشتم. بعدها که نوبت به درس رسید و به اجبار معلم آن را خواندیم، فهمیدم منظور از «کتاب‌های مرجع» کتاب‌هایی است که برای مراجعهٔ مکرر مناسب‌اند. مثل لغت‌نامه‌ها و دایرة المعارف‌ها. این کتاب‌ها مثل شعر و داستان نیستند که با اشتیاق بخواهید از اول تا آخرشان را بخوانید بلکه باید حتما چوب و چماقی بالای سرتان باشد تا به آنها سر بزنید یا مثلا به زندگی سیاه‌سفید پنگوئن‌های ساکن قارهٔ جنوبگان علاقمند باشید. وگرنه اصلاً لازم نیست به چنین کتاب‌های قطور و وحشتناکی حتا فکر کنید. آدمیزاد دیوانه که نیست این همه کتاب شیرین شعر و داستان را بگذارد زمین و برود ببیند خانوادهٔ پنگوئن‌ها در سرما و یخبندان جنوبگان چگونه زندگی می‌کنند، هست؟ همهٔ این‌ها البته تفکرات من پیش از نوجوانی بود. بعدها که با دنیای کتاب و کتابت آشناتر شدم فهمیدم آنچه آدمیزاد را به سوی کتاب‌ها روانه می‌کند«اشتیاق دانستن» است و هرکس به فراخور حال خود اشتیاق ویژه‌ای دارد که شاید دیگران نامش را دیوانگی بگذارند. ضمناً تعریف کتاب‌های مرجع نیز در ذهنم به کلی عوض شد. حالا از نظر من کتاب‌های مرجع دو دسته‌اند: -کتاب‌هایی که مجبوریم بارها و بارها به آن‌ها مراجعه کنیم. -کتاب‌هایی که مختاریم و مشتاقیم که بارها و بارها به آن‌ها مراجعه کنیم. پیداست که دسته دوم طبق سلیقهٔ هر شخص متفاوت است. اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که حس‌کردید یک بار خواندنش کافی نیست و دوست دارید بارها به بهانه‌های مختلف به آن مراجعه کنید، می‌توانید آن را دردسته‌ی کتاب‌های مرجع مخصوص به خودتان قرار دهید. اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که دوست داشتید بارها و بارها آن را به دیگران هم معرفی کنید و درباره‌اش با کتابدوستان حرف بزنید، نه تنها آن را در طبقه اول کتاب‌های مرجع خود قرار دهید، بلکه درباره‌اش بارها و بارها بنویسید و نوشته را در کانال یا سایت شخصی خود بگذارید. به این ترتیب کتابدوستان بیشتری از آن بهره خواهند برد و به قول معروف حق مطلب بهتر ادا خواهد شد. پ.ن: چند روز پیش برای دوستانم از «فرهنگ‌های متنوع فارسی» حرف زدم و اشتیاقم برای اشتراک‌گذاری آن کتاب‌ها در اینجا هم بیشتر شد. قصد دارم هر روز یک فرهنگ را اینجا بگذارم و کمی درباره‌اش بنویسم. فاطمه ایمانی @paknewis
«اگر کسی بود که به خوبیِ خودم می‌شناختمش، این‌قدر دربارهٔ خودم حرف نمی‌زدم.» هنری دیوید ثورو/ والدن (تصویر مربوط به دریاچهٔ والدن است که نام کتاب ثورو از آن گرفته شده.) @paknewis
madresenevisandegi-book-01.pdf
1.55M
📚 کتاب مصوّر «قدرت نوشتن» ✍️به اهتمام: شاهین کلانتری (مدیر مدرسه‌ی نویسندگی) کارتونیست: مازیار بیژنی گزیده‌ای از بهترین «جملات قصار» درباره‌ی نوشتن. در آخر این کتاب، منابع خوبی برای مطالعه هم معرفی شده. @paknewis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 آقا گفتند این اشعار سایه است، بروید سراغ سایه... 🔸ماجرای دفتر شعر مفقود شده هوشنگ ابتهاج(سایه) که به دست رهبر انقلاب رسید 🔹️بازنشر مستند غیررسمی۶ به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی 📥 مشاهده نسخه کامل مستند👇 khl.ink/f/55271
مشقِ خاندن دقت کردید ما همیشه تعبیر «مشق‌نوشتن» رو شنیدیم یا تمرینِ نوشتن. نوشتن مهمه، نوشتن تمرین میخاد، نوشتن مسبب خاندن میشه، نوشتن باعث رشد میشه. همه‌ی اینا درست، ولی خود خاندن چی؟ نسبت بین خاندن و نوشتن باید چقدر باشه؟ نمی‌خام از درصد و عدد حرف بزنم یا بگم بهتره کدوم بیشتر باشه کدوم کمتر چون بسته به کار فرد و موقعیتش، این نسبت‌ها فرق می‌کنه. فقط می‌خام بگم باید نسبتی بینشون وجود داشته باشه که یکی باعث فراموش شدن یا کمرنگ شدن دیگری نشه. من تو مدرسه همیشه فقط مشقای نوشتنی رو مشق حساب می‌کردم. خوندنی‌ها رو پشت گوش می‌نداختم. الانم در مورد مشق بچه‌هام همین تصور رو دارم. بیشتر روی مشقای نوشتنی تاکید می‌کنم و وقتی می‌نویسن خیالم راحت میشه. خیالم راحته که خوندنی‌ها رو با اتکا به هوش و حافظه‌ی خوبشون سر کلاس یاد گرفتن و بلدن. خب این سیستم در سنین دبستان و اوایل دبیرستان (همون سالهایی که ما بهش می گفتیم راهنمایی) شاید جواب بده ولی از دبیرستان به بعد دیگه نه. اون وقته که مشق خاندن هم به اندازه‌ی نوشتن مهمه و گاهی حتا مهم‌تر. شاید بهتره برای اینکه بچه‌هام از این نکته غافل نشن، بعد از اینکه مشقاشونو نوشتن بهشون بگم حالا برید مشقاتونو بخونید. @paknewis
✳️ چگونه از خواندن لذت ببریم؟ ✳️ برگرفته از مقاله‌ای به قلم لئونارد استرانگ ✳️ بخش : اول ❇️ بـه عـقیدهٔ مـن، تنها دلیل معقول برای خواندن هر نوشته‌ای این است که از آن لذت می‌بریم یا انتظار داریم لذت بـبریم. البته لذت انواع مختلفِ احساس و وجوه آن‌را دربر می‌گیرد، ولی اعتقاد قطعی من در مورد خـواندن بر این است که انـسان فـقط آنچه را که دوست دارد باید بخواند؛ صرفاً به این علت که آن‌را می‌پسندد. بدیهی است که غرضم خواندن و مطالعهٔ شخصی است. زمانی که موضوعات خاصی را مطالعه می‌کنیم یا خود را برای امتحان آماده می‌سازیم، مسلماً مجبور به خواندن مطالب مختلف فراوانی هستیم که البته در شرایطی دیگر به عنوان مطلب خواندنی انتخابشان نمی‌کردیم. ممکن است پافشاری در ایـن قـضیه که انسان فقط باید آنچه را دوست دارد بخواند کمی عجیب به‌ نظر برسد. ولی مردم به دلایل عجیب‌وغریبی کتاب می‌خوانند. گروهی از مردم کتابی را می‌خوانند نه بدین سبب که از آن لذت می‌برند، بلکه بدین قـصد کـه بتوانند بگویند آن کتاب را خوانده‌اند. می‌خواهند که در جریان باشند. ۹۹ درصد این افراد که با این انگیزه‌ها دست به خواندن کتاب می‌زنند، سرسری از آن می‌گذرند، چه، حقیقت امر فقط تـظاهر بـه خواندن است. گروهی دیگر از مردم خود را بدین سبب به خواندن وامی‌دارند که می‌پندارند برایشان مفید است، و لذا خواندن به صورت یک وظیفه و نوعی ریاضت درمی‌آید. گاهی خود را مقید می‌کنند کـه در زمـانی مـعین صفحات معینی را بخوانند. حال اگـر ایـن کـتاب نوعی کتاب فنی باشد که به قصد گسترش اطلاعات خوانده شود، حرفی نیست. ولی اگر شعر و یا هریک از رشته‌های دیگر ادبیات مـطرح بـاشد، ایـن‌گونه خواندن، وقت تلف کردن است. نباید یک کـتاب خـوب را بعنوان دارو تلقی کرد. این اهانت به کتاب، حاکی از تلقیِ احمقانهٔ خود ماست. با این طرز خواندن، باید مطمئن بـود کـه آنـچه را کتاب می‌توانسته در اختیارمان بگذارد از دست داده‌ایم. تنها زمانی می‌توان از کـتاب ثمری گرفت که روح خواننده با روح کتاب یکی شود. کتاب مانند یک انسان زنده است، اگر قرار اسـت حـسن تـفاهمی بین آن دو باشد، باید با آن مانند یک رفیق برخورد کرد و بـا شـور و شوق آن را دوست داشت. دلیل این‌که افراد در مدرسه کتاب می‌خوانند این است که می‌خواهند معلم خود را خشنود سـازند. مـعلم گـفته است که فلان و بهمان کتاب، کتاب خوبی‌است و اگر کسی از آن لذت ببرد دلیلِ ذوقِ مـسلّمِ اوسـت. بدین ترتیب تعدادی از دختران و پسران که مترصد هستند معلم را به تحسین وادارند کتاب را تهیه مـی‌کنند و مـی‌خوانند. یـکی دو نفر از آنان ممکن است از آن کتاب، به‌خاطر نفس کتاب، قلباً لذت ببرند و از معلم سپاسگزار باشند کـه از آن آگـاهشان ساخته است. ولی بسیاری دیگر آن‌را از صمیم قلب دوست نخواهند داشت، یا خود را وامی‌دارند کـه آن‌را دوست بدارند، و این خود زیان‌های فراوانی به‌بار می‌آورد. افرادی که نتوانسته‌اند کتاب را دوست بـدارند، در مـعرض دو خطر جدی قرار می‌گیرند: الف- یا اندیشهٔ کتاب و کتاب خواندن را به دور می‌افکنند و اگر فـرض کـنید کـتاب موردنظر دیوید کاپرفیلد باشد وادار می‌شوند که فکر خواندن داستان‌های کلاسیک را از سر به‌در کنند و یا از دیکنز منزجر می‌شوند و جدّاً عهد کنند که دیگر هرگز وقت خود را این‌سان تلف نکنند. ب- و یا این‌که وجدان خود را در مقابل همه چیز دچار خطا و گناه می‌پندارند، زیرا احساس می‌کنند که آنچه را بـاید بـپسندند، نـمی‌پسندند و لابد در وجودشان نقصی است. بی‌شک اینان کاملاً در اشتباهند و هیچ‌گونه ایرادی در وجودشان نیست. خطا کـلاً متوجه معلم است. ماجرا این‌است که اینان قبل از آن‌که آمادگی پیدا کنند به‌سوی کتابی رانده شـده‌اند. ایـن بدان می‌ماند که به کودکی خردسال غذای مناسب بزرگسالان را بدهیم. نتیجه چـیزی جـز سوء‌هاضمه، شکم درد شدید، و تنفر ریشه‌دار و هـمیشگی از آن نـوع غـذا نیست. تازه من مطمئن نیستم که سـرنوشت آن‌هایی که خود را وامی‌دارند تا از کتابی خوششان بیاید از این هم بهتر باشد. آنچه بـرای ایـنان پیش می‌آید واقعاً وحشت‌انگیز اسـت. وقـتی به این طـرز کـار و خـواندن عادت کردند، ذوق و سلیقهٔ شخصی آنان یـکباره مـی‌خشکد. نمی‌دانند خود به چه می‌اندیشند. احساسات واقعی و سلیقهٔ شخصی آنان کلاّ در زیـر فـشار این حس خفه می‌شود، و این هـمان نیرویی است که بـه آنان مـی‌گوید آنچه آقای فلان و خانم بـهمان به ایشان سفارش کرده خوب است و البته که باید از آن خوششان بیاید. ❇️ ادامه دارد... . ‌‌‌️@pdf_kotob_e_ada
✳️ چگونه از خواندن لذت ببریم؟ ✳️ برگرفته از مقاله‌ای به قلم لئونارد استرانگ ✳️ بخش : دوم این ماجرا برای تعداد زیـادی از زنـان و مردانی که با آن‌ها آشـنایی دارم پیـش آمـده است. اینان نـمی‌دانند چـه چیز خوب است، فقط مـی‌دانند کـه چه چیزهایی قاعدتاً باید خوب باشد. نمی‌دانند چه چیز را می‌پسندند، فقط می‌دانند که چیزهایی را بـاید بـپسندند. اگر کتابی یا تصویری را به آنـان نـشان دهید، اگـر قـطعه‌ای مـوسیقی بنوازید، یا صفحه‌ای را روی گرامافون بگذارید، مشاهده می‌کنید که مذبوحانه تلاش می‌کنند تا اگر موسیقی است نوازنده را بشناسند، و اگـر کـتاب است شتاب‌زده می‌خواهند نام مؤلف را بـبینند. زیـرا تـا بـرچسب آن‌ را مشاهده نکنند، نـمی‌دانند کـه باید آن را دوست بدارند یا خیر. چیزی را بدون برچسب به آنان بدهید، خواهید دید که کـمیتشان لنـگ اسـت. اینان از مدت‌ها قبل قدرت قضاوت برحسب ارزش‌های ذاتـیِ امـور را از دسـت داده‌اند. ‌‌‌️@pdf_kotob_e_adabi
📌مرض پرسش‌‌طلبی «من به تماشاخانه نمی‌روم که‌ پاسخ‌هایی برای سؤال‌های خود بیابم، بلکه برای این می‌روم که سؤال‌های تازه‌ی دیگری برایم مطرح شود.»* یونسکو این را درباره‌ی نوشتن هم گفته. اصلن اقتضای هنر و فلسفه همین است. ما نمی‌نویسیم چون چیز بیش‌تری می‌دانیم. نوشتن ابزاری است برای تسکین هر سوال با سوالی دیگر. مرض پرسش‌‌طلبی که به جانت افتاد، از نگاشتن باز نمی‌مانی. و چون به نوشتن استمرار ورزی، مبتلای سوال خواهی شد. این هر دو را برای همگان آرزومندم. و برای خودم بیش‌تر. ✍🏼 مریم کشفی *تجربه‌ی نمایش، اوژن یونسکو، ترجمه‌ی محمدتقی غیاثی پ‌ن: امشب تو پلاتو مصدوم شدم و به بازنویسی مونولوگی که وعده کرده بودم نرسیدم. باشد بعدها. ➡️ @maryamkashfi290
وبینار عملگرایی ❓چرا به برنامه‌هامون عمل نمی‌کنیم؟ ✅ برنامه‌ریزی و عملگرایی مثل آب خوردن 💬 باده علوی 👀 حضور برای همه آزاد و رایگان است. 🗓از شنبه تا چهارشنبه‌ی هر هفته، ساعت ۱۵ ⭐️لینک ورود به وبینار: https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/badealavi نکات فنی: ❗️پس از کلیک روی پیوند بالا، گزینه‌ی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست. ❗️برای ورود به اسکای‌روم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید. ❗️هر وقت به مشکل خوردید صفحه را ببندید و از نو بگشایید.