📌کتاب های مرجع
دربارهٔ واژهٔ «کتابهای مرجع» ذهنیت ناخوشایندی داشتم که پیشینهاش به دوران دانشآموزی برمیگردد.
عادت داشتم اول سال که کتابها به دستم رسید همه را کناری بیندازم و تنها کتاب فارسی یا ادبیات را با ذوق و شوق ورق بزنم ببینم قرار است چه درسهایی داشته باشیم یا به عبارت بهتر چه شعرها و داستانهایی بخوانیم.
علاقهای به یادگرفتن قواعد درستنویسی یا تاریخ ادبیات به معنی تاریخ تولد و وفات ادیبان نداشتم، فقط شعر و داستان.
یکی از همان سالها درسی داشتیم با عنوان «کتابهای مرجع». دیدن این عنوان ابتدا مرا به یاد کتابهای «مرجع تقلید» انداخت که چندتاییش را در کتابخانهٔ پدرم دیده بودم:
– چی؟ کتاب مرجع تقلید چه ربطی به ادبیات دارد؟
عکس درس هم تصویری ازخانواده پنگوئنهای سیاهسفیدی بود که در قارهٔ جنوبگان زندگی میکنند.
-جنوبگان؟ چه کلمه عجیب و نامانوسی.
متاسفانه پنگوئن هم هیچ وقت جزء حیوانات مورد علاقهٔ من نبود:
-محل زندگی: برف و یخبندان
-شیوه راهرفتن: کاملاً شخصی
(مسخرهکردن کار درستی نیست)
-شغل اصلی: شنا در آب یخ
-غذای مورد علاقه: ماهی و ماهی
-رنگ: سیاهسفید
آخر سیاهسفید هم شد رنگ؟ اصلاً کسی که هیچ وقت نمیتواند عکس رنگی بیندازد، چرا باید در کتاب رنگارنگ ادبیات جایی داشته باشد؟
به این ترتیب از خیر پیشپیش خواندن آن درس گذشتم.
بعدها که نوبت به درس رسید و به اجبار معلم آن را خواندیم، فهمیدم منظور از «کتابهای مرجع» کتابهایی است که برای مراجعهٔ مکرر مناسباند. مثل لغتنامهها و دایرة المعارفها.
این کتابها مثل شعر و داستان نیستند که با اشتیاق بخواهید از اول تا آخرشان را بخوانید بلکه باید حتما چوب و چماقی بالای سرتان باشد تا به آنها سر بزنید یا مثلا به زندگی سیاهسفید پنگوئنهای ساکن قارهٔ جنوبگان علاقمند باشید. وگرنه اصلاً لازم نیست به چنین کتابهای قطور و وحشتناکی حتا فکر کنید.
آدمیزاد دیوانه که نیست این همه کتاب شیرین شعر و داستان را بگذارد زمین و برود ببیند خانوادهٔ پنگوئنها در سرما و یخبندان جنوبگان چگونه زندگی میکنند، هست؟
همهٔ اینها البته تفکرات من پیش از نوجوانی بود.
بعدها که با دنیای کتاب و کتابت آشناتر شدم فهمیدم آنچه آدمیزاد را به سوی کتابها روانه میکند«اشتیاق دانستن» است و هرکس به فراخور حال خود اشتیاق ویژهای دارد که شاید دیگران نامش را دیوانگی بگذارند.
ضمناً تعریف کتابهای مرجع نیز در ذهنم به کلی عوض شد.
حالا از نظر من کتابهای مرجع دو دستهاند:
-کتابهایی که مجبوریم بارها و بارها به آنها مراجعه کنیم.
-کتابهایی که مختاریم و مشتاقیم که بارها و بارها به آنها مراجعه کنیم.
پیداست که دسته دوم طبق سلیقهٔ هر شخص متفاوت است.
اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که حسکردید یک بار خواندنش کافی نیست و دوست دارید بارها به بهانههای مختلف به آن مراجعه کنید، میتوانید آن را دردستهی کتابهای مرجع مخصوص به خودتان قرار دهید.
اگر کتابی شما را چنان شیفتهٔ خود کرد که دوست داشتید بارها و بارها آن را به دیگران هم معرفی کنید و دربارهاش با کتابدوستان حرف بزنید، نه تنها آن را در طبقه اول کتابهای مرجع خود قرار دهید، بلکه دربارهاش بارها و بارها بنویسید و نوشته را در کانال یا سایت شخصی خود بگذارید.
به این ترتیب کتابدوستان بیشتری از آن بهره خواهند برد و به قول معروف حق مطلب بهتر ادا خواهد شد.
پ.ن:
چند روز پیش برای دوستانم از «فرهنگهای متنوع فارسی» حرف زدم و اشتیاقم برای اشتراکگذاری آن کتابها در اینجا هم بیشتر شد.
قصد دارم هر روز یک فرهنگ را اینجا بگذارم و کمی دربارهاش بنویسم.
فاطمه ایمانی
@paknewis
«اگر کسی بود که به خوبیِ خودم میشناختمش، اینقدر دربارهٔ خودم حرف نمیزدم.»
هنری دیوید ثورو/ والدن
(تصویر مربوط به دریاچهٔ والدن است که نام کتاب ثورو از آن گرفته شده.)
@paknewis
هدایت شده از پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
madresenevisandegi-book-01.pdf
1.55M
📚 کتاب مصوّر «قدرت نوشتن»
✍️به اهتمام: شاهین کلانتری (مدیر مدرسهی نویسندگی)
کارتونیست: مازیار بیژنی
گزیدهای از بهترین «جملات قصار» دربارهی نوشتن.
در آخر این کتاب، منابع خوبی برای مطالعه هم معرفی شده.
@paknewis
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 آقا گفتند این اشعار سایه است، بروید سراغ سایه...
🔸ماجرای دفتر شعر مفقود شده هوشنگ ابتهاج(سایه) که به دست رهبر انقلاب رسید
🔹️بازنشر مستند غیررسمی۶ به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی
📥 مشاهده نسخه کامل مستند👇
khl.ink/f/55271