eitaa logo
. پنـاھ .
2.8هزار دنبال‌کننده
221 عکس
98 ویدیو
0 فایل
به هرچیز در جهان پناه بیـاوری در امان خواهـے ماند ؛ اما كافيست انسان بفهمد بی‌پنـٰاهی را♥️ اینجا پست‌گذاری صرفا دلیه‌ . برامون بنویسید👇🏽⁩ https://harfeto.timefriend.net/17236698783802 ماهِ‌ما🌙 @mahsin_scarf
مشاهده در ایتا
دانلود
"آن چنان سرگرم رویای تو هستم ، بارها دیده‌ام خواب تورا با دیده‌ی بیدار خویش!"
چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش!
باشد ای خورشیدِ پنهان ، در حجاب خویش باش!
باز هم خو میکنم با سایه‌ی دیوار خویش :)!
_حسین دهلوی_
دیدارِ تو گر صبحِ ابد هم دهَدَم دست، من سَرخوشم از لذتِ این چشم به راهی !(:
در نگاهم تو فقط منظرۀ دلخواهی💛!
و كأن وُجودك وسيلة لحُبّ الحَياة !
. پنـاھ .
و كأن وُجودك وسيلة لحُبّ الحَياة !
و انگار کہ بودنت، دست آویزی‌ست برای دل‌بستن بہ این زندگی 🤍 `
🌿📃 یک سال گذشت . . . حالا بی‌هیچ مقدمه‌ای برایت می‌نویسم . ‌. ‌. این آخرین نوشته برای توست . . . آخرین‌باری که اسمم را ؛ روی صفحه‌ی تلفن همراهت خواهی دید ؛ و از فردای امروز ؛ دنیایت از عشقی فراموش شده ؛ تهی خواهد بود . . . آخرین نامه را ساده می‌نویسم ؛ هرچند که خداحافظی از تو ؛ برایم ساده نیست . ‌. . برایت از روزهایی می‌نویسم که ؛ هر لحظه‌اش را با یاد تو گذراندم . . . با یاد تو چشم باز کردم . . . با یاد تو نفس کشیدم . . . با یاد چشم‌هایت به زندگی نگاه کردم . . . و هرروز انتظار دیدنت را ؛ در خیابان های این شهر کوچک می‌کشیدم . . . برایت از قدم هایی می‌گویم که ؛ در کوچه‌ی‌تان گذاشتم بی‌آنکه هیچ ردپایی ؛ از خود برجای بگذارم . . . برایت از حرف‌ هایی می‌گویم که ؛ در نبودَت دردِ جانم شد ؛ اما جانم تو را هرگز رها نکرد . . ‌‌. برایت می‌گویم از زخمِ زبان‌ها . . . از نگاه‌های مردم . . . از مادرم که تنها شاهدِ این عشق است . . . می‌نویسم از چک کردن های ؛ هرروز صفحه‌ی مجازی‌ات . . . از عکس‌هایی که آنقدر نگاهشان کرده ام ؛ که جزئی از مردمک چشمانم شده اند . . . می‌نویسم از تو . . . از تویی که در سخت‌‌ترین روزهای زندگی‌ام ؛ مرا رها کردی . . . و هرگز از ضربه زدن به روح خسته‌ام ؛ باز نایستادی . . . می‌نویسم از خودم . ‌. ‌. از دست‌هایی که بی‌جیب پیراهنت ؛ در زمستان قندیل می‌بندند . ‌. . و از گوش‌هایی که کمتر می‌شنوند ؛ تا مبادا آهنگ صدایت را از یاد ببرند . . . عزیز جانم ! _ مرا ببخش که هنوز تو را ؛ عزيزِ جانِ خود میدانم اما باور کن ؛ سخت است آخرین تصویر از تو را ؛ درحالی به‌یاد آورم که ؛ عزیزِ جانِ مردم شده‌ای . . . گفتم چشم هایم کمتر می‌بینند ؛ نمیخواهم قلبِ کوچکت را برای اشک‌هایی که ؛ پشت سرت ریخته‌ام مکدر کنم . . . اما به من بگو دلت برای چشم‌های گردِ ؛ از ریخت افتاده‌ام نمی‌سوزد ؟! برای موهایی که قول داده بودم ؛ به‌خاطرت بلند کنم . . . و حالا که نیستی ؛ سهم تیغه‌ی سرد قیچی خواهند شد ؟! امروز در زندگی‌ام ؛ روی نقطه‌ی دو سالِ بعد از تو ایستاده ام ؛ درحالیکه هرشب قبل از خواب ؛ به خواست خودت تو را در هر قطره‌ی اشکم ؛ غرق‌ کرده‌ام . . ‌. چقدر تو را در گریه‌هایم تطهیر کنم ؛ و به تابوت گذشته بسپارم ؛ تا از این قلب زیر پا مانده رها شوی ؟! بی تو حالی ندارم ؛ و آینده برایم شبیه خوابی است که ؛ هرگز به آن نخواهم رفت . . . امشب درحالی‌که فهمیده‌ام ؛ هرگز دوستم نداشته‌ای ؛ آخرین نفس‌هایم را ؛ در خاطرات عشق یک‌طرفه‌ام ؛ فوت کرده‌ام و چشم‌هایم را به روی صورت ماهت بسته ام تا تو را ؛ با آرزوی خوشبختی به دست عشق حقیقی‌ات بسپارم . . ‌. تو هیچگاه برای من نخواهی شد ؛ و زندگی از این پس ؛ طعم تلخ قهوه‌ی بدون شکر خواهد داد :)!
^^