eitaa logo
گروه مردمی پنـــاه
898 دنبال‌کننده
514 عکس
247 ویدیو
18 فایل
خوشا به بخت بلندم که در پناه توام😌🌿 🌟 گروه مردمی پناه؛ گروهی جهادی متشکل از زنان و مادران دغدغه‌مند که زیر نظر اساتید در حوزه خانواده و افزایش جمعیت فعالیت می‌کنند. ✅ اگر سوالی داشتید، از ما بپرسید:👇🧕 @karimi_abd @Zaynab_3366
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز ظهر و شب برای پیگیری امری به مسجد رفته بودم. چقدر جالب بود که گفتند یکی از جلسات، و برای فعالیت هرچه بیشتر آنها در بوده. گفتند حدود ۱۰۰ خانواده بالای چهار فرزند را در محل شناسایی کرده اند ولی نمی دانستند چطور بین اینها ارتباط ایجاد کنند؟! گفتم کاری که از دست گروه پناه برمیاید، برگزاری یک اردو با حضور این خانواده هاست که یک روز در کنار هم باشند و با هم دوست شوند و همدیگر را پیدا کنند. خیلی استقبال کردند و قرار شد بعد از امتحانات بچه ها، انشاالله یکی از اردوها را به خانواده های چهارفرزند به بالای این محله اختصاص دهیم.در حدود دو ساعتی که اونجا بودم، چقدر بصورت ، کار مردم را راه می انداختند و چقدر خوشم آمد که ، محلی برای بود. 👌بین دو نماز، امام جماعت اذان و اقامه‌ی یک نوزاد را پشت بلندگو گفتند و چقدر دعاهای قشنگ درباره آن نوزاد کردند. 👌به چند خانواده شناسایی شده ارزاق دادند. 👌خانمی آمد و مبلغ بالایی برای کارتخوان کشید و قرار شد که به نیازمندان وام بدهند. 👌اعلام کرده بودند هر یک از نمازگزاران یک انار بیاورند که در ارزاق شب عید نیازمندان بگذارند؛ بعضی ها یک انار و بعضی ها یک کیسه انار و پرتقال و نارنگی آورده بودند. 👌یک ماهی فروش جلوی مسجد بود؛ چقدر شیرین بود که فعالین مسجد، کارتشان را دادند که من پول ماهی پدر ۶ فرزند را با حفظ آبرویشان حساب کنم. چقدر حس خوبی بود که یک پدر جلوی فرزندان و دامادش، با یک کیسه برنج، یک کیسه ارزاق، پوشک، ماهی و انار، دست پر به خانه برود. الحمدلله🤲 👌یک نفر دیگر تعدادی لباس و کاپشن آورد که به نفع جبهه مقاومت بفروشند. 👌 تعدادی گل‌سر دخترانه و کارت پستال ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بهشون تحویل دادند و تاکید داشتند حتما دست اون بانی خیر برسه💫 و.... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 هوا امشب خیلی سرد بود ولی داغی چایی روضه حین دعای کمیل، امشب را با همه سرمایش به یکی از به یادماندنی‌ترین خاطرات تبدیل کرد. زندگی زیباست... فقط کافیه همه‌‌مون هوای همدیگه رو داشته باشیم....❤️ 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
یکی از خواهران که با افرادی که فرم ثبت نام را پر کرده اند تماس میگیرند و اعتکافشان را قطعی میکنند، گفتند یک مهمان 🌟از شهر کمیجان استان مرکزی🌟 داریم. گفته بودند از طریق کانال استاد پوراحمد خمینی از این اعتکاف مطلع شدند. ✨✨✨✨✨ امسال دلشان، هوای مشهد و قم را داشته که جور نشده بود؛ میخواستند در یک مسجد شهدایی معتکف شوند که شهدای مسجد همت آباد، بصورت خاص ایشان را دعوت کردند.💫💫💫 نگران غربت و تنهایی در این جمع بودند که دوستمان گفته بود ما همه در این ۳ روز با هم خواهر و مهمان شهدای این مسجد هستیم. 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
چقدر ساعت ۱۰ تا ۱۲ امشب قشنگ بود! از دور، مسجد با آذین سبز مشخص بود. شهدا جلوی در به استقبال ایستاده بودند و گویی با رد شدن از جلوی هر بوم که تصویر بزرگ شهیدی بود، سلام و خوش آمدگویی می‌کردند.✋ خیلی دیدن خانواده هایی که با چمدان و کوله بار سه روزه‌شان، راهی خانه‌ی خدا می‌شدند لذت‌بخش بود... 💫💫 هر مهمان در میان عطر گلدان‌های گل نرگس🪴 و شمع‌های قلبی 🪔و بوی اسپند، پله ها را در حالیکه ناظر تصاویر شهدای مسجد بود در می‌نوردید.☺️ پدران و زوج‌های جوان، با دختران و نوعروسانشان در حال خداحافظی بودند که می‌گفتیم بفرمایید داخل مسجد، عکس یادگاری بگیرید و چه صحنه هایی با چادر و دسته گل عروس در کنار شهدا در شب میلاد مولی الموحدین علی (علیه السلام) رقم خورد...📸 از یک نفر شنیدیم که گفت استقبالشان که خیلی جذاب بود برویم سراغ مرحله‌ی بعد.😊 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 و 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
شب میلاد امیرالمومنین، برای اولین بار وقتی وارد حیاط مسجد همت‌آباد شدم، در حالی که بوی گل نرگس فضای مسجد را پر کرده بود، احساس کردم گویی عکس‌های شهدا به من خوش‌آمد می‌گفتند. آن فضا، با تمامی سادگی‌اش، سرشار از معنویت و انرژی مثبت بود؛ طوری که تمام وجودم را در بر گرفت و احساسی عمیق، همچون یک لایه نورانی، بر قلبم نشست. گویی در آن لحظه، به دعوت شهدا آمده بودم؛ دعوتی که در سکوت، صمیمانه مرا به سمت خود می‌کشاند. در آن فضا، از من خواسته شد که عکسی با شهدا بگیرم؛ عکسی به‌ سبک عروس و داماد، بی‌آنکه بدانم قرار است در اعتکاف، مهمان نو عروس شهید نوید صفری باشم.✨✨ اما آن روز، بیشتر از یک روز توفیق خادمی نصیبم نشد و امروز، پس از گذشت یک هفته از اعتکاف، راهی شهر ری شدم. ناخودآگاه، گام‌هایم مرا به سمت بهشت زهرا هدایت کرد. از لحظه اذان ظهر گذشته بود و من در جستجوی جایی بودم تا نماز ظهر را به‌جا آورم. در همان لحظه، به ذهنم خطور کرد که ای کاش توفیق زیارت شهید صفری را داشتم. ای کاش می‌دانستم مزارشان کجاست تا به زیارت آن شهید عزیز بروم. ولی با خودم گفتم وقت کم است و من هم که نمی‌دانم کجاست. ان‌شاءالله دفعه بعد. در دل گفتم: «همین‌جا سلامی به اولین شهیدی که می‌بینم می‌دهم و می‌روم.» چند قدمی جلوتر رفتم و ناگهان فضای یک مزار نظرم را جلب کرد. به خودم گفتم: «همین مزار را زیارت می‌کنم و برمی‌گردم...» هنگامی که به سنگ مزار رسیدم، چشمم به نام شهید نوید صفری افتاد و احساس عجیبی داشتم. دل تو دلم نبود. اشک شوق در چشمانم حلقه زد و بغض در گلویم حبس ماند. واقعاً باورم نمی‌شد که هنوز یک هفته از اعتکاف نگذشته، حالا به مزار او آمده‌ام. حس عمیقی در دل داشتم، گویی تک‌تک کسانی که در این اعتکاف حضور داشتند، با دعوتنامه‌ای از جانب شهدا و این شهید عزیز به آن مکان قدم گذاشته بودند و من هم باید به فیض زیارتشون می‌رسیدم. شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود... 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
در محضر آقا اباعبدالله در بارگاهی که رافت‌ومهربانی خیرات می‌کنند به نیابت همه عزیزانم😊 دارم میرم زیر قبه 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
خوب شدن حال دل یک مادر با مشاوره🌟 پنجشنبه شب بود.🌘 یکی از دوستانم پیام داد📩 لطفا بهم شماره‌‌ی بده. خیلی مضطرب بود. کاری بهش سپرده بودم و عذرخواهی کرد و گفت چرا دروغ بگم؟ تمرکز ندارم!😣 پیگیر بود که جمعه پیش مشاور برود مرکز مشاوره‌ی «گروه جهادی تبلیغ در بازار امام خمینی (ره) تهران» رو بهش معرفی کردم و گفتم البته جمعه‌ها تعطیل هست. تشکر کرد و خداحافظی کردیم. ۵ روز بعد بهش زنگ زدم☎️ و گفت: سلااااااااام 😍 ( از لحن سلام کردنش حال دلش را فهمیدم☺️) بعد از احوالپرسی، گفتم راستی مرکز مشاوره رفتی؟ گفت: بله. چقدر خوب و تخصصی بود و من نیاز به مشاوره‌ی تخصصی داشتم. خیلی خوب راهنمایی کردن و چقدر عالیه که رایگانه؛ خیلی‌ها نیاز به مشاوره دارند ولی شاید توان پرداخت ۵۰۰ هزار تومن یا یک میلیون هزینه‌ی مشاوره برای یک جلسه را نداشته باشند. خیلی خوب بود و به دوستم هم معرفی کردم که استفاده کنه.‌. 👌جالب بود؛ گفت در این چند ماهی که با پناه آشنا شده‌ام، اتفاقات خیلی خوبی در زندگیم افتاده.🌱🌱 گفتم حالا که حال دل خودت خوب شده، کاری کن که حال دیگران را هم خوب کنی.🪴🪴 گفت بچه‌ی فلان محله هستم و افراد آنجا را می‌شناسم. مدیر یکی از پناه مادری ها شد و افراد زیادی را به گروه دعوت کرد و آن گروه الان فعالیت خوبی دارند.🌺🌺 🔰 گروه مردمی پناه @panah_mardomi
46.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در بازار شلوغ شهرری، قبل از رسیدن به حرم، داشتم درباره‌ی ویزیتهای فرزندآوری پناه بصورت تلفنی با یکی از دوستان پناهی که قبول زحمت کرده بودند هماهنگ میکردم؛ با نیت خاصی وارد حرم شدم. ✨✨ به درخواست بچه ها، در حیاط نشستیم. صدای تلاوت دلنشین آیاتِ قرآن بلند شد؛ آیاتی که گویا برایِ ما خوانده می‌شد: «یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَىٰ لَمْ نَجْعَلْ لَّهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا...» *«ای زکریا! ما تو را بشارت می‌دهیم به پسری که نامش یحیی هست...✌️ تکِ تکِ کلمات، مثلِ قطره‌های نور، روی دلم می نشست.✨✨ زکریا هم وقتی این بشارت را شنید، پرسید: «رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا...» *«پروردگارا! چگونه برای من پسری خواهد بود، حال آنکه همسرم نازاست و من از پیری به فرسودگی رسیده‌ام؟!»* اما خداوند، وعده‌اش راست بود. یحیی آمد، نویدِ زندگی💫🏵💫🏵 👈 قبل از اذان مغرب روز جمعه، موقع استجابت دعا، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، از ته دل از خدا خواستم زمینه ساز افزودن به شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام باشیم.🤲 دلم خیلی روشنه.... خیلی به این کار امید داریم... از ما حرکت، از خدا برکت...🌱🌱 انشاالله مشاوره‌های فرزندآوری، آغاز یک کار پرخیر و برکت باشه🤲 🔰 گروه مردمی پناه https://zil.ink/panah_mardomi
آقا سید! کنار مزارت، اولین دورهمی صمیمانه‌ی پناه مادری شهرری را برگزار کردیم و مزار شما نشانه دورهمی ما بود تا راه رو گم نکنیم. اومدیم سر مزارت و باهات عهد کردیم ان‌شاالله بعد از شنیدن خبر بارداری اولین نفر از مراجعه کننده‌‌هایی که مشاوره‌ی فرزندآوری می‌خواهند، دوباره با گروه پناه، خدمت مادر عزیزت برسیم. مطمئنیم خیلی زود ان‌شاالله این دیدار رقم خواهد خورد🤲💫💫 مقداری گل و شکلات هم متبرک به سنگ مزارت برداشتیم تا به مادران آینده بدیم.🙏😊🌹 دست شما درد نکنه، منتظر جور کردن قرار با مادرتون هستیم. الوعده وفا... ❇️درخواست مشاوره‌ی حضوری فرزندآوری https://formafzar.com/form/iv9lw 🔰 گروه مردمی پناه https://zil.ink/panah_mardomi
گروه مردمی پنـــاه
آقا سید! کنار مزارت، اولین دورهمی صمیمانه‌ی پناه مادری شهرری را برگزار کردیم و مزار شما نشانه دورهم
سلام و نور خدمت آقاسید بزرگوار! شما چقدر زود حاجت می‌دهید! دیروز و امروز، خبر بارداری ۲ نفر از عزیزانی که خیلی در شهرهای مختلف برای فرهنگ‌سازی یکشنبه های فاطمی زحمت کشیدند و به نیت خادم حضرت زهرا (س) برای خوب کردن حال دل مادران تلاش کردند رسید. خانم‌هایی که خیلی وقت بود در آرزوی فرزند بودند و چقدر خوب حضرت مادر (س) حال دلشان را خوب کرد. 🤲 الحمدلله رب العالمین🤲 🔰 گروه مردمی پناه https://zil.ink/panah_mardomi
صبح امروز، در فضایی آکنده از اندوه، به بهشت زهرا قدم گذاشتم؛ جایی که خانواده‌های داغدار شهدا، برای وداع و خاکسپاری عزیزان خود که در حملات بی‌رحمانه رژیم صهیونیستی به خانه‌ها، بیمارستان‌ها و ادارات و... به شهادت رسیده‌اند، گرد آمده بودند. در میان گریه‌ها، آه‌ها، صحنه‌ای متفاوت اما آرامش‌بخش توجه مرا جلب کرد. گروهی از بانوان، با چهره‌هایی مهربان و رفتاری خواهرانه، در کنار خانواده‌های شهدا حضور داشتند. آنان با نهایت احترام و آرامش، در کنار مادران، همسران و فرزندان شهدا می‌نشستند، آن‌ها را در آغوش می‌کشیدند، شربتی برای تسکین کام تلخ‌شان تعارف می‌کردند و با کلماتی از جنس همدلی، مرهمی می‌شدند بر دل‌های زخم‌خورده. در گفت‌وگو با یکی از اعضای این گروه، متوجه شدم این جمع فداکار که همه روسری سبز بر سر داشتند، تحت عنوان «گروه مردمی پناه» فعالیت می‌کنند. سرگروه این مجموعه، خانم خراسانی‌نژاد، در پاسخ به پرسش من درباره فعالیت‌های‌شان گفت: «هر روز از ساعت ۸ صبح تا بعدازظهر و حتی شب، گروهی متشکل از مشاوران و داوطلبان مردمی در قطعه شهدای بهشت زهرا حاضر می‌شوند تا در سخت‌ترین لحظات، همراه خانواده‌های داغدار باشند. درست است که مقام شهدا بسیار والا و خانواده‌ها صبور و مقاوم‌اند، اما لحظه وداع، یکی از دردناک‌ترین لحظات است. ما آمده‌ایم تا بگوییم این خانواده‌ها تنها نیستند و سهم کوچکی از دین خود به شهدا را ادا کنیم.» 👌این حرکت انسانی و داوطلبانه، جلوه‌ای بی‌نظیر از و است. در میانه اندوه و غم، چنین صحنه‌هایی نه‌تنها را زنده نگاه می‌دارند، بلکه عمق فرهنگ همیاری و مهربانی را به‌خوبی به تصویر می‌کشند. در پایان، تنها می‌توان گفت: خداقوت به گروه پناه، و خداقوت به مردمی که حتی در دشوارترین لحظات، پشت یکدیگر را خالی نمی‌کنند. https://zil.ink/panah_mardomi
بابا رفت، تو اومدی...🕊🕊 🔹️ در تقویم زندگی هرکس، شب تولد فرزندش نقطه‌ای درخشان است. شبی که باید با لبخند آغاز شود و با آغوش پایان یابد. اما برای شهید رمضانعلی چوبداری، این شب، حکایتی تلخ اما باشکوه شد. دیدار با بهشت، هم‌زمانِ وداع با زمین. 🔹️ شهید رمضانعلی چوبداری، در شب تولد فرزندش، تولدی دوباره یافت.... تولدی در افق سرخ شهادت، در عرش پرستاره‌ی مجاهدان راه حق. ‌‎‌‎‌‌‎‌ 🔰 گروه مردمی پناه https://zil.ink/panah_mardomi
✍ پیام‌هایی که در گروه ندیده بودم، عدد ۲.۲k را نشان می‌داد. ماشاالله از آن گروه‌های شلوغ بود؛ پیام‌های «خوش به سعادتتون» و «ما رو هم یاد کنید»، حس کنجکاوی ام را برانگیخت! گفتم ببینم کی کجا رفته! دیدم یکی از دوستان خیلی خوب و فعالمون سر مزار سردار شهید حاجی زاده و بقیه‌ی شهدا رفتن. منزلشون در یکی از شرقی‌ترین مناطق تهران بود. سریع تلفن رو برداشتم و گفتم بهشت زهرا هستید؟ گفت: بله، حالم خیلی خراب بود و اومدم اینجا روحیه بگیرم و با شهدا خلوت کنم. گفتم دوستانمون در معراج هستند، حتما برید و سری بهشان بزنید. ساعت ۶ عصر بود. گفتم دوستان از ۸ صبح آنجا بودند، ببینم هنوز هستند؟ با دوستان پناه که تماس گرفتم گفتند کم کم داریم میرویم. گفتم بمونید تا این بنده خدا بیاد پیشتون. بعد از چند دقیقه، بهم زنگ زدند و گفتند فقط می‌خوام ازتون تشکر کنم که من را با اینجا آشنا کردید! حالم خیلی بد بود ولی الان حالم خیلی خوب شده و انشاالله می‌خوام بعدش برم شهرری... سه شنبه بود. گفتند من دبیر هستم و دوشنبه و چهارشنبه ها کلاس دارم ولی انشاالله پنجشنبه میرم. بعدش هم به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و یکی از روسری های سبز پناه را از یکی از خادمین قدیمی تحویل گرفتند که پنجشنبه انشاالله با ظاهر پناهی به جمع خدام شهدا بپیوندند.... 🔰 گروه مردمی پناه https://zil.ink/panah_mardomi