- ملجَاء🇵🇸 -
سرآغازِ حروف شاید از "الفِ" بلند قامت نباشد و به "ی" ختم نشود . شاید حروف، از چشمانِ خوش نقشِ کسی مت
پس از نبودِ من ،
مرا در نوشتههایم بخوان !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درحالی که او ما را از درون میبیند !
در انتظارِ گذشتن از اینها و آنهایی که با متکی به "این نیز بگذرد" قرار بود بگذرند، قلممان خُشک و بیجان شد.
نه این گذشت، نه آن ..
فقط ما در گوشهای از چهاردیواریِ خیال نشستیم
و انتظار میل کردیم.
کلمات هم دیگر از قلمِ بیرمقمان خسته و دلزده شدند اما امیدِ پرنور همچنان به وقتِ خستگیهایمان، لا به لای انتظارهای طولانی و کُشنده، آغوشِ سبز به رویمان میگشاید،
حیاتی دوباره به روحمان میبخشد و
در گوشمان زمزمه میکند:
انتظار را چاره چیست عزیزِ غمگینِ من؟
- میم.عین -
[ از لا به لای الف تا راءِ انتظار* ]
عجیبة احوالنا ..
کاختناق الحبل ،
کاشتیاق قسی القلب ،
و حتی کعطش الماء ،
عجیبة احوالنا المتناقضة !
عجیبه حالمون ..
مثلِ خفگی یه طناب ،
مثلِ دلتنگیِ یه دل سنگ ،
و شاید هم مثلِ تشنگیِ آب ،
عجیبه که درگیرِ حسای متناقضیم !
- ملجَاء🇵🇸 -
گاهی وقتام باید از هجومِ بیرحمِ فکر و
خیال ، پناه بُرد به صفحاتِ پُر از کلمهی
کتاب که ذهن آروم بگیره ، بشینه سر
جاش ، کار همیشگیشو بکنه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سستتر از خانههای عنکبوت !
- ملجَاء🇵🇸 -
[ آقا جون همیشه لا به لای خستگی در کردنا و سر کشیدنِ استکانِ چایِ لبسوزش میگفت : بابا جون، اگه یه ج
کتابِ خیال را ورق زدم و باز هم شروع کردم به خواندنِ حرفها و نصیحتهای چند رنگش .
به صفحهی هجدهم که رسیدم، بعد از کمی مکث، آرام آرام و خط به خط زمزمه کردم :
[ حواست به خوشحال کردنِ آدمها هست ؟ از آن دسته خوشحالیها که کوچک و ناچیزند اما هفت آسمان شوق میدهند و بازمیگردانند .
خوشحال کن آنهایی را که فقط در لباسِ شادی زندگی میکنند ..
تاریخِ انقضایِ خوشحالیِ آدمها زودتر از آنچه به نظر میرسد تمام میشود،
نگذار کمرِ پلکِ عزیزِ درماندهای خم شود. ]
طبقِ معمول کتاب را سر جایش گذاشتم، درِ چوبیِ اتاقِ خیال را بستم و به آغوشِ فکرهای پی در پی رفتم،
با این تفاوت که این بار فکرها خاکستری و غم زده نبودند ..
- میم.عین -
[ از اتاقِ خیالِ دوست داشتنی* ]
کاش میشد آدمی گاهی، فقط گاهی !
به اندازهی نیاز بمیرد، بعد بلند شود،
خاکهایش را بتکاند،
اگر دلش خواست برگردد به زندگی،
دلش نخواست بخوابد تا ابد ..
- شکیباییِ ماندگار -
گاهی وقتام خودتو سرگرمِ هزار و یک جور
کار میکنی، که فقط اون یدونه حسی که
توی بیکاری محکم ذهنتو بغل میکنه
نیاد سراغت .