«اغلق النافذة التی تؤذیک مهما کان المنظر الجمیلا.»
«پنجرهای که بهت آسیب میزنه رو ببند هر چقدر که منظرهی قشنگی باشه.»
میگفت: حالا ما فکر کردیم صداقت چیز جالبی در برخورد است و داشتیم با خودمان حال میکردیم زدند دک و پوزمان را پایین آوردند. عزیزان گویا دروغ خوب است دروغ؛
قدرك أنتِ فهو أن تكوني حبيبتي
ولن تهربي من هذا القدر أبداً...
سرنوشتِ تو آن است که محبوبِ من باشی
و هرگز از این سرنوشت گریزَت نخواهد بود...
نزار قباني
اونجا که رسول یونان اول یکی از شعراش نوشته بود:
اگر تو نبودی عشق نبود و همینطور اصراری برای ادامه زندگی…
احمد شاملو خیلی قشنگ میگه: سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت. به رقص درآیی. قصه عشق، انسان بودن ماست اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست سرت را بالا بگیر و لبخند بزن ”فهمیدن” کار هر آدمی نیست...
بله، دارم گریه میکنم اما احساس بهتری پیدا خواهم کرد. این طبیعت انسان است که یک زخم کهنه را درمان میکند و خودش را برای بستن یک پوستهی جدید آماده میسازد.
- دیالوگ
در جهانی که هر روز در حال تغییر است و هیچ چیز قابل پیشبینی نیست، باور دارم نداشتنِ احساس خوب، کاملاً طبیعی است. عیبی ندارد اگر حالمان خوب نباشد. حقیقت این است که اگر گاهی غرقِ بلاتکلیفی و نگرانی و خستگی و التهاب نشوید، شاید واقعاً نمیدانید در دنیا چه خبر است
- الیف شافاک
أن تحب أحداً يعني أنك تراه بالشكل الذي شاء الله أن يكون هكذا.
دوست داشتن یک نفر یعنی دیدن او به همان صورتی که خدا خواسته است.
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم ؟!
یعنی تو باور میکنی ؟!
شمردهای ؟!
کی شمرده است ؟!
جز سیاست مدارها دیدی کسی آدم بشمرد ؟!
باور نکن نارنجی ...
باور نکن سبز آبیِ کبودِ من ...
باور کن همهی دنیا فقط تویی🍊
" بقیه تکراریاند "
خانوم هایده بهترین توصیف از شب رو کرده اونجا که میگه:
شب که از راه میرسه، غربتم باهاش میاد...
قاعدهی بیستونهم: تقدیر به آن معنا نیست که
مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین
سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: "چه
کنم، تقدیرم این بوده" ، نشانه جهالت است. تقدیر
همه راه نیست، فقط تا سر دوراهیهاست. گذرگاه
مشخص است، اما انتخاب گردشها و راههای
فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگیات
حاکمی و نه محکوم آن.
- ملت عشق؛ الیف شاکاف
«أشعر أَنَ شيئًا تحطمَ في أَعماقي غيرَ الأضلاع ، شيءٌ أهمُ مِن العِظام لا يُمكن ترميمهُ على الإطلاق…!»
«احساس میکنم در ژرفایم چیزی غیر از دندههایم شکست ، چیزی مهمتر از استخوانها که هرگز نمیتوان آن را ترمیم کرد...!»
بیا و سرت را بر سینهام بگذار
تا این زندگی
به رنجی که میکشیم ، بیارزد...
#جمال_ثریا
#فروغ_فرخزاد واقعا به چه درجه ای از درک و شعور رسیده بود که گفت:
"دردی که انسان را به سکوت وا میدارد
بسیار سنگین تر از دردیست ک انسان را به فریاد وا میدارد!
و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند
نه به سکوت هم..."
«أثقلُ شيء قد تحملهُ في صدرك: الكلام الّذي ضاعت فرصتُه…!»
گاهی چیزی که بیش از همه بر سینهات سنگینی میکند : حرفیست که فرصت گفتنش از دست رفته...!»
توی فیلم رهایم کن یه #دیالوگ بود که میگفت:
من با یه نخ به این دنیا وصلم
اون نخم ، تویی!