•پَناه|ᴘᴀɴᴀʜ•
#شازدهکوچولو #ـهِنـٰاسـ
آخ، شازدهكوچولو!اينجوري بود كه من كمكمك از زندگي محدود و دلگير تو سر در آوردم. تا مدتها تنها سرگرمي تو تماشاي غروب آفتاب بوده... به اين نكته صبح روز چهارم بود كه پي بردم؛ يعني وقتي كه به من گفتي:
-من غروب آفتاب را خيلي دوست دارم. برويم فرو رفتن آفتاب را تماشا كنيم...
_هوم، حالا حالاها بايد صبر كني...
- واسه چي صبر كنم؟
-صبر كني كه آفتاب غروب كند.
اول سخت حيرت كردي بعد از خودت خندهات گرفت و برگشتي و به من گفتي:
-همهاش خيال ميكنم تو اخترك خودمم!
-راستش موقعي كه تو آمريكا ظهر باشد همه ميدانند تو فرانسه تازه آفتاب دارد غروب ميكند. كافي است آدم بتواند در يك دقيقه خودش را برساند فرانسه تا بتواند غروب آفتاب را تماشا كند. متاسفانه فرانسه كجا اينجا كجا! اما تو اخترك تو كه به آن كوچكي است همينقدر كه چند قدمي صندليت را جلو بكشي ميتواني هر قدر دلت خواست غروب آفتاب را تماشا كني.
-يك روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا كردم!
و كمي بعد گفتي:
-خودت كه ميداني... وقتي آدم خيلي دلش گرفته باشد از تماشاي غروب چه لذتي ميبرد.
-پس خدا ميداند آن روز چهل و سه غروبه چهقدر دلت گرفته بود...
اما شازدهكوچولو جوابم را نداد.
#شازدهکوچولو #آنتواندوسنتاگزوپهری #یهقاچکتاب 📚✨🌙
#ـهِنـٰاسـ