eitaa logo
جمع خوانی کتاب پند
142 دنبال‌کننده
116 عکس
21 ویدیو
11 فایل
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ ••••••••••••●●○○●●•••••••••••• پرورش نخبگان دانشگاهی جمع خوانی کتاب و گفتمان تخصصی . . . . . . . 🆔 @Mukafara_admin@mukafara | @zhico_ir 📸 Instagram.com/mukafara ••••••••••••●●○○●●•••••••••••• ─┅┅─═ஜ۩____۩ஜ═─┅┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ ••••••••••••●●○○●●•••••••••••• 🌔 آسمان دزد است کشتی حالِ بادش را ندارد او فقط از دزد دریایی نمادش را ندارد باز می‌پرسی که کشتی‌های من غرق است؟ آری مثل معتادی که خرج اعتیادش را ندارد باغ وحشی را تصور کن که می‌رقصد پلنگی تاب اشک ما و مرگ هم نژادش را ندارد بی قرارم مثل وقتی مادری با یک شماره می‌رود تا باجه‌ها اما سوادش را ندارد … حکم جنگ آمد تصور کن که سربازی نشسته غیرتش باقی‌ست اما اعتقادش را ندارد آب راکد را که دیدی؟ چون سرش بر سنگ خورده رود بود و حال شوق امتدادش را ندارد درد یعنی شاعری در دفتر شعرش ببیند مثل سابق دیگر آن احساس شادش را ندارد @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●•••••••••••• ─┅┅─═ஜ۩____۩ஜ═─┅┅─
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ | تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندان گناهان یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را "یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین" هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را ای که با لب‌های تشنه قتل صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را ... ✍️ مجتبی خرسندی @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ | "سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث" آلوده‌ی گناهــــــــــم   يَــــا غَافِرَ الْخَطَايَا در ورطه ی عذابــم  يَــــــا كَاشِفَ الْبَلايَا شرمنده و پشیمان ، آورده ام به سویـت درد دلی فـــــــراوان يَا سَامِـــــعَ الشَّكَايَا نزد تو رو سیاهم، امـــــا میــــــان مردم دادی تو آبــــرویم ، يَــــــا سَاتِـرَ الْخَطَايَا سرگـــــرم آرزو و ، افتــــــاده در گناهـم از بند کن رهایـــم يَــــــا مُـطْلِقَ الْأُسَارَى پایان راهـــم اما ، امیّــــــد دارم امشـب من به نـــگاه لطفت يَــــا مُنْتَهَى الرَّجَايَا حاجـات من زیاد است ، اما برای تو کـم پس لطف،کن عطـا کن يَـامُجْزِلَ الْعَطَايَا دلتنگ کربلایــــم ، بنویـــــس در بـــراتم یک ســـال پر زیـــارت يَـــــا رَازِقَ الْبَرَايَا ✍️میلاد خانی @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را» تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را پُر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله ها را ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بله ها را بگذار ببینیم بر این جغد نشسته یک بارِ دگر پر زدن چلچله ها را یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش بگذار که دل حل بکند مسئله ها را ... 👤🖤 @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ | من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی ... 👤 @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ پیش دلت، ثروت دنیا، رقمی نیست گو برود مال، یار هست و غمی نیست مُلک دلت را زدی به نام محمد ثروت تو چیست؟ یک سلام محمد تاجر خوش‌ذوق، ذوق سیم و زرش نیست جز خود یوسف، حواله‌ی دگرش نیست روح از این دام، رها ساخته‌ای تو بُرده‌ای آن روز، که دل باخته‌ای تو روح، رها ساختن، این است تجارت مثل تو دل باختن، این است تجارت در دلت آیات کوثر است، خدیجه! چار نوه داری و چقدر نتیجه در رخ سادات، همچنان اثر توست این همه نور، از نتایج سحر توست اشک ملائک، کنار جسم تو رود است آه! یتیمی برای فاطمه زود است ای که در ایمان، تو مادر همه بودی! کاش شب ازدواج فاطمه بودی جان جهان، بر سر بالین تو آمد گفت که مدیون مهر توست، محمد جای کفن، پیرهن آورد برایت سبقت از احمد، ولی گرفت خدایت ما به فدای تنی که در کفنی نیست بر تن صد چاک او، پیرهنی نیست @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی ... 👤 @pand_ir@mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••
دردم این است که من بی‌ تو دگر از جهان دورم و بی‌ خویشتنم تا جنون فاصله‌ای نیست از اینجا که منم مگرم سوی تو‌ راهی باشد چون فروغ نگه‌ات ورنه دیگر به چه‌کار آیم من ...! 👤 @pand_ir@mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••