eitaa logo
در ٺـَمـنـاے حُـســیـن
178 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
946 ویدیو
46 فایل
𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱: ⊰✾﷽✾⊱ بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰــاهْ ••💚 شڑؤعـ ؋عاڶيټ❢¹³⁹⁹/⁸/⁸🦋 ٹإېمـ تبادڷــ :࿚²¹❥ ᷦكپى مطإڶب‌𖢴بآ صلؤٳٹ بڒٱي آقأ ٱمٱم زمإڹ💜🌸 ڸيڼڮ ڭٳڹأل.... @pandaneham ارتباط @a_bcdefg_h
مشاهده در ایتا
دانلود
💠رمـــــان 💠 قسمت به سرکوچه نگاهے👀 انداخت با دیدن 🔥نازی🔥 و زهرا 👭دستی برایشان تکان داد😍👋 و سریع به سمتشان رفت نازی _به به مهیا خانوم چطولے عسیسم مهیا یکی زد تو سر نازی _اینجوری حرف نزن بدم میاد با زهرا هم سلام و احوالپرسی کرد زهرا تو اکیپ سه نفره اشان ساکترین بود 😊و نازی هم شیطون تر و شرتر _خب دخترا برنامه چیه کجا بریم ?? زهرا موهای طلایشو که از روسری بیرون انداخته بود را مرتب کرد و گفت _فردا تولد مامان جونمه میخوام برم براش ✨چادر نماز✨ بگیرم😌 تا مهیا خواست تبریک بگه نازی شروع کرد به خندیدن _اخه دختره دیوونه چادر نماز هم شد کادو چقد بی سلیقه ای زهرا ناراحت ازش رو گرفت 😒مهیا اخمی به نازی کرد😠 و دستش را روی شانه ی زهرا گذاشت _اتفاقا خیلی هم قشنگه بیا بریم همین مغازه ها یی که پیش مسجد هستن اونجا پیدا میشه😎 با هم قدم می زدند و بی توجه به بقیه می خندیدند😄😀😁 و تو سر و کله ی هم می زدند وارد مغازه ای شدند که یک پسر بسیجی پشت ویترین ایستاده بود که به احترامشون ایستاد نازی شروع کرد به تیکه انداختن😏 زهرا هم با اخم خریدش را می کرد مهیا بی توجه به دخترا به سمت 💚تسبیح ها💚 رفت یکی از تسبیح ها که رنگش فیروزه💙 ای بود نظرش را جلب کرد با دست لمسش کرد با صدای زهرا به خودش امد _قشنگه😍 _اره خیلی☺️ زهرا با ذوق رو به پسره گفت همینو میبریم 💙 🍃ادامہ دارد.... @pandaneham