😍😍 #طوووووووفان_پاییزی😍😍
🐝 🎺 ویژژژژه #بانوان ➰🐡
بزرگترین #هولدینگ و #تولیدی ملزومات حجاب ،برای اولین بار در سراسر کشور انقلاب میکند😳😳😳
ست های ارزان قیمت و متنوع با هدایای #اورانوسی بی قید و شرط😍😍
تخفیفاااااات ویژه🙃🙃
به مدت #محدود😒
سریع عضو بشید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785
👆بدووووو تا تموم نشده😍👆
۱ آذر ۱۳۹۹
✨رسول خدا (ص) فرمودند: هر صدقه اى که براى میّت داده مى شود، فرشته اى آن را به مانند طبقى از نور مى گیرد و به کنار قبر مى آورد و مى گوید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ» این هدیه را خانواده شما براى شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل مى گیرد و وارد قبرش مى کند که همین سبب فراخى قبرش (و آسایش و آسودگى او) مى گردد.✨
نماز و روزه استیجاری و ختم قرآن برای اموات هدیه هایی بزرگ و ارزشمند هستند از آنها دریغ نکنیم، تعدادی از مؤمنین و طلاب که برای خواندن نماز، روزه گرفتن، ختم قرآن، سایر ختمها اعلام آمادگی کرده اند، منتظر سفارشات شما هستند.😍
⇩راه ارتباطی جهت سفارش⇩
@Nadebon314
⇩آیدی کانال⇩
@Nemez_12
۱ آذر ۱۳۹۹
🌟تبلیغ پست 10
🌟عمومی بجز رمان و فروشگاهی
🌟محدود
🌟#گروه اول
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3287023647Cf6d6ab52e0
۱ آذر ۱۳۹۹
رمان آنلاین وجنجالی #الهه_بانوی_من
دو زانو نشستم زمین و زیر لب گفتم :
-نه دایی ....اونو نخور .
نگاه همه جلب من و التماسم شد. دایی بی توجه به من و التماسم یه قاشق پر از سالاد رو گذاشت دهنش و من بلند گفتم :
_واای .
و بعد برای اینکه چهره ی سرخ شده دایی رونبینم دستمو جلوی چشمام گرفتم . فاصله ی بین عکس العمل من و عکس العمل دایی فقط چند ثانیه بود.صدای فریاد دایی همه رو متعجب کرد :
_سوختم ...وای سوختم ... طاهره آب بیار .
زن دایی دوید و ماست و آب و خیار و همه رو با هم کنار دست دایی گذاشت ولی اون یه قاشق آتش فلفلی که من زدم به سالاد ، حالا حالاها قصد خاموش شدن نداشت .حالا من مونده بودم و صدای خنده ی حسام که انگار داشت ، فیلم طنز می دید و از خنده غش کرده بود . با اخم و تخم های مادر و پدر
حسام هم میون خنده هاش گفت :
_ من بارها به بابا گفتم که از خیر هوس های شکمی بگذر که بد جوری عذاب داره ...اینم نمونه اش .
این وسط دایی تنها کسی بود که با صورتی سرخ شده داشت به من نگاه میکرد
https://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c
۱ آذر ۱۳۹۹
خلاصه : دختری شر و شیطون ، که با پسر دایی مذهبی اش حسابی لج افتاده ، در یک ظرف سالاد یک قاشق فلفل میریزه و میزاره جلوی پسر دایی اش ، ولی دایی شکموش اون رو بر میداره و میخوره 😂😂😂😂😂
رمان انلاین به قلم زیبای نویسنده محبوب ایتایی ها #مرضیهیگانه 😍😍
رمانی سراسر عاشقی و کل کل و لجبازی های توووووووپ🙊🙈
https://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c
۱ آذر ۱۳۹۹
رمان آنلاین وجنجالی #الهه_بانوی_من
دو زانو نشستم زمین و زیر لب گفتم :
-نه دایی ....اونو نخور .
نگاه همه جلب من و التماسم شد. دایی بی توجه به من و التماسم یه قاشق. پر از سالاد رو گذاشت دهنش و من بلند گفتم :
_واای .
و بعد برای اینکه چهره ی سرخ شده دایی رونبینم دستمو جلوی چشمام گرفتم . فاصله ی بین عکس العمل من و عکس العمل دایی فقط چند ثانیه بود.صدای فریاد دایی همه رو متعجب کرد :
_سوختم ...وای سوختم ... طاهره آب بیار .
زن دایی دوید و ماست و آب و خیار و همه رو با هم کنار دست دایی گذاشت ولی اون یه قاشق آتش فلفلی که من زدم به سالاد ، حالا حالاها قصد خاموش شدن نداشت .حالا من مونده بودم و صدای خنده ی حسام که انگار داشت ، فیلم طنز می دید و از خنده غش کرده بود . با اخم و تخم های مادر و پدر
حسام هم میون خنده هاش گفت :
_ من بارها به بابا گفتم که از خیر هوس های شکمی بگذر که بد جوری عذاب داره ...اینم نمونه اش .
این وسط دایی تنها کسی بود که با صورتی سرخ شده داشت به من نگاه میکرد
https://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c
۱ آذر ۱۳۹۹
رمان آنلاین وجنجالی #الهه_بانوی_من
دو زانو نشستم زمین و زیر لب گفتم :
-نه دایی ....اونو نخور .
نگاه همه جلب من و التماسم شد. دایی بی توجه به من و التماسم یه قاشق پر از سالاد رو گذاشت دهنش و من بلند گفتم :وااای
و بعد برای اینکه چهره ی سرخ شده دایی رونبینم دستمو جلوی چشمام گرفتم . فاصله ی بین عکس العمل من و عکس العمل دایی فقط چند ثانیه بود.صدای فریاد دایی همه رو متعجب کرد :
_سوختم ...وای سوختم ... طاهره آب بیار .
زن دایی دوید و ماست و آب و خیار و همه رو با هم کنار دست دایی گذاشت ولی اون یه قاشق آتش فلفلی که من زدم به سالاد ، حالا حالاها قصد خاموش شدن نداشت .حالا من مونده بودم و صدای خنده ی حسام که انگار داشت ، فیلم طنز می دید و از خنده غش کرده بود . با اخم و تخم های مادر و پدر ،حسام هم میون خنده هاش چپ چپ نگام میکردکه یعنی دارم برات😢
https://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c
۱ آذر ۱۳۹۹
خلاصه : دختری شر و شیطون ، که با پسر دایی مذهبی اش حسابی لج افتاده ، در یک ظرف سالاد یک قاشق فلفل میریزه و میزاره جلوی پسر دایی اش ، ولی دایی شکموش اون رو بر میداره و میخوره 😂😂😂😂😂
رمان انلاین به قلم زیبای نویسنده محبوب ایتایی ها #مرضیهیگانه 😍😍
رمانی سراسر عاشقی و کل کل و لجبازی های توووووووپ🙊🙈
https://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c
۱ آذر ۱۳۹۹
شعری که رهبری عزیز رو حسابی خندوند😂😂😂
خنده آقا بند نمیاد😅😅😅😅😅
حتما ببینید👇👇👇😍😍😍
http://eitaa.com/joinchat/2839543841C2c03888c1f
۱ آذر ۱۳۹۹
کاردرمنزل با گوشی
با حقوق ماهیانه ۳/۰۰۰/۰۰۰ تومان
جزئیات در کانال زیر موجود است
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1209204789Ce03d4ce525
سنجاق شده حتما ببینید شاید لازمتون شد👆
۱ آذر ۱۳۹۹
👅جوکای #زن_و_شوهری میخای؟😂👊
👻 پس بکوب رو لینک پایین🤣👇
👇👇👇👇👇👇
👉 👩🏻 👨 👈
👉 👚 😂 👕 👈
👉 👖 👖 👈
👆👆👆👆👆👆
😈👻بچه نیاد #شاخ در میاره 👅🤣
۱ آذر ۱۳۹۹
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟
🌟گسترده #پنج_ستاره🌟
🌟گروه چهارم 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/546242606Cf549fc6d24
پست آخر 8000😍
نامحدود
۱ آذر ۱۳۹۹