مُتَناقِضنَما 🇵🇸
_
#از_دیار_شعر
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست...
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است :)) !
#سهراب_سپهری
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
_#متناقض_شات
#از_دیار_شعر
« خانه دوست كجاست؟ » در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است.
مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر بدر مي آرد،
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد.
در صميميت سيال فضا، خش خشي مي شنوي:
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لايه نور
و از او مي پرسي
خانه دوست كجاست ؟!
#سهراب_سپهری
#از_دیار_شعر
به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم .
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا ،
پر قاصدهاییست که خبر می آرند،
از گل واشدهی دورترین بوتهی خاک .
روی شنها هم نقشهای سم اسب سوارانِ
ظریفی است.
که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم
پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست :)
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت
جاریست .
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید،
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من..!
#سهراب_سپهری