•
چه نخهای نازکی از هر کلمه، از هر برخورد آنی، از حادثهای جزئی، آویزان است و چگونه این رشتهها، مثل الیاف رنگین فرشی کیهانی، در هم تنیدهاند.
📚 |جایی دیگر|
@paragerafat
•
درمانی نمیجُست که درد
امتحانی بود به صبر،
علامتی بود به اقبال عشق.
| خیرالنساء/ قاسم هاشمی نژاد |
@paragerafat
•
توتیا بود سرمهی روشنایی دستش دیدههای دردمندان را.
| خیرالنساء/ قاسم هاشمی نژاد |
@paragerafat
•
کلمات نجات دهندهاند. زهر اتفاقات را میگیرند و در خود حلشان میکنند.
📚 - راهنمای مردن با گیاهان دارویی -
@paragerafat
•
کتابخانه بدون تردید مهمترین شی خانه است. چون دروازهی ورود من به جهان دیگر است.
📚 - راهنمای مردن با گیاهان دارویی -
@paragerafat
•
هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ.
[قرآن / سورهٔ مبارکهٔ فتح]
@paragerafat
•
موش کور گفت: «من خیلی کوچیکم.»
پسرک گفت: «آره ولی با بودنت تغییر بزرگی ایجاد میکنی.»
📚 [پسرک، موش کور، روباه و اسب]
@paragerafat
•
پسرک پرسید: «کی از همیشه قوی تر بودی؟»
«وقتی جرئت کردم ضعفهام رو نشون بدم.»
📚 [پسرک، موش کور، روباه و اسب]
@paragerafat
•
«به نظرت عجیب نیست؟ ما فقط میتونیم بیرون خودمون رو ببینیم، ولی تقریبا همهی چیزهای مهم درونمون اتفاق میافتن.»
📚 [پسرک، موش کور، روباه و اسب]
@paragerafat
•
اسب گفت: «بعضی وقت ها»
پسرک پرسید: «بعضی وقتها چی؟»
«بعضی وقتها بلند شدن و ادامه دادن کار شجاعانه و شکوهمندیه»
📚 [پسرک، موش کور، روباه و اسب]
@paragerafat
•
روباه گفت: «راستش رو بگم، اغلب فکر میکنم چیز جالبی برای گفتن ندارم.»
اسب گفت: «راستش رو گفتن همیشه کار جالبیه.»
📚 [پسرک، موش کور، روباه و اسب]
@paragerafat