eitaa logo
پاراگراف || امیرحسن‌اوصالی🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
388 عکس
12 ویدیو
3 فایل
📃روزنامه‌نگار _ حافظ‌پژوه و منتقدِ سینما نوشته‌هایی از سر دغدغه و پاراگراف‌های جذاب ❌️بدون ذکر منبع کپی نکنید. راضی نیستم. ✏️[اینجا قراره "نوشتن" و "نقد فیلم" یاد بگیری.]🎬 #آموزش_نویسندگی #آموزش_نقد_فیلم نقد و پیشنهاد : @a_h_osali
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴میان آدم‌ها گشتم، اما کسی را دوست نیافتم. شاید تلخ اما حقیقت است که جایی در موضع منفعت‌مان یکدیگر را به‌حال خود رها می‌کنیم. اصلا همین نیاز و منفعت است که مارا کنار یکدیگر نگه می‌دارد. راستش را بخواهید شخصی را در دوستی به‌ اندازه‌ی "مرگ"، صادق و خوش‌قول و دلسوز ندیدم! خبرت نمی‌کند، اما سروقت می‌آید. یا وقتی می‌خواهی خرابش کنی، یا درست وقتی میوه داده‌ای، یا وقتی کار از کار گذشته می‌آید و جانت را می‌ستاند. دلش به‌حال ما می‌سوزد. می‌گوید حیف است طفلکی بماند و ببشتر گناه کند! رفاقت جالبی است. درست مثل رفاقت با "کتاب". یکطرفه و پر از ابهام. همانطور که کتاب‌ها فرصت گفت‌وگو نمی‌دهند، مرگ نیز دیکتاتور است و قائل به گفت‌وگو و کرسی آزاداندیشی نیست! چه می‌شد وسط میدان شهر گفت‌وگویی حول محور مطالبه‌گری از "مرگ" انجام می‌دادیم‌؟! مرگ می‌آمد به سوالات‌مان پاسخ می‌داد‌. از وضع معیشت‌مان در قبر شکایت می‌کردیم، که وقتی چیزی برای راه آماده نکرده‌ایم، چرا سراغ‌مان می‌‌آید؟! یا چرا سرزده می‌‌آید؟ خب شاید کسی معذب باشد میزبان‌ش در اتاق باشد. بالاخره محرمی گفتن، نامحرمی گفتن. راستی جنسیت مرگ چیست؟! با حجاب به تریبون آزاد خواهد آمد؟ اگر قائل به حجاب نباشد، اورا با گشت‌ارشاد می‌برند؟! _امیرحسن‌ نوشته. 👇 ‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ ☕️▣⃢🗞 https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
[همه‌ی کتاب‌هایت را خوانده‌ای؟] 📚اگر مثل من کتابخانه‌ی خوبی (چندهزار تایی) داشته‌ باشید، حتما این سوال را از یک مهمان ناخوانده، یک دوست صمیمی، همکار یا همسایه‌ی فضول شنیده‌اید که: [تمام این کتاب‌ها را خوانده‌اید؟]. انگیزه‌ی افراد در بیان این پرسش می‌تواند متفاوت باشد. برای مثال پیرزن فرهیخته‌ای از صاحب کتابخانه‌ای پرسیده بود: (در تعجبم! مغز به این کوچیکی چطور اینقدر کتاب توش جا شده)!؛ و جواب‌های داده شده به این پرسش‌ها نیز می‌تواند انگیزه و فرم‌ متفاوتی داشته باشند. از من می‌پرسند همه‌را خوانده‌ای؟ در دلم می‌‌گویم شما در تمامی چینی‌های گل‌گلی خانه برنج خورده‌ای؟ یا در تمامی کاسه‌های رنگارنگ کابینت سمت چپ آشپزخانه کله‌جوش میل کرده‌‌ای؟ یا اصلا ما‌تحت‌َت فرش دست‌بافتی که روی فرش ماشینی حال و پذیرایی پهن کرده‌ای را لمس کرده است؟ گاهی با خجالت جواب می‌دهم: خیر! همه‌را نخوانده‌ام. اما درحال خواندن هستم. 📚باز در دلم می‌گویم مرد مؤمن تو چه می‌دانی جنون خواندن در ایام جوانی چیست؟ طنّازی آثار شریعتی و رندی داستان‌های هدایت را در میدان‌انقلاب ببینی و قفسه‌ی کتابخانه‌ات خالی باشد؟ جفایی بزرگ‌تر از این سراغ داری؟! مگر آدم چقدر دلش می‌خواهد کتاب داشته باشد؟ اصلا از لذت مالکیت یک کتابخانه‌ی خوشگل و وسیع و غنی، مست شده‌ای که بدانی چه می‌کِشم؟! باید اعتراف کنم که در هنگام خرید گاهی می‌دانم برخی کتاب‌ها را تا پایان عمرم نیز نخواهم خواند، اما چرا خودم را از لذت داشتن‌شان محروم کنم؟! کتاب را نه یک کالا، که یک عشق می‌بینم و زندگی با کتاب را یک مشی و سلوک رندانه! که باید با این یار مهربان رفاقت کرد. مگر شما تمام اسرار زندگی رفقایتان را می‌دانید و بعد با آنها رفاقت می‌کنید؟ گاهی دانستن یک اسم و فامیل و محل زندگی برای رفاقت کفایت نیست؟ خب مگر دیوانه‌ام "هستی و زمان" را از "هایدگرِ آلمانی" ببینم و گوشه‌ی کتابخانه‌ام نفرستمش؟ کتابی که بودنش ۵کیلویی قفسه را سنگین‌تر می‌کند! حال با جواب اولی، قانع نمی‌شوند! اما سوال دومی و سومی کوبنده‌تر است! همه‌را خریده‌ای؟ در دلم می‌گویم خیر! شیرینی ازدواج آقای عراقچی‌ست که از بازارچه‌ی خیریه برایم ارسال کرده! می‌پرسد: حالا چقدر حقوق می‌گیری؟ انگار خودش که کتابی نخریده و کتابخانه‌ای برای پز دادنش نیز دست‌وپا نکرده، بنز سوار می‌شود و در فرشته منزل دارد! آخه مرد مومن چه‌کار به حقوق مردم داری؟! باز در دلم ادامه می‌دهم که من آنقدر پولدار نیستم که هروقت اراده کنم، هر کتابی را که می‌خواهم بخرم. کتابی که متأسفانه کلای لوکس شده و با قیمت یورو! و در هر به‌ روزرسانی سایت ناشر تغییر می‌کند! آهی می‌کشم و در پایان می‌گویم: ۱۲سالی طول کشیده است که این کتابخانه‌ی خوشگل را دست‌وپا کنم! برخی را زود گرفته‌ام که وقت گرانی حسرت داشتنش را نخورم! و برخی را نیز گرفته‌ام پز محقق بودنم را بدهم، وگرنه بحارالأنوار را نمی‌توانم از اول تا آخر بخوانم! 📚از همه‌ی این‌ها که بگذریم ما کتاب‌بازها انسان‌های قانعی هستیم‌. و دل‌مان به‌ همین گوشه‌ی خلوت اتاق مطالعه و کتابخانه‌مان خوش است. کنج دنجی که آشوب‌های فراوانی در لابه‌لای خواندنی‌ها و نوشته‌هایمان خلق می‌کنیم. و جهانی داریم با خودمان وقتی از فرط خستگی در دل شب به‌دور از چشم اهالی خانه چایی دم می‌کنیم و غرق در فکر می‌شویم و آهسته می‌نوشیم! و هزاران دنیای دیگر در بخار لیوان چای در ذهن‌مان می‌سازیم. ما با همین چیزهای ساده دل‌خوشیم. _امیرحسن‌ نوشته. 👇 ‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ ☕️▣⃢🗞 https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
🪴کتاب‌ها موجود عجیبی هستند. رند تمام‌عیار! طوری لباس مولف را به‌تن کرده‌اند که اصلا فکرش را نمی‌کنی! یک‌باره چشمت را باز می‌کنی و خودت را مرید می‌بینی! مرید بی‌چون و چرا! مرید مولف! مرید یک زاویه‌ی دید محدود! مرید تحقیقات دیگری! کتاب را با عنوان "حافظ به‌ گفته‌ی حافظ" می‌خری، اما "حافظ به‌زعم استعلامی" برداشت می‌کنی! عنوانش رمان است و ارتداد، ولی ادای "نادر ابراهیمی" را در می‌آورد. رمان که جای پیام‌دادن و محتوا را در چشم‌وچار مخاطب فرو کردن نیست؛ اگر دنبال پیام‌دادنی، برو مقاله بنویس. حال کتاب‌خوان فرهیخته‌ای می‌پرسد: کتابی سراغ داری که اندیشه‌ی مولف نباشد؟ اصلا مگر نمی‌نویسد که اندیشه‌اش را به‌رخ بکشد؟ این‌بار صدایم را در گلو تنظیم می‌کنم و بلند جواب می‌دهم: سوال خوبی پرسیدی جوان! من می‌نویسم پس اندیشمند هستم. ولو به غلط! یا اندیشه دارم و اثری سرپا می‌نویسم و یا ذهنی پوچ دارم و انشاءنویسی خود را به اسم جستار و روایت در آستین مخاطب پنهان می‌کنم. اما مسئله این‌جاست که من تا چه‌اندازه توانسته‌ام "حقیقت" را روشنگری کنم؟! من همان‌جا تمام می‌شوم که تو[مخاطب] آغاز می‌‌شوی! و این همان تفاوت کتابخوان‌های آزاداندیش با کتاب‌بازهای منجمد است! این می‌خواند تا تولید کند و آن می‌خواند تا پز بدهد! این می‌خواند تا نزاعی را حل کند، آن می‌خواند که ساعت مطالعاتی‌اش را ماست‌ بمالد! کتابخوان‌های حرفه‌ای از تاریخ موضوع و مسئله آغاز می‌کنند. و اینجا می‌بینیم که "زرین‌کوب" غوغا کرده است‌. او با تاریخ سراغ مسئله می‌رود. سیر و تطورش را که سنجید، حالا برایش بامداد و ‌کارنامه و ترازو دست‌وپا می‌کند. باید دانست که هیچ کتابی حاوی تمام حقیقت نیست! و پایان کتاب به مثابه پایان مولف است در ِآن موضوع و الا که کتاب پایانی نداشت! حال مولف تمام شد، تو نیز تمام می‌شوی؟ حال عالمی از حماسه‌ی کربلا سخن گفت، بعد از او انسداد از بالا نازل شده است؟ پس چرا عبور نمی‌کنیم؟! پس چرا تولید نمی‌کنیم؟! ۵۰سال منبع ما در باب حجاب باید "مسئله‌ی حجاب" باشد؟! تحقیق دیگری نیاز نیست؟ ابعاد دیگری خلق نشده؟ عرف و مقتضیات زمان را چه کنیم؟! حال باز خودت را به آغوش کتاب می‌سپاری یا با او رفاقتی متقابل شروع می‌کنی؟! امیرحسن نوشته. 👇 ‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ ☕️▣⃢🗞 https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
کتابی که خواندنش برای هر مسلمان امروزی ضروری است. چرا که بسیاری از شبهات و کج‌روی‌ها در زندگی از ضعف نگاه توحیدی و کمرنگی اعتقادات است. البته خدا را نمی‌توان در سیاه‌مشق‌ها جست‌وجو کرد، که باید دل داد و توحید را چشید. اما همین چشیدن توحید هم مقدمات نظری می‌خواهد. بالاخره باید توحید و معادی برایمان اثبات شده باشد تا بتوانیم با قوت قلب عمل کنیم. آیت‌الله مصباح در ۶۰درس مسائلی در باب توحید و معاد و نبوت و.... مطرح کرده و در انتهای برخی مطالب به رفع شبهات نیز می‌پردازد. ✌️خلاصه شبا که شما می‌خوابین، ما داریم محتوای کلاس "اعتقادات" رو می‌چینیم.
در کنار دغدغه‌ی منبرهای روزانه در ماه مبارک، باید به‌فکر روضه هم باشیم. کاش می‌شد به مردم بگیم "رمضان"، "محرم" نیست. مگر قرار است هر روز روضه بخوانیم؟ البته ما هرچه داریم از این روضه‌هاست. اما همین روضه را باید در موضع و زمان خودش بخوانیم. خواندن ۳۰روز روضه‌ی روزانه در ماه مبارک ضرورتی ندارد.
🪴مشاهیر لغت لفظ فقیر را به کسی اطلاق کرده‌اند که استخوان پشت او (فقراتش) شکسته است و در راه رفتن و میل به مقصود می‌تواند لنگان باشد و در دادن زکات ناتوان. اما در شرح مسکین آورده‌اند که احوالاتش از فقیر وخیم‌تر است و چه‌بسا از سکون و ساکن می‌آید و فقر اورا بی‌حرکت کرده و از۸ مایحتاج زندگی نیز هیچ ندارد. و گدا را نادار و بینوا که وجه معاش خودرا از دیگری طلب می‌کند نوشته و سخن‌ها گفته‌اند. 🪴حال اندکی به این گربه نگاه کنید. می‌بینید چه خوب گدایی می‌کند؟ روی او نیز مثل ما در محضر ارباب‌معرفت سیاه شده است! و این گدایی‌ست که می‌تواند سمباده روی دلمان بکشد تا مقداری رنگ سفید به‌خود بگیرد. استاد بزرگواری می‌فرمود: انسان هیچ‌کاری هم نتواند بکند، لااقل گدایی کردن که بلد است! گدایی کردن هنر نمی‌خواهد که؛ می‌روی پشت در صاحب‌خانه می‌نشینی و دستت را دراز می‌کنی! گدایی کردن دیگر آخرین مرحله‌‌ی نداری است که فقیر و مسکین بودن خودرا در محضر دوست به نمایش می‌گذاریم 🪴رفیق و عماد ما فرمود:"انتم الفقرا..." می‌دانید یعنی چه؟ یعنی هنوز مسکین نشده‌ای و فقط مقداری فقراتت شکسته است، پس برخیز و سوی من بیا؛ و جای دیگر به پیامبرش فرموده:"انّ سروری ان تبصبص الیّ". اینجا نیز مشاهیر لغت گل کاشته‌اند و تبصبص را حالت سگ گرسنه‌ای که ضجه و ناله می‌کند تعبیر کرده‌اند! یعنی می‌فرماید اینچنین سوی من بیا چراکه خرسندی من در متواضع دیدن گدا است نه متکبر بودنش. اصلا گدا را چه به تکبر؟! _امیرحسن‌اوصالی | ↙️ ‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ ☕️▣⃢🗞 https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8