#مطالبه_گری
#گمخانه
#اورژانس_اجتماعی
#شهرداری
#شورای_اسلامی_شهر
#شورای_فرهنگ_عمومی
#مسؤولان
🔹آقایون مسئول ای کاش ذرهای از خدا میترسیدید
🔸ساعت یک و نیم نصف شب بود که تلفن همراهم زنگ خورد
🔸با خودم گفتم که احتمالا کار واجبیست که این وقت شب تماس گرفتن...
🔸تلفن رو جواب دادم...
🔸دوتا از بچه هیاتیهای رباطکریم پشت خط بودن و با نگرانی گفتن دختر خانم بیست و دو سه سالهای تو خیابون مونده و میخوان بیارنش گرمخونه مسجد...
🔸گفتم ایرادی نداره و با خادم مسجد هماهنگ کردیم و وارد گرمخونه مسجد شد...
🔸صبح که اومدم مسجد، دیدم دختر خانم مظلومی با چشمان گریان و در حالی که بدنش میلرزید و نمیتونست دستانش رو از شدت ترس و اضطراب کنترل کنه، اومد مقابلم و با صدای لرزون شروع کرد به صحبت کردن...
🔸اولش گفت از شهر تبریز اومدم و از خونه فرار کردم اما متوجه شدم که راستش رو نمیگه...
بعد از اینکه متوجه شد مطالبی رو که گفت باور نکردم حرفش رو اصلاح کرد و گفت از یکی از شهرهای اطراف اومدم و دیگه نمیخوام خونه برگردم..
🔸ازش سوال کردم که چند شب هست که بیرون از خونست و در جواب گفت که یک هفتهای هست که جایی برای موندن نداره...
🔸خیلی اصرار داشت که ببریمش درمانگاه و دکتر حتما معاینهاش کنه چون اصلا حالش خوب نبود...
🔸با مشورتی که با بچههای بهزیستی داشتم به این نتیجه رسیدم که کارشناسهاشون بیان و با دختر جوان صحبت کنن...
🔸بعد از حضور کارشناسهای بهزیستی متوجه شدم که مشکل خیلی فراتر از چند شب بیرون موندنه...
🔸متاسفانه تو یکی از این شبها که بیرون مونده گرفتار دو مرد شیطان صفت میشه و در یکی از باغهای شهرستانهای اطراف مورد آزار و اذیت قرار میگیره...
🔸دنیا رو سرم خراب شده و تا چند دقیقه اصلا حال و هوشم سرجاش نبود...
🔸ای کاش واقعیت نداشت و مثل حرف قبلیش دروغ بود اما متاسفانه این موضوع واقعیت داشت...
🔸الان چند ساعتی گذشته و دارم به این موضوع فکر میکنم که این دختر برای فرار از فشار روانی خانواده به دنبال فضای امنی میگشت و اگر برای سپری کردن شب سرد پاییزی و پیدا کردن جای امن، چند شب مجبور نبود که تو خیابون و پارک بمونه دیگه نیازی نبود به دو فرد غریبه و ناشناس اعتماد کنه و گرفتار این اتفاق بشه...
🔸و همه بهتر میدونیم که شرایط زندگیش از این به بعد متفاوت خواهد بود...
🔸یاد جملهای از یکی از دوستان افتادم که یکی از مسئولین شهرستان درون جلسهای گفته بود که چرا یک مسجد (مسجد جامع آبشناسان) باید گرمخونه راهاندازی کنه و این برای ما(مسئولین شهرستان) زشته...
🔸بله آقای مسئول...
🔸شما هیچ زمانی درک نمیکنی که این دختر و خانوادش از این به بعد شاید هر روز هزار بار از خدا آرزوی مرگ کنند...
🔸ای کاش فقط دقیقهای به این فکر میکردید که اگر به فکر یک فضای امن و گرم برای همچین شرایطی در سطح #شهرستان بودید شاید این اتفاق و موارد از این دست اتفاق نمیافتاد.
🔸اما دریغ از ذرهای وجدان کاری...
🔸قصه این خانواده و دختر خانم هم تمام شد و ما ماندیم و هزاران افسوس و شما و بیفکری و بیمسئولیتی...
🔸ای کاش ذرهای از خدا میترسیدید...
🔸امام جماعت مسجد آبشناسان
🔸۲۰ آذر ۱۴۰۲
#پرند_فوری
🆔 @parand_fori