بسم الله الرحمن الرحیم
❤️از مکتب اهل بیت بیاموزیم❤️
جلسه نهم : اقتصاد مقاومتی (لباس اسلامی)
قالَ علی (علیه السلام): اَوْحَى اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى إلى نَبیٍّ مِنَ الاْنْبیاءِ: قُلْ لِقَوْمِکَ لا یَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائى، وَ لا یَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائى، وَ لا یَتَشَکَّلُوا بِمَشاکِلِ أعْدائى، فَیَکُونُوا أعْدائى.
فرمود: خداوند تبارک و تعالى بر یکى از پیامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا میل نکنند و هم شکل دشمنان من نگردند، وگرنه ایشان هم دشمن من خواهند بود.
تبعیت از فرهنگ بیگانه و دشمنان اسلام در نوع لباس ، نوع غذا و حتی نوع مراودات به طور کلی شبیه شدن به دشمن دین خدا ، انسان رو در زمره دشمنان میکند و خود حدیث مفصل بخوانید ازین مجمل که چرا دعا و ثنا ، مستجاب نمیشود و اثر ندارد خب وقتی فرهنگ زندگی ما بر گرفته از اثار غربی و ماهواره و .. باشه خب مشخصه که خدا امورمان را به خودمان و دشمنانمان وا میگذارد
🌹در سیره شهدا🌹
1⃣ سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هجده، بالاترین نمره.
یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 7
2⃣ اولین كسی بود كه ما را مجبور كرد برای سپاه لباس رسمی درست كنیم. فقط كلاهدوز و بنده و دو سه نفر دیگر لباس می پوشیدیم. او اصرار داشت كه بدون لباس نیاییم .
یك روز آمد به ستاد مركزی سپاه. یك برادر سپاهی لباس بی یقه درست كرده بود. او را صدا زد و گفت: «تو چرا این كار را كردی ؟»
گفت: « این یقه ها اسلامی نیست. »
كلاهدوز گفت: « كار تو اسلامی نیست، دستور فرماندهی در اسلام واجبتر از هر دستوری است. من اینجا ایستاده ام، برو لباس بگیر و لباسهایت را عوض كن. »
واقعاً به نظم مقید بود و نظم امروز سپاه مدیون همان زحمات است.
شهید یوسف کلاهدوز
کتاب هالهای از نور، ص41
@parastohae_ashegh313
#التماس_دعا
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
🌱🌸🍃🌼🌿
#استجابت_دعا🤲
#شهید_محسن_ثابت
یکی از خاطراتی که شهید محسن آن را به عنوان امداد غیبی برایم تعریف کرد ، این بود که می گفت :
قبل از اعزام به جبهه یک شب مشغول مطالعه درس هایم🙇🏻♂ بودم که چشمم به ساعت⏰ افتاد که نصف شب شده بود
با خود گفتم : تو که تا این ساعت بیدار مانده ای بهتر است نماز شب📿 هم بخوانی .
برخاستم و نماز شب خواندم و در آن نماز دعا کردم🤲 که خدایا توفیق رفتن به جبهه را به من اعطا کن .
بعد فردا صبح شنیدم برادرم محمد از جبهه برگشته است .
وقتی به دیدنش رفتم به من گفت : چرا پشت جبهه مانده ای ؟
برو جبهه
و وقتی به خانه آمدم . مادرم هم گفت : برو جبهه که ناگاه یادم آمد از نماز شب دیشب و دعایی که کرده بودم ، فهمیدم دعایم مستجاب شده و خدا مرا پذیرفته است🤲😍
✍منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
@parastohae_ashegh313
1_310811744.mp3
2.44M
#فایل_صوتي
قلـ❤️ـب ما،
برای رسیدن به سلامتیِ کامل
که آرامش و نشاطِ دائمیه؛
اول باید بزرگ بشه،
و دغدغه های بزرگ سراغش بیاد.
قلبتو به قلبهای بزرگ گره بزن
تا بزرگش کنی
@parastohae_ashegh313
نیاز بہهیچ زبان شاعرانہاے نیسٺ💙
🌹فقط رَبَنـا آتِنـا فِے دنیا
💙ڪربلا...ڪربلا...ڪربلا
🌹باز هم زائرتان نیستم از
💙دور #سلام ارباب
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
#صباحڪم_حسینے
@parastohae_ashegh313
شهيد حسين تقيپور:
شما بايد حامي ولايت فقيه و امام باشيد و رهبر را همچون نگين انگشتري در ميان خود بگيريد. 🌹🍃
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
#همسرداری_به_سبک_شهدا
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
توي جبهه اين قدر به خدا📿 مي رسي، مي آي خونه يه خورده ما رو ببين🙄
شوخي مي كردم😉
آخر هر وقت مي آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها مي ايستاد به نماز✨
ما هم مگر چه قدر پهلوي هم بوديم؟🌹🌹
نصفه شب مي رسيد🌌
صبح هم نان و پنير🍞🧀 به دست، بندهاي پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚖 مي شد كه برود.
نگاهم كرد و گفت «...وقتي تو رو مي بينم😍 احساس مي كنم بايد دو ركعت نماز شكر🤲 بخونم.»
✍يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 33
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه
#اشتهای_عینکی🤓
بعضی از بچهها خیلی بیمیل غذا🍛 میخوردند🧐
كسی كه آنها را نمیشناخت فكر میكرد بیمار هستند،
به قول معروف، خوردن را زیاد جدی نمیگرفتند
و هر وقت كسی ازآنها میپرسید:«چرادرست غذا نمیخوری؟
میگفت : برادر اشتهام عینكی شده
یعنی چیزی نمانده تا كور شود.😎😛😄
@parastohae_ashegh313
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◀️ به یاد #شهدای_غواص ...
«...مرگ آگاهی کیفیت حضور اولیاء خدا را در دنیا بیان می دارد، تا آنجا که هرکه مقرب تر است مرگ آگاه تر است...»
شهید سید مرتضی آوینی
#بیست و ششم خرداد
سالروز تشییع 175 #شهید_غواص
و یاد و خاطره کلیه #شهدای_والامقام خصوصا #شهدای_غواص کربلای چهار را گرامی می داریم .
شادی روح بلند شهیدان صلوات
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
بسم الله الرحمن الرحیم
❤️از مکتب اهل بیت بیاموزیم❤️
جلسه دهم : اقتصاد مقاومتی (اهمیت به لقمه حلال)
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :علَيكَ بلُزومِ الحَلالِ ، وحُسنِ البِرِّ بالعِيالِ ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ .
امام على عليه السلام :برتو باد استفاده از حلال و نيكى كردن به خانواده و به ياد خدا بودن در همه حال .
🌹در سیره شهدا🌹
1⃣ گوجهها زير نور خورشيد، در زمينهاي دو طرف جاده قم- جمكران برق ميزد. نوجوان بوديم. به سيدمهدي گفتم:« دوچرخه رو نگه دار، از توي زمينها گوجه جمع كنيم و با نون بخوريم. ».
سرش را به عقب برگرداند و با ناراحتي گفت:« داريم ميريم جمكران اگه خدا بخواد. ».
گفتم:« يک شكم سر زمين حلاله. ».
با دست رو به رو را نشان داد و گفت:« اون مسجد كه وسط زمينهاي كشاورزيه، مسجد جمكرانه. ».
گفتم:« چيزي ديده نميشه. ».
گفت:« احسان! حواست رو جمع كن و از فكر گوجهها بيا بيرون تا ببيني.».
شهید سید مهدی احمد پناهی
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص142
2⃣ در دورهي بارداري، پدرش خيلي رعايت ميكرد كه لقمهي شبههناكي نخورم. هميشه سفارش ميكرد. اهل حساب و كتاب و خدا و پيغمبر بود. ميگفت:«دوست ندارم جايي ميري چيزي بخوري. بايد بچهمان خوب در بياد.».
اثر داشت رعايت اينها. تازه كلاس اول رفته بود كه تا از مدرسه ميرسيد، راهي مسجد ميشد. با اينكه آن زمان مدرسهها صبح و بعد از ظهر بود و او فقط دو ساعت وقت داشت براي ناهار و نماز.
شهید محمدرضا اخلاقی
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص281
3⃣ يكي دوبار اصرار كرد و كمكم ناراحت شد. يكي از مهمانها آرام در گوشش چيزي گفت و او هم ديگر تعارف نكرد.
در راه برگشت به خانه، دو سه نفر از مهمانها كه تا خانه مسيرشان با ما يكي بود، همراهمان آمدند و گفتند:« ما براش قضيه رو تعريف كرديم اما دلگير شد. كاش يك كم ميخوردي! ».
گفتم:« من به مهموني اومدم تا دلگير نشن؛ اما شما ميدونين در دوران بارداري هر جا برم كه مطمئن باشم خمس نميدن چيزي نميخورم. ».
چند ماه بعد، سيد جمال به دنيا آمد.
شهید سید جمال احمد پناهی
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص102
4⃣ نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!
🔸بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچههای محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد!
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد میکشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو!
🔹رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی میکنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد گریه میکرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را میدانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش میکشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
#شهید_ابراهیم_هادی
@parastohae_ashegh313