eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹خیلی به بحث اهمیت میداد. وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم می‌ڪرد.... میپرسیدم :چی شده باز؟ با دلخوری میگفت: 💔 این همه شهید ندادیم ڪه ناموس مملڪت با این سر و وضع بیرون بیاد...❗️ ⁩⁩ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خيلى از كارهایش درست بود و به هر جا كه اشاره میکرد اگر مشکلی بود درست مى شد. علتش اين بود كه خيلى روی نمازش تأكيد داشت وهميشه اول وقت به جا می آورد. (بنیانگذارلشکرفاطمیون ) @parastohae_ashegh313
2.mp3
8.56M
🎧 📘 من_محمدعلی_رجایی "زندگینامه داستانی " فصل 2⃣ ═══════•●❥🌷☫🕊•══ ‌‎‎ فصل1 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28537
🏴 علیه‌السلام ▪️باید حماسه ای دگر از نو به پا کنیم بیرق، علم، بساط عزا را بنا کنیم... ▪️باید مثال روز حسین، هفتم صفر روز حسن، عزای دگر دست و پا کنیم... سالروز شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام ، را تسلیت عرض میکنیم. 💔 اى کریم اهل بیت علیهم السلام ، قلب اندوهگینمان در عزاى تو، دیدار و شفاعتت را در قیامت مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه 120 شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
4_5807852444931067877.mp3
11.89M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵 روایت بیست و ششم: مجلس یزید (شخصیت شناسی) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله ✧════•❁🌹❁•════✧ ✅ بیست و ششمین روز و @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌷شادی‌روح‌مطهرشهدا_ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ @parastohae_ashegh313
🔹دستخط رهبر معظم انقلاب بر لوح مراسم بزرگ‌داشت شهید مصطفی صدرزاده ✍ سلام و رحمت خدا بر شهید عزیز مصطفی صدرزاده و بر همه‌ شهیدان با اخلاص راه حق @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبروی دوعالم آبرو داری کن..♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یااباعبدالله 💔🍃 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان دهم ؛ حکایت محسن در ... 💢برای فقط باید سر داد! 📌 مجموعه کلیپ‌های «حکایت سر» برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی ─═༅✦🌷✦༅═─ داستان 9 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28547
💔مادرانه های کرببلا را یادت هست؟ 🥀مادری بالای قتلگاه جداشدن سر فرزندش را می دید و ناله میزد حسینم، عزیزم، پاره جگرم.... 🕊چه زیبا شهدا با خدای خود پیمان بسته اند که لحظه لحظه روزمرگی شان روضه مجسم کرببلا شده است. ❤️‍🩹مادری بر بالین فرزند رشیدش، اظهار دلتنگی می کند اما به وسعت غم سینه حضرت زهرا (سلام‌الله) وحضرت زینب (سلام‌الله) شرمنده ی بی قراری دنیوی می شود و در سکوت غم نبودت را گره بر مصائب آقا می‌زند و در خلوت، عشق مادری را فریاد می زند.... @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🌸🌿 -میگفت‌‌.. 📌خواهران‌عزيز،مانندزينب‌زندگی‌كنيد،‌حجاب‌ شماازخون‌سرخ‌من‌مهم‌تراست، شمشيری‌است‌وبه‌چشم‌منافقان‌ميخورد.. ═✧❁🕊یازهرا❣❁✧┄ @parastohae_ashegh313
💠 روحانی مبارز شهید سید علی اندرزگو 🌹سالروز شهادت:دو شهریور ۱۳۵۷ مزار مطهر اين شهید در گلزار شهدا بهشت‌زهرا(س)، قطعه ۳۹، رديف ۷۲، شماره ۵۵ قرار دارد @parastohae_ashegh313
3.mp3
6.64M
🎧 📘 من_محمدعلی_رجایی "زندگینامه داستانی " فصل 3⃣ ═══════•●❥🌷☫🕊•══ ‌‎‎ فصل 2 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28556
گفت: «یه ساک پر از سوغات خوشگل و دیدنی.» بااشتیاق پرسیدند: «پس کو؟» گفت: «توی فرودگاهِ مسکو، جا موند.» دید که همه پکر شدیم و اخم کردیم، با ادبیات خاص خودش گفت: «هدیه شما، یه سَفره به یادموندنیه». و چون عروســی دختر ایران در پیش بود. گفت: «بعد از عروســی ســاک هاتون رو ببندید.» این نگفتن ها و در هول و ولا گذاشــتن ها، شــگرد حســین بود که آدم را تشــنه می کرد. زهرا گفت: «بابا می بردمون چین.» و سارا کودکانه جواب داد: «شایدم مالزی یابه یه کشور اسلامی که بشه خرید کنیم.» و من که می دانســتم هیچ کدام از این گزینه ها، به مخیلۀ حســین خطور نکرده سکوت می کردم تا بچه ها با حدس های خود، سرگرم شوند. موعــد عقــد دختــر ایــران رســید. همه برای مراســم به دفترخانــه رفتیم. ایران که همچنان چشــم به آســمان دوخته بود توی خانه ماند و دل من پیش او. توی دفترخانه چند بار به جای ایران اشک شادی ریختم وقتی به خانه برگشتم، دستان سردش را میان دستانم گره زدم و برایش گفتم که دختر او عروس شده و گفتم که جای او چقدرخالی بود و گفتم و داشتم می گفتم که دیدم اشک میان چشمانش حلقه زد و از گوشه چشم روی گونه، غلتید. خواب می دیدیم یا بیدار بودم. درســت می دیدم. ایران پس از شــش ســال ســکوت، برای اولین بــار پاســخ درددل هــای مــرا بــا اشــکش داد. فریاد شــادی، اتــاق را پر کرد. همه گریه کنان در آغوش هم افتادیم. اشک دیرهنگام ایران، نشانۀ جوششی درونی بود که امید به خوب شدنش را در ما زنده کرد. با حسین شتابان رفتیم پیش پزشــک معالــج ایــران و خبــر اشــک ناگهانــی اش را دادیــم. دکتــر برخلاف ما چندان متعجّب و شگفت زده نشد و آب سردی بر امید ما ریخت و گفت:«این پاسخ مادرانه یه مورد استثناء بوده، بعیده که دوباره تکرار بشه.» تشخیص دکتر درست از آب درآمد. بعد از آن هرچه با ایران صحبت کردیم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
و کم کم اون قدر با بابات رفیق شد که هیچ کاری رو بدون اجازۀ بابات انجام نمی ده، بابات از این بچه ها زیاد داره که چشم به راهشن.» سعۀ صدر و تحمل بالای حسین، برای زهرا، ناآشنا نبود. عاشق پدرش بود. از این جهت انتظارش در شرایط رفتن به خانۀ جدید از او بیشتر بود. چند شب بعد حسین، با یک دسته گل و جعبۀ شیرینی و هدیه برای زهرا، میهمانش شد. زهرا بوسیدش و گفت: «بابا، می دونی چرا وقتی مدرسه ازم می خواستن، نقاشی کنم، از شما می خواستم برام عکس فرشته بکشی؟!» حسین گفت: «نه دخترم.» زهرا جواب داد: «واسه اینکه شما خودِ خودِ فرشته اید.» حســین که شــادی بچه ها را می دید. بیشــتر هوای بچه های شــهدا را می کرد و می گفت: «پروانه، چون ما با شهدا بودیم و زندگی کردیم، حساب و کتابمون اون دنیا، نسبت به اونی که شهدا رو ندیده، سخت تره.» ســال بعد با یک تیم از دســت اندرکاران ســاخت باغ موزۀ دفاع مقدس اســتان همدان برای دیدن موزه های جنگ کشورهای دیگر و کسب تجربه، به روسیه، چین و کرۀ شمالی رفت. وقتی آمد، از تجربۀ کشورهای دیگر در ساخت موزه تحلیل جالبی کرد: «اونا در ابزار و تکنیک اســتفاده از هنر، خیلی خوب کار کردن. ولی از جهت محتوا و ارزش های انسانی، ما حرف برای گفتن بسیار داریم. دیدن ابزارها و روش های کشــورهای دیگــه، دیدمــون رو بازتــر می کنــه. مــا رفتیــم کــه این ابزارهــا و روش ها رو شناسایی کنیم.» بچه ها گفتند: «موزه که سوغاتی نمی شه، برای ما چی آوردی؟» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313