eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 مرزبان پاسگاه نهبندان در درگیری با قاچاقچیان فرمانده مرزبانی خراسان جنوبی: 🔹نیروهای مرزبانی در حین انجام مأموریت حفظ و حراست از مرز در منطقه مرزی «چاهمگو» با اشرار مسلح درگیر و آنها را در صفر مرز زمین‌گیر کردند. 🔸در این درگیری سه تن از مرزداران مجروح که یک نفر آنها در حین انتقال به بیمارستان بر اثر شدت جراحات به درجه رفیع نائل آمده است. 🌹شهید عزیز «علیرضا موذن» مجرد و اهل شهرستان بیرجند است. یادشهداباصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
🔰پاسدار شهید علی اصغر دهنوی ♦️ اولین شهید خانواده (برادر دیگر این شهید عزیز آقا حبیب الله در ۲۳ دی ۱۳۶۵ به فیض شهادت نائل گردید.) 🌷 تولد ۱۵ خرداد ۱۳۳۶ نیشابور 🌹شهادت ۱۳ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر جزیره مجنون ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ ملت قهرمان و شهيد پرور و متعهد به اسلام، در هر حال خدا را فراموش مكنيد و لحظه اى از خدا غافل مباشيد كه خداوند بر آشكار و پنهان ما آگاه است. 🔺 رهبر كبير انقلاب را تنها نگذاريد با دشمنان اسلام قاطعانه مبارزه كنيد و نگذاريد كه سرشان را بلند كنند. 🔹 برادران عزيز، جبهه ها را خالى نگذاريد و كشور عزيزمان را گورستان دشمنان اسلام قرار دهيد! 🌷شادی روح همه شهداصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباس‌دانشگر #راستی_دردهایم_کو ؟ 130 امروز در روستای خلصه دو عملیات انتحاری انجام شد و چند نف
؟ 131 خودم برایشان غذا می‌برم. نشسته‌اند و با دست غذا می‌خورند. می‌نشینم کنارشان و آستین بالا می‌زنم و من هم با دست مشغول می‌شوم! یکی از بچه‌ها که مرا می‌بیند، تعجب می‌کند. می‌گویم اینطوری غذا خوردن کمی سخت است اما صمیمیت بین ما و نیروها را بیش‌تر می‌کند. سبک زندگی یک فرمانده یا مربی مهم است. مربی‌ها الگو قرار می‌گیرند... بچه‌ها به کنایه می‌گفتند آن‌قدر که تو به فکر نیروهایت هستی، مادر به فکر بچه‌هایش نیست! سیر که می‌بینم‌شان می‌روم و در خانه‌های قراصی گشتی می‌زنم. توی یکی از خانه‌ها دراز می‌کشم و غرق می‌شوم در خیالاتم. چشم‌هایم را که باز می‌کنم، می‌فهمم که دوساعتی است، خواب مرا با خودش برده! دو سه روزی می‌شد که به خاطر شرایط بد منطقه، چشم روی هم نگذاشته بودیم. بچه‌ها نگرانم شده بودند که چرا جواب‌شان را پشت بیسیم نداده‌ام. رحیم تعجب کرده بود که چطور با خیال راحت توی آن خانه خالی، خوابیده بودم؛ خانه‌ای که هر لحظه ممکن بود تکفیری‌ها ویرانش کنند... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
؟ 132 به مقر که برمی‌گردم، باز پیام‌های فاطمه را می‌بینم. -«تو که قول داده بودی، سرِ چهل و پنج روز برگردی... همه منتظریم که برگردی... چرا نمیای؟ چرا زیر قولت زدی؟ چهل و پنج روزه که منتظر دیدنت موندم... عباس... تو رو به خدا زودتر برگرد...» به تصویری که از فاطمه توی گوشی‌ام دارم نگاه می‌کنم؛ مکث می‌کنم؛ یک، دو، سه... باید قلم بردارم. بار سنگین این دلتنگی را جز همدمم، قلم نمی‌تواند به دوش بکشد. کاغذی برمی‌دارم و نقش‌های دلتنگی را به واژه تبدیل می‌کنم و به بند نوشتن می‌کشم‌شان... «همسر عزیزم... این نامه را می‌نویسم بیش‌تر برای تنگی دل خودم. شنیدی می‌گویند سخن که از دل برآید، بر دل نشیند؟ صداقتم را به حرمت صدای لرزانم بپذیر. زندگی روح دارد و جسم؛ مثل انسان. جسمش دیدنی‌های آن است؛ روحش که به جسمش جان می‌دهد، عشق است... من همیشه دوست داشتم یک عاشق ببینم؛ همیشه دوست داشتم ببینم عاشق چگونه زندگی می‌کند؟ چه می‌گوید؟ چگونه فکر می‌کند؟ آخر خیلی می‌شنیدم از سوز و گداز و درد و درمان عشق... عشق بسیار مقدس است. عشقِ هرچه غیر خداست، مجازی، و حقیقی خداست. اما مکر خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی می‌رسیم. من دوست دارم عاشق بشوم؛ از تو شروع کنم تا بتوانم ذره‌ای عشق حقیقی را درک کنم. دوست داشتن، مقدمه‌ی عشق است اما عشق نیست. اگر بخواهیم عاشق هم باشیم باید تلاش کنیم... تلاش در محبت کردن، تلاش در رفتار خوب و پسندیده. عشق مربوط به صورت نیست؛ صورت، ظاهرِ عشق است، مقدمه‌ی عشق است؛ اما ادامه‌اش با روح است؛ اخلاق مربوط به روح است. دوستت دارم فاطمه‌جان. امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم... خیلی دوستت دارم؛ دلم برایت تنگ می‌شود عشقم... ع د» ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
🗓 ۱۶ اسفند (۱۳۶۳) سالروز و ‼️ ۱۲۵۳ تن از نیروهای اسلام در پادگان ابوذر سرپل ذهاب در نتیجه بمباران سنگین جنگنده‌های بعثی گرامی باد. : 🔘 «ما از مرگ نمی ترسیم که مرگ ما است و حیات عندالرب، عقل های محجور و آیینه های قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست که معنای حیات عندالرب را دریابند؟ حیات عندالرب نقطه پایانی نقطه پایان معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمی توان یافت.» 📓منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» 🌹یادشهداباصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄┄ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دختر بچه ای کـ با مدحش جهانی شد! یادشهداباصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1737346T15498934(Web).mp3
5.53M
🎧 📘هادی_مقاومت فصل ❼ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┄┅═✧❁🦋❁✧═┅┄┄ فصل 6👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/32986
💢می‌‌جنگم ، می‌‌جنگم تا كشته‌ شوم می‌‌كشم تا بميرم ، اگر كشتھ شدم شھيدم و اگر زندھ‌‌ماندم می‌ كنم تا پيروز شوم ! ‎‎‌🌹🔹🌹🔹🌹🔹🌹 یاد باصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
💎اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان 🌎 روزی می‌رسد که همهٔ انسان‌های زمین او را آرزو می‌کنند. همان‌وقت که دلتنگ آرامش، عدالت و صلح می‌شوند. همه یک‌صدا او را فریاد می‌زنند، حتی اگر ندانند نامش چیست. تمام زمین برای آمدن منجی لحظه‌شماری می‌کنند... 🧡یاصاحب‌الزمان 🌻|↫‌ 🌻|↫‌‌ 🌻|↫‌‌ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
316-taha-ta.mp3
7.89M
سوره مبارکه مفسر: استاد قرائتی اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 صفحه 316 ✨تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا عجل الله تعالی فرجه الشریف ان شاءالله الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم... 🌹زیارتنامه ‌🌱بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم ♥️ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ ؛ شادے ارواح مطهر شـ‌هدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ سردار اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله‌ @parastohae_ashegh313
؛ قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله، به روایت سردار سلیمانی. ؛ یادشهداباصلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄┄ @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباس‌دانشگر #راستی_دردهایم_کو ؟ 132 به مقر که برمی‌گردم، باز پیام‌های فاطمه را می‌بینم. -«تو
؟ 133 بچه‌ها از دیروز در تکاپوی طرح‌ریزی و اجرای یک عملیات بودند؛ روز و شب ندارند برای گرفتن خاکریزی که آن سوی روستای قراصی، در دست تکفیری‌هاست. تکفیری‌ها اما دست‌مان را خوانده‌اند؛ به خاطر همین، زمان عملیات مدام تغییر می‌کند. سپیده که زد، رحیم و حسین رفتند نزدیک خط دشمن؛ برای عملیات شناسایی. فرمانده، نمی‌گذاشت که من جلو بروم. من و مهدی طهماسبی ماندیم. دو روزی بود که با حسین و سهراب آمده بودند به خط ما. سهراب هم از بچه‌های آرام اما کاربلدِ دانشگاه است. چند هفته‌ای می‌شد که حسین را ندیده بودم؛ از وقتی که علی‌اصغرِ تازه به دنیا آمده‌اش، سفرش را به تأخیر انداخت. دیروز صدایم را پشت بیسیم شنیده بود. دیدم کسی پشت بیسیم می‌گوید:«تَندِم»! سریع کُدش را شناختم. گفتم ابویاسین! شمایی؟ خودِ خودش بود. تمام خاطرات سقوطِ آزاد تندم آمد توی ذهنم. رفتم به چهار ماه قبل؛ صبحِ سردِ اواسط بهمن‌ماه سال قبل؛ جایی در حصارک کرج. لباس چتربازی پوشیده بودیم و قرار بود با بالگرد برویم به ارتفاع سه هزار متری. سقوط آزاد با سرعت 240 کیلومتر بر ساعت! بر خلاف بعضی از همراهان، دلهره نداشتم؛ با این که بار اولم بود که سقوط را تجربه می‌کردم. توی بالگرد می‌خندیدم و با بچه‌ها که بعضی‌هاشان کُپ کرده بودند، شوخی می‌کردم. با یکی از اساتید هوابرد، چتر دونفره‌ای پوشیده بودیم و آماده رهایی بودیم. بی‌هراس پریدم. تجربه شگفت‌آوری بود. دیدن زمین از بالا، یعنی وسعت دید بیشتر. برای آن که بیش‌تر ببینیم، باید اوج بگیریم... بین زمین و آسمان سیر می‌کردیم. وسط سقوط، گوشی‌ام را از جیبم درآوردم و شروع کردم به فیلم گرفتن! بعد که پایمان به زمین رسید، بچه‌ها می‌خندیدند که شوک ناشی از پرش، دست و دل و پای دیگران را می‌لرزاند، تو وسط معرکه فیلم می‌گیری؟ حسین که از حالم پرسید، گفتم فکر می‌کردم سخت‌تر از این باشد، حالا اگر بگویند، تنها بپر، تنها هم می‌پرم. خاطرات هم‌پروازی را در ذهنم مرور می‌کردم... ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313
؟ 134 در منطقه که حسین را دیدم یک دل سیر بغلش کردم. خوابِ دو سال قبلش را برایم گفت. می‌گفت خواب دیده که حاج‌حمید او را با من به مأموریتی می‌فرستد؛ به جنگ. توی خواب حاج‌حمید به حسین سفارش کرده بود که مراقبت من باشد! خندیدیم به تعبیرش که حالا انگار واقع شده بود. حسین را که یک دل سیر دیدم، رفتم که به نیروهایم سر بزنم؛ در خانه‌ام؛ خانه‌ی کمیل. آدم گاهی به خانه‌ای که فقط نامش از آنِ اوست تعلق خاطر پیدا می‌کند؛ و بالاتر از آن، به آدم‌های خانه... اعصاب آدم‌های خانه خراب بود! تکفیری‌ها می‌آمدند روی خاکریزشان و پرچم سفیدی دستشان می‌گرفتند و می‌دویدند. می‌خواستند روحیه نیروها را تضعیف کنند. فاصله‌شان با ما زیاد بود و تیرهای بچه‌های خانه کمیل، نمی‌توانست حال تکفیری‌ها را بگیرد! نیروهای عراقی و سوری، نمی‌توانستند خشم‌شان را فروبخورند. به سمت آن‌ها تیراندازی می‌کردند اما این به هدف نخوردن‌ها و نرسیدن‌ها، خشم‌شان را بیش‌تر می‌کرد. فرماندهان هرچه می‌گفتند این کارها، جنگ روانی است، تیراندازی نکنید، به خرجشان نمی‌رفت. دلم طاقت نداد. سخت بود برایم که دشمن جلوی چشم‌مان جولان بدهد. پا پی شدم که یک قناصه در اختیارم بگذارند. آن‌قدر اصرار کردم که بالاخره راضی شدند. چفیه‌ی عربی را بستم به پیشانی‌ام. نشستم پشت خاکریز. صورتم را گذاشتم روی بدنه قناصه و از توی دوربین، خاکریز دشمن را تماشا کردم. جنبنده‌‌ی پرچم به دست، هنوز روی خاکریز می‌دوید. آرام بودم. چشم‌هایم را دوختم به خاکریز دشمن. نفسم را در ریه‌هایم زندانی کردم. چند نفر از نیروهای عراقی و سوری نشسته بودند دور و برم و نگاه می‌کردند. دلم، فرمان شلیک را صادر کرد. ماشه را چکاندم. گلوله، فاصله ما و تکفیری‌ها را زوزه‌کشان، به چشم بر هم زدنی طی کرد. پرچم سفید تکفیری‌ها افتاد. نیروها جان تازه‌ای گرفتند. تکبیر می‌گفتند و شادی می‌کردند. حالا کسی جرأت ندارد که سرش را از آن خاکریز بالاتر بیاورد. این سو و آن سو می‌شنیدم که یک تک‌تیرانداز به خط آمده! سرمان که خلوت می‌شد، با حسین قناصه را برمی‌داشتیم، می‌رفتیم برای تأدیب و کل‌کل می‌کردیم با تیربارچیِ تکفیری‌ها! آفتاب، پشت سر ما بود؛ پشت خاکریز خودی. ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @parastohae_ashegh313