eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
😌👑 ”چادر به سرڪردم اما... فہمیدم ڪہ فقط مشڪےعشق خود به تنہایی حیا نمےآورد حجاب نمےآورد بلڪہ چادر را من در یافتم درمصائب یافتم در یافتم😇. بلڪہ این مشڪےعشق روسری رنگ رنگ براۍ پوشاندن موها نمیخواهد دل میخواهد“ ❤️ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━━━┓ @parastohae_ashegh313
✴️«شهیدی که هدیه‌ی سند ازدواجش، را بخشید.»
🔸 یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر 
در خانه نشسته بودیم که مجتبی هم از راه رسید.
رو به من کرد،

🌼 و گفت: بابا، از روی سند ازدواج 
به من یک فرش داده‌اند، 
برویم آن را بیاوریم.
گفتم: امروز که بارانی است، باشد برای فردا.

🌼 گفت: نه، امروز حتماً باید آن را بیاوریم.
همه با هم رفتیم و فرش را آوردیم.
وقتی فرش را در خانه پهن کردیم، 

✨ گفتم مبارکت باشد.
گفت: مبارک صاحبش باشد.

🌼 من که سر درنیاوردم، خنده نمکینی کرد 
و به سراغ تلفن رفت.
با یکی از بسیجی‌های گردانش تماس گرفت.

🌼 به او گفت: من قالی‌ات را گرفته ام، 
بیا و آن را ببر.
بسیجی گفته بود: امروز بارانی است، 
باشد برای فردا.

🌼 مجتبی گفت: نه! همین امروز 
باید بیایی و آن را ببری.
نیم ساعت بعد، آن بنده خدا آمد و فرش را برد، 
بی آنکه مجتبی پولی از آن بسیجی بگیرد. 

🌻 بعد از آن با لبخند رضایت، 
روی فرش کهنه اتاقش کنار همسرش نشست.


فرمانده گردان (
سلام‌الله)
اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313