فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده_شهدا
🎞کلیپی از مصاحبه های خانواده شهدای مدافع حرم
❤️قصه ے عشق عجبــ قصه ے درد آلودی ست
عشـق آن یـار سفر ڪرده مرا پیـرم کرد
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
🔴گزیده بیانات امام خمینی(ره) درباره جایگاه خانواده معظم شهدا
📚 مرور صحيفه امام (ره) نشان مي دهد كه يكي از پررنگ ترين موارد احساس قلبي ايشان نسبت به #يادگاران_دفاع_مقدس و خانواده هاي معظم شهدا ، جانبازان و آزادگان اختصاص دارد. توصيه هاي موكد امام در مورد #خانواده_شهدا
هم نشان از ميزان توجه و اهتمام آن رهبر فرزانه درباره پيشكسوتان جهاد و شهادت است...
#امام_خمینی_ره_فرمودند :
ان شاءالله خداوند این تحولی که برای شما حاصل شده است، که مایۀ امیدواری ماست ، حفظ کند.
و شما این بچه ها را تربیت کنید.
و یک همچو خوی انسانی ، یک همچو تحول [روحی برای] انسانیت ، که در صدد این هستید که این بچه هایی که باقی ماندند از این شهدا، و موجب تأثر ما، تأسف ماست.
و باید بگویم یک بار سنگینی است به دوش من وقتی که ببینم یک بچه ، پدرش را از دست داده و می آید پیش من؛
یا یک پدر پیر بچه اش را از دست داده.
لکن آن چیزی که ما را دلخوش می کند این است که برای خدا بوده است.
چیزی که برای خداست آسان می شود. همان طوری که در این چیزی که خواندید ، از کربلا شروع کردید.
خوب، کربلا هم همین مسائل بود اما برای خدا بود. چون برای خدا بود آسان بود.
امام خمینی (ره) 26 / 6 / 58
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
اگر می خواهید کارتان
برکت پیدا کند
به خانواده شهدا سر بزنید
زندگی نامه شهدا را بخوانید
سعی کنید در روحیه
خود شهادت طلبی را
پرورش دهید...
شهید مصطفی صدرزاده ♥️✨
✾✾✾ ══♥️══════
@parastohae_ashegh313
✾✾✾ ══♥️══════
#خانواده_شهدا
🔰 مبادا خاطرات خانواده شهـدا از دست برود..!!
رهبر معظم انقلاب:
خاطرات والدین و همسران شهدای دفاع مقدّس، مثل جواهر قیمتی در دسترس ما است که اگر غفلت کنیم، از دست ما خواهد رفت؛
کما اینکه بسیاری از والدین شهدا از دنیا رفتهاند؛ بسیاری از آنها دچار فراموشی شدهاند.
📎بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای استان مرکزی ۱۳۹۸/۰۷/۰۸
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
#شهید_ابراهیم_همت
زنگ زده بود که نمی تواند بیاید دنبالم باید منطقه می ماند خیلی دلم تنگ شده بود آن قدر اصرار کردم تا قبول کرد خودم بروم من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد
کف آشپزخانه تمیز شده بود همهی میوه های فصل توی یخچال بود؛توی ظرفهای ملامین چیده بودشان
کباب هم آماده بود روی اجاق،بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود بایک نامه
وقتی می آمد خانه،خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم بچه را عوض می کرد،شیر برایش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد،پا به پای من می نشست لباسها را می شست،پهن میکرد،خشک می کرد وجمع می کرد.
آنقدر محبت به پای زندگی میریخت که همیشه به او میگفتم«درسته کم میآی خونه، ولی من تا محبتهای تو رو جمع کنم برای یک ماه دیگه وقت دارم.
نگاهم میکرد و میگفت«تو بیشتر از اینا به گردن من حق داری. یک بار هم گفت«من زودتر از جنگ تموم میشوم وگرنه بعد از جنگ به تو نشان میدادم تموم این روزها را چهطور جبران میکنم..!
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
#شهید_مرتضی_یاغچیان
یک روز گفت : برویم پیراهن تازه ای بخریم
گفتم : این دفعه دیگر حتماً تصمیم داری داماد بشوی ..صورتش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.
نه. بخاطر مادرم است، می گوید هر دفعه که به منزل می آیی،همان لباسهای کهنه همیشگی را می پوشی. یکبار هم که شده لباسهای نو و تازه بپوش
مادر راست می گفت ..آرزوهای گم شده کودکی و نوجوانی را در پسرش می جست
آنچه که از او در جوانی و نوجوانی و یا حتّی در کودکی دریغ کرده بودند، می خواست برازنده فرزندش ببیند
قرار گذاشتیم به بازار برویم
خیلی گشتیم تا سرآخر لباسی به جنس لباس های ساده سپاهی پیدا کردیم
پیراهنی سفید. به سفیدی کفنی که اگر چه به هنگام شهادت به تنش نخواهد آویخت به سپیدی پاکی ها و صداقتها
پیراهن و شلوار را خریده به منزل رساندیم. قرار شد دفعه بعد که به مرخصی می آید، آنها را پوشیده و به منزل برود
شاید قرار بود هنگامی که آنها را می پوشد، خجالت بکشد. پس خدا نخواست که او شرمنده شود.
و دیگر هیچ هیچ وقت بازنگشت تا آنها را بپوشد ..!
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
#شهید_مصطفی_چمران
یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای عیادت به بیمارستان میآمد. مادرم میگفت: همسرت را به خانه ببر. ولی او قبول نمیکرد و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنونم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود، نه مادر شما... چرا تشکر میکنی؟! او در جواب گفت: این دستها که به مادر خدمت میکنند برای من مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است ..!
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
#شهید_علی_ماهانی
رختها رو جمع کردم توی حیاط تا وقتی برگشتم بشویم. وقتی برگشتم،دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها هم روی طناب پهن شده!
رفتم کنارش وگفتم: الهی بمیرم! مادر تو با یه دست چطوری این همه لباس رو شستی؟!
گفت: مادر جون، اگه دو تا دست هم نداشتم، باز وجدانم قبول نمیکرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی ..!
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
گفتم پدرشم، با من این حرف ها را ندارد.
گفتم حسین، بابا !
بده من لباساتو می شورم»
یک دستش قطع بود.
گفت « نه چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا. نیگا کن. »
نگاه می کردم.
پاچه ی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت.
لباس هایش را پامال می کرد.
یک سرلباس هایش را می گذاشت زیر پایش، با دستش می چلاند.
✍یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 35
@parastohae_ashegh313
#خانواده_شهدا
محمد دو سال زندگی مخفی داشت توی کورهپزخانهها میرفت و با دهن روزه
آجر خالی میکرد به خاطر همین بدن
قوی و محکمیداشت🙃
خسته نمیشد🌿
راستی یک خاطره دارم که تا حالا هیچجا تعریف نکردهام : شبهفت محمد که تمام شد،
خانمیآمد جلو و گفت من رفته بودم خرمشهر کاری داشتم چون حجاب مناسبی نداشتم نمیگذاشتن با جهانآرا صحبت کنم😇
وقتی ایشان متوجه شد آمد و سلام و علیک کرد و کارم را راه انداخت. آمدهام بگویم که این کار پسر تو باعث شد که من برای همیشه حجابم را به خوبی رعایت کنم😊✌️
👴🏼به نقل از پدر شهید
❣#شهیدسیدمحمدعلی_جهآنآرا
@parastohae_ashegh313