#کرامات_شهدا
#راز_زیارتنامه
توفيق نصيبم شده بود تا در آبان ماه 1373 در محور طلائيه در كنار بچه هاي تفحص خادم شهدا باشم.
در همان ايام، مدتي بود كه شهيدي پيدا نشده بود و غم سنگيني بر دلمان نشسته بود😔 از خودم مي پرسيدم چرا شهدا روي از ما پنهان كرده اند و خود را نشان نمي دهند.
از طرفي ديگر نگران بوديم كه مبادا باران⛈ و متعاقب آن آب گرفتگي باعث شود نتوانيم در اين محور كار كنيم.
شب🌌 به اتفاق برادر بخشايش و برادرمان پرورش، سوره ي واقعه را خوانديم و خوابيديم😴
صبح روز بعد، پس از اداي نماز،
جلو محلي كه براي معراج در نظرگرفته بوديم و (همان جا محل كشف پيكر بسياري از شهدا بود) مشغول خواندن زيارت عاشورا شديم،
بغض😓 بر گلوي هر سه نفرمان نشسته بود
پرورش _ كه از سادات محترم است _ با صوتي حزن انگيز و زيبا زيارت عاشورا مي خواند،
ما نيز ميگريستيم😭 آن هم در مقابل تعدادي از شهدا كه داخل چادر معراج جا گرفته بودند.
زيارت عاشورا با حس و حالي خاص به پايان رسيد، سوار آمبولانس🚑 شديم و به طرف «دژ» حركت كرديم
و دقايقي بعد به محل كار رسيديم،
اين بار با توكل بر خدا🤲 و با روحيه اي بسيار عالي و با نشاطي خاص مشغول كندن زمين شديم.
شايد باور نكنيد، اما بيل اول و دوم كه به زمين خورد، فرياد: «الله اكبر الله اكبر شهيد... شهيد...» يكي از بچه ها مرا به خود آورد،
سريعاً از پشت دستگاه پايين پريدم و به اتفاق بچه ها با دست، خاك ها را به كناري زديم،
شور و هيجان😍 عجيبي به وجود آمده بود، طبق معمول همه به دنبال پلاك شهيد بودند،
اما هرچه جست وجو كرديم، متأسفانه😔 نشانه اي از پلاك آن شهيد به دست نيامد
اما...
در عوض يك كتابچه ي ادعيه در كنار آن شهيد يافته شد كه روي آن نوشته شده بود «زيارت عاشورا»✨💫
#راوي : عدالت از يگان تفحص تيپ 26 انصارالمؤمنين
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•