~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
هرموقع که موضوع شهادت
به میان میآمد، بهش میگفتم:
«تو دوتا بچه کوچک داری..!»
میگفت:
بیبی زینب خودش مواظب بچههامه..»
#شهید_نوچمنی♥️🕊
@parastohae_ashegh313
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم:
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».
تعجب کردیم.
بعد گفت: «یک صحنه از #عاشورا
همیشه قلبمو آتیش میزنه؛
بریده شدن گلوی حضرت علیاصغر»💔
⚘#والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش.
وقتی میبردنش عقب، داشت از گلوش خون میآمد.
میگفت: آرزوی دیگهای ندارم مگر شهادت...
#شهید_عبدالحسین_برونسی♥️🕊
@parastohae_ashegh313
#روایــت_عشـــق
◽️داشت وضو میگرفت بهش گفتم: عبدالحسین الان برای چی وضو میگیری؟
◽️گفت: ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺸﻮﻡ به ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺷﻮﺧی میکند.. ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻴﺪ شد..
#شهید_ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴﻴﻦ_اﺳﻔﻨﺪﻳﺎﺭی♥️
@parastohae_ashegh313
#روایت_عشق^'^
درس خواندنش ڪمی با بقیه فرق داشت !
زمان نوشتن یادداشتهاش ، اگر فڪرش ڪُند میشد یا در مسئلہای مےماند ؛
گوشهی یادداشتش مینوشت :
" الٰهـےوَربـِّےمَنْلـےغَیرُڪْ "
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری❤️🕊
@parastohae_ashegh313
#روایت_عشق ^'💜'^
⚘سید محمد گفت :
قول میدهی به سفارشم عمل کنی و به
بقیهی بچه های مشهدی هم بگی که به
اون عمل کنند ؟😁🌿
گفتم : نوکرتم سید جان ! بگو ...😇
گفت : دیشب خواب دیدم یکی از بچه
های مشهدی فردا در عملیات شهید 🥀
میشه ، اگه اون یکی من بودم، خواجه
ربیع ؛ سر مزارم بیایید🌱
روز بعد تنها مشهدی که شهید شد ، سید
محمد بود 💔
⚘با چند نفر از بچه ها به خانهاش رفتیم
که خبر شهادت سید محمد را به والدینش
بدهیم😔
پدرش با جعبهی شیرینی وارد اتاق شد و
آن را به همه تعارف کرد ، سپس با لبخندی
گفت : میدونم سید محمد به میهمانی برادرش،
سید علی رفت 💔🥀
✍🏻راوی : همرزم شهید سید محمد موسوی نیشابوری
📚 روایت عشق ، سیمین وهاب زاده مرتضوی
@parastohae_ashegh313
#روایت_عشق
شهید قنواتے همیشه میگفت:
وقتی حضرت یوسف را برای فروش به بازار بردهفروشها آوردند، عدهای برای خرید ایشان به صف ایستادند، در میان آنها مرد فقیری بود. به او گفتند تو برای چه اینجا ایستادی؟ تو که پول خرید یوسف را نداری. مرد فقیر گفت: من پولی برای خرید یوسف ندارم اما اینگونه حداقل نامم در لیست خریداران یوسف ثبت میشود. حالا حکایت بچههای رزمنده مدافع حرم هم همین است، اگر شهید نشوند لااقل اسم شان در لیست مدافعان حرم حضرت زینب (س) ثبت خواهد شد. ما هم به این نیت راهی شدیم.
✍🏻به روایت همرزم
#شهید_قنواتی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@parastohae_ashegh313
#روایت_عشق🖊
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان🥀
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...
رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد، عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!
❣فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
#روایت_عشق
#کتاب_شهدایی
✍🏻 یکبار ماه رمضان بود. ما همه از همان بچگی به ماه رمضان علاقه داشتیم. رادیوی بزرگ آقای مدیر را روی دو تا چوب میگذاشتند، پشت دیوار ساختمان مدرسه، و سحر روشن میکردند. تا سه تا دِه صدای آن میآمد!
آن سال ماه رمضان تابستان بود و عشیرهی ما هم پلاسهای خودشان را کنار جوی آب تنگل زده بودند. آب از در خانه ما عبور میکرد صدای غلت خوردن شبانه آن و روشنایی و زلال روز از آن و خنک و پاکی خاص آن که از چشمهسارهای پر از برف کوه تنگل می آمد روح هر آدمی را صیقل میداد.
📕بخشی از کتاب «از چیزی نمیترسیدم» زندگینامه خودنوشت #شهیدحاجقاسمسلیمانی
#ماه_رمضان
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
@parastohae_ashegh313