🌱محمدرضا شفیعی
🌷زاده:۱۳۴۴/۱۱/۱۲
🕊زادگاه: شهرقم
🌷مزارشهید:شهر قم
🇮🇷ملیت:ایرانی
🌷دیـن و مـذهب:شیعه
#شهیدمحمدرضاشفیعی
🌷 محمدرضا شفیعی، زاده ی ۱۲بهمن ۱۳۴۴، در تهران می باشد.
پدر این شهید که تقی نام داشت؛ به عنوان کارگر، مشغول به فعالیت بود و خدیجه نام مادرش بود.
شهید محمدرضا شفیعی تحصیلات خود را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد.
✴️ شفای شهید محمدرضا شفیعی در کودکی
مادر شهید شهید محمدرضا شفیعی درخصوص فرزندش می گوید:شیطنت های کودکانه شهید محمدرضا شفیعی در دوران کودکی همه را سرگرم کرده بود، ایوان کوچکی در آن منزل قدیمی داشتیم که انتهای پله هایش به آبانبار میرسید ،
محمدرضا سیم برق را داخل پریز کرد که ناگهان برق او را گرفت و از بالای پله های ایوان با شدت هر چه تمامتر به پائین پله های آبانبار پرت شد.
من که پایم شکسته و تنها بودم، در اتاق زمین گیر شده بودم؛ حتی نمیتوانستم روی پایم بایستم. ذکر یا زهراء و یا حسین را با خود تکرار می کردم و همسایه ها را صدا می زدم که تصادفاً خواهرم به خانه ی ما آمد.
#زندگینامه_شهیدمحمدرضاشفیعی
ادامه دارد…
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌱محمدرضا شفیعی 🌷زاده:۱۳۴۴/۱۱/۱۲ 🕊زادگاه: شهرقم 🌷مزارشهید:شهر قم 🇮🇷ملیت:ایرانی 🌷دیـن و مـذهب:شیعه #ش
از خواهرم با گریه و التماس، تقاضا کردم که محمدرضا را از پله های آبانبار بالا بیاورد،
وقتی که چهره ی فرزندم را دیدم سیاه و کبود شده بود و حتی نفس نمی کشید.
او را به بیمارستان بردند.
در محله، یک بقالی به نام سید عباس داشتیم که خواهرم را با بچه روی دست در بین راه دیده بود و پس از این که ماجرا شنید؛
این سید باطن دار، بچه را بغل کرده بود. خواهرم می گفت:" سید عباس، پس از گذاشتن انگشتش در دهان محمدرضا، چند سوره از قرآن را خواند که محمدرضا به یک باره چشمانش را باز کرد و متحول شد."🥺
سید هم گفته بود که او را نزد دکتر نبرید، او توسط طبیب اصلی شفا یافته است.😭💚
#شهیدمحمدرضاشفیعی
#زندگینامه_شهیدمحمدرضاشفیعی
ادامه دارد...
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
از خواهرم با گریه و التماس، تقاضا کردم که محمدرضا را از پله های آبانبار بالا بیاورد، وقتی که چهره
✍ شهید محمدرضا شفیعی و دستکاری شناسنامه اش
#شهیدمحمدرضاشفیعی در سن ۱۴ سالگی میخواست به جبهه برود. بخاطر این که به سن قانونی ۱۵ سالگی نرسیده بود؛ به او اجازه ی جبهه رفتن نمی دادند و همین مسأله وی را ناراحت کرده بود. مادرش می گفت:" تا سال بعد، صبور باش؛ انشاءالله که قبولت می کنند." ولی وی بي صبرانه می گفت:" آنقدر می روم و می آیم تا دلشان به حالم بسوزد." بالاخره با دستکاری در شناسنامه اش، یک سال به سنش اضافه کرد. طبق گفته ی او به مادرش، هزار صلوات به منظور پذیرفتنش برای #امام_زمان( عجلالله) نذر کرده بود. بالاخره با اصرار زیاد به مسئول اعزام برای جبهه رفتن، آماده شد. با خوشحالی زیاد، خودش را به جبهه رساند.
#زندگینامه_شهیدمحمدرضاشفیعی
ادامه دارد…
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
❤️ مادر شهید محمدرضا شفیعی درمورد برگشتن فرزندش از جبهه می گوید: ❇️ محمدرضا پس از بازگشت از جبهه، خ
❇️ نذر مادر شهید محمدرضا شفیعی
#شهیدمحمدرضاشفیعی با امام زمان عجل الله فرجه،🌿
ارتباط عمیق و توسل روحانی معنوی عجیبی داشت. بعد از سه سال حضور در جبهه، پای شهید محمدرضا شفیعی را مجروح کردند و خود #امام_زمان علیه السلام ، او را شفا داد. بر روی پای او چهار عمل، انجام شد ولیکن برطبق گفته ی دکترهااصلاً فایده ای نکرد و شهید محمدرضا شفیعی باید وزنش را به میزان ۵ یا ۶کیلوگرم کم کند. وقتی که شهید محمدرضا شفیعی، این مسأله را با مادرش در میان گذاشت، او خیلی ناراحت شد و هزار صلوات برای او نذر کرد. دو قالیچه از مال دنیا بیشتر نداشت که یکی را برای خوب شدن پای محمدرضا نذر کرده بود. محمدرضا پس از بازگشت از جمکران به مادرش گفت:مادر، غصه نخور! برای ویزیت مجدد، پیش پزشک رفته بود که دکتر گفته بود این پای دیروزی نیست و بهبود یافته است.
#زندگینامه_شهیدمحمدرضاشفیعی
ادامه دارد…
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313