#فرزندانمــــادر♥️
#فاطمیــہ🖤
شب عملیات والفجر ۸ بود.
بهش گفتیم فرماندهی گفته نمیتونی در عملیات شرکت کنی....
بغضش ترکید، اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من... منم می خواهم بیام!
گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد.
هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟
می گفتم نه !
شاید صد بار این خواهش تکرار شد.
رضا که با محسن هم سن وسال و رفیق جنگ و پایه بود هم به التماس و گریه افتاد که محسن هم بیاد!
کلافه شدم سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان.
یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:
دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم!
تعجب مرا که دید ادامه داد:
به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم!
خیلی با جذبه وجدی می گفت.
یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا!
پرید سر و صورتم رو بوسید. بعد دست دور گردن رضا انداخت و همدیگر را بغل کردند.
رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی!
من مبهوت، نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک
می ریختم.
همان شب عملیات والفجر هشت هر دو پر کشیدند.
بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم "یا زهرا" بود.💔
#شهیدمحسنشیرافکن 🥀
#شهیدرضاحیدری 🥀
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄